بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت 1387 ـ   مه  2008

 

ورزش و سیاست

دومینیک مویزی

 

برگردان علی محمد طباطبایی

 

«ورزش و سیاست نباید با هم مخلوط شوند»! این فریاد معترضانه‌ی حاکمان چین در واکنش به تهدید تحریم بازی‌های المپیک تابستانه پکن از آزمون واقعیت‌ها سرفراز بیرون نمی‌آید. حقیقت آن است که ورزش و سیاست همیشه با هم به طور نزدیک مربوط بوده‌اند.

در این باره مثال‌های بسیاری می‌توان برشمرد. المپیک برلین در ۱۹۳۶ همان قدر زیر سلطه تبلیغات نازی‌ها قرار داشت که تحت تاثیر رویدادهای ورزشی بود. طی دوره جنگ سرد «دیپلوماسی پینگ پونگ» به بهبود روابط رسمی میان چین و ایالات متحده کمک نمود. در ۱۹۹۰ قبل از آن که دو آلمان با هم متحد شوند یک تیم ورزشی روانه بازی‌های المپیک کردند.

این ادعا که ورزش و سیاست امروز در عصر رسانه‌ها در مقایسه با گذشته دیگر از هم جدا شده‌اند اتفاقاً بیش از اندازه سخنی سطحی است. بازی‌های المپیک فعلی به جهت ترکیبی از دلایل اقتصادی و سیاسی به پکن واگذار شدند و چین نیز میزبانی بازی‌ها را به همین دلیل می‌خواست. تنش فعلی میان چین و (در درجه اول) عقاید عمومی جهان غرب در آستانه المپیک پکن پیامد بی کفایتی، دورویی و برافروختگی مشروع لیکن به طور بالقوه زیانمند است.

بی کفایتی چین در شیوه رفتار خود با بحران تبت البته برای کسی شگفت انگیز نبود. رژیم پکن در واقع قربانی ناتوانی در انجام اصلاحات در خودش می‌باشد. چین در بازی‌های المپیک فرصتی نمادین برای استحکام بخشیدن و ستایش جایگاه جدید خود در جهان می‌دید. حاکمان چین که وقایع تبت آنها را غافلگیر کرده و از جهت شدت و محبوبیت آنچه آن را احساسات « ضد چینی » نامیدند شگفت زده شده بودند دوباره به شیوه‌های سنتی رژیم‌های تمامیت خواه بازگشتند و برای ایجاد ناسیونالیسم عمیق و احساسی از تحقیر در برابر غرب در شهروندان خود به تلاش پرداختند.

چینی‌ها امروز همانقدر از بدرفتاری با مشعل المپیک در لندن، پاریس و سانفرانسیسکو حیرت زده شده‌اند که آمریکایی‌ها در 2001: « چرا آنها از ما متنفرند »؟ « ما به آنها چه بدی کرده ایم »؟ رژیم چین که خود را از واقعیت‌های سیاسی در سطح جهان منزوی ساخته و از درک مفهوم « جامعه مدنی » ناتوان است، مردم خود را به ابراز نظر مخالف نسبت به تمامی کسانی که به چین بی احترامی می‌کنند تشویق می‌کند که این رفتار نیز به نوبه خود باعث ایجاد عکس العمل‌های منفی می‌گردد.

لیکن دورویی جهان غرب با بی کفایتی رژیم چین تقریباً هم سنگ است. در زمانی که جامعه بین المللی میزبانی بازی‌های المپیک را به چین « اعطا » نمود غرب نشان داد که عملاً تا چه اندازه اندک به حقوق بشر و دموکراسی اهمیت می‌دهد. این اندیشه که رژیم چین به سرعت کشورش را به یک غول باز، میانه رو و خیراندیش تبدیل خواهد کرد یک ریاکاری، یک برداشت اشتباه بسیار بزرگ و یا یک آرزوی محال بود.

تنگناهایی که رژیم چین در برابر کشورهای دموکراتیک جهان قرار می‌دهد قابل درک است. از یک طرف در این کشورها نیاز مبرم به منابع مالی و بازارها را می‌بینیم و از طرف دیگر مقامات حکومتی مجبور به واکنش مناسب به حساسیت‌های شهروندان خود هستند. این شرایط باعث می‌شود که کشورهای دموکراتیک میان سرزنش و اطمینان خاطر دادن به چین در نوسان باشند و برای یافتن یک راه یکدست و متحد برای دفاع از اصول و ارزش‌های غربی و آنهم بدون رساندن صدمه به منافع اقتصادی به تلاش بپردازند.

اکنون غرب تصور می‌کند که « راه سومی » را یافته است: از یک سو تهدید به تحریم شرکت در مراسم گشایش بازی‌ها و هم زمان ادامه تصمیم برای شرکت در خود مسابقات ورزشی. به این ترتیب مردم چین، ورزشکاران کشورهای شرکت کننده و جهانی که در آرزوی « نان و بازی » می‌سوزد از چیزی محروم نمی‌شوند و به حاکمان چین نیز نشان داده می‌شود که با توجه به عدم رعایت حقوق بشر و افکار عمومی مردم جهان توسط آنها دیگر نمی‌توانند « از مجازات کارهای خلاف خود » در امان باشند. مسئله اینجاست که یک چنین انتخابی مستلزم آن است که دولت‌های غربی واقعاً بر سر تصمیم خود باقی بمانند.

قدرت خشم و برآشفتگی یک جزء لازم از جهانی شفاف و وابسته به هم است که در آن سعادت بی خبری کنارگذاشته شده است. لیکن واکنش‌های گزینشی به اقدامات خودکامگی و استبداد می‌تواند مسئله ساز و زیانبخش باشد. چین به هر حال قدرتی است که در وضعیت موجود خود علاقه‌ای به صدمه رساندن به نظام جهانی را ندارد و قدرتی است که شدیداً از جایگاه جدیدش در جهان خرسند است. اما به هیچ وجه علاقه‌ای به تحول اساسی در نظام حکومتی خود نیز ندارد و به ویژه ایجاد تحول از طریق فشار‌های خارجی.

خودمان را فریب ندهیم: هیچ «وضعیت» تحمیل شده از بیرون به همان ترتیبی که ما پس از جنگ دوم جهانی با کمک فرآیندی از تلفیق و آشتی جویی و سازگاری «آلمانی که شایسته ما بود» را به دست آوردیم نمی‌تواند باعث ایجاد « چینی که شایسته ما است » گردد. اگر چینی‌ها در نظام سیاسی خود دست به اصلاحات زنند و پرونده حقوق بشر خود را بهبود بخشند این نمی‌تواند پیامد چیزی باشد که ما در غرب از آنها می‌خواهیم، مگر نتیجه حالتی که آنها طی آن خود به این درک رسیده باشند که فقدان حکومت قانون بلند همتی‌های آنها را برای قوی بودن و مورد احترام دیگران قرار گرفتن ـ که همیشه خواستار آن بوده‌اند ـ با دشواری مواجه می‌کند.

____

دومینیک مویزی از بنیان گذاران و مشاوران « موسسه تحقیقاتی روابط بین الملل فرانسه » است و استاد در کالج اروپا در ناتولین در ورشو.

From Olympia to Impasse by Dominique Moisi
Project Syndicate 2008.

برگرفته از سايت ايران امروز:

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/world/print/15948/

 

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630