بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت 1387 ـ   مه  2008

 

حکومت اسلامی، خندق عراق و لبنان، و نقش سکولارها

سام قندچي

 

دعواي تازه اي بين سيد محمد خاتمي و اقتدارگرايان در ايران آغاز شده است وقتي که 77 نماينده مجلس شواري اسلامي به سخنان وي در ارتباط با صدور انقلاب معترض شده اند. اين مشاجره تازه برعکس نظرات بسياري از تحليل گران اوضاع ايران موضوع اصلي اش نه حذف اصلاح طلبان در انتخابات اخير مجلس است و نه انتخابات رياست جمهوري آينده در ايران. در واقع اين موضوع بسيار بنيانی تر و اضطراري تر از اين موضوعات است. خاتمي دارد واقعيتي را متذکر ميشود که هستي جمهوري اسلامي را در خطر انداخته است.

در واقع حضور جمهوري اسلامي ايران در عراق ميتواند به نتيجه مشابه حمله صدام حسين به کويت منجر شود و حضور نظامي جمهوري اسلامي در لبنان ميتواند به نتيجه اي نظيرپايان دخالت چند دهه سوريه در لبنان منجر شود و آنهم قيام مردم اين دو کشور بر عليه ايران وقتي معضلات اقتصادي اين کشورها افزايش يابد و حضور اين نيروي خارجي مقصر وضعيت شناخته شود. در واقع کمک هاي اقتصادي احمدي نژاد به عراق و لبنان نميتواند بي انتها ادامه يابد و نارضايتي داخلي در ايران را دامن ميزند که به معني تقليل کمک هاي اقتصادي دولت ايران به اين دو کشور خواهد بود.

در عين حال دست کشيدن جمهوري اسلامي از حمايـت حزب الله در لبنان و نيروهاي هوادارش در عراق موجوديت ايدئولوژيک جمهوري اسلامي را زير سؤال ميبرد که در نوشتار ديگري تحت عنوان «آغاز پايان جمهوري اسلامي» دو سال پيش در زمان بمباران لبنان توضيح دادم (1).

در نتيجه جمهوري اسلامي در کلاف سردرگمي قرار دارد. اين حکومت ايدئولوژيک نميتواند از مدل ملي گرايانه که آقاي خاتمي در اين زمينه توصيه ميکند و صدور انقلاب را الگو سازي ملي توصيف ميکند، پشتيباني کند، مگر آنکه بخشاً حاضر شود شکل ايدئولوژيک آرماني خود را مورد مصالحه قرار دهد. در واقع اين کشمکش در جمهوري اسلامي بدون اينکه دو طرف مجادله آگاه باشند، خود به موضوع سکولاريسم مرتبط است. آنچه آقاي خاتمي در اين بحث ميخواهد فقط با سکولاريسم قابل دسترسي است در صورتيکه ايشان اصلاً حاضر نيستند چنين ايده اي را به فکرشان خطور دهند و هنوز در پي توجيه نظرات خود با استناد به حرف و عمل آيت الله خميني هستند.

در چنين شرايطي دولت احمدي نژاد ايران را در معرض خطر جدي در عراق قرار ميدهد که حتي با خروج بيشتر آمريکا از عراق و افزايش نارضايتي ها در عراق، شکننده تر خواهد شد چرا که مردم عراق دخالت هاي ايران را مقصر در ناملايمات موجود در کشورشان ببينند، شرايطي که کشورهاي پيشرفته را از عراق فراري ميدهد. در نتيجه خروش مردم عراق عليه ايران و در حداقل نظير آنچه در لبنان عليه سوريه شکل گرفته است، به وقوع خواهد پيوست، و در حد بالاتر، نظير مقاومت کويت در برابر دولت صدام، خروش مردم عراق ميتواند شکل مسلحانه و حذف حضور ايران در عراق را بخود بگيرد.

آنچه مسلم است اين واقعيت است که از همين حالا ايران در خندق عراق و لبنان مخارج مالي روزافزوني را متحمل ميشود که با گسترش بحران اقتصادي در ايران ميتواند تحمل ناپذير تر شود و اضافه شدن بعد نظامي به آن و بپا خواستن مردم عراق عليه سپاه قدس ميتواند مسأله بسيار جدي تر از آنچه تصور ميشود براي بقاي چمهوري اسلامي ايران مسأله مرگ و زندگي شود.

 

پس جمهوري اسلامي کي ميرود؟

 

در واقع دوسال پيش وقتي مقاله «آغاز پايان جمهوري اسلامي» (1) را نوشتم که در آن وضع آنروز جمهوري اسلامي در لبنان را به زمان بحران موشکي شوروي با آمريکا در سال 1961 در خليج خوک ها در کوبا مقايسه کرده بودم، بسياري از من ميپرسيدم پس کي جمهوري اسلامي ميرود. اين سؤال به حقي است. اگر همان تشبيه من را نگاه کنيم بين آنزمان در سال 1961 که آنگونه که در آن نوشته ذکر کردم مشروعيت شوروي زير سؤال رفت تا زمان سقوط شوروي 30 سال طول کشيد.  در مورد ايران چقدر طول خواهد کشيد؟

 

ما در ايران با يک رژيم ايدئولوژيک روبرو هستيم. اگر اين رژيم نظير دولت صدام حسين از طريق يک حمله خارجي ساقط شده بود بحث ديگري بود وگرنه تکامل خود آن يعني ظهور و سقوط آن را بايستي درک کرد.  در اپوزيسيون نقاط ضعف اين رژيم نظير تضييقات حقوق بشر و ضعف شديد مديريت اقتصادي بخاطر واپس گرائي آن را خوب ارزيابي کرده ايم. ولي نقاط قوت آن هم که در عين حال نقطه ضعف هستند را نبايستي فراموش کنيم. مهمترين موضوع اين است که مشروعيـت خود را از مذهب مردم يعني اسلام شيعه گرفته است و هنوز اکثريت قريب به اتفاق مردم ايران خود را مسلمان شيعه ميدانند و بنظر نميرسد که اين واقعيت در 20 سال آينده تغييري بکند. در نتيجه اميد ما بايد اين باشد که اکثريت مردم بسوي سکولاريسم تمايل پيدا کنند و اين تغيير فکري در ده سال اخير هر روز بيشتر در ايران در ميان مردم رشد کرده است.  البته فراموش نکنيم که برعکس اکثريت کشورهاي کمونيستي اين رژيم توانسته است براي قشر حاکم تا حد زيادي «دموکراسي » برقرار کند و روحاني مخالفي نظير آيت الله منتظري هيچوقت کشته نشد و يا آنکه امثال خاتمي با همه اختلافات در درون سيستم بازهم توانست 8 سال در رياست جمهوري همين رژيم دوام آورد و يا نيروهائي نظير نهضت آزادي به هر حال تحمل شدند.

 

در مقايسه اگر به رژيم پهلوي پيش از آن نگاه کنيم هيچگاه نيروهاي حود آن رژيم از چنين آزادي برخوردار نبودند. دکتر اميني خيلي زود کنار گذاشته شد و بسياري از سلطنت طلبان که امروز از حقوق فردي و دموکراسي مينويسند اگر همي« حرفها را آنزمان مينوشتند اگر زنده ميماندند هم در زندان ميافتادند. بحث فقط نيروهاي مخالف مثل جبهه ملي و چپي ها نيست، تحمل نيروهاي خودي. در واقع تکنوکراتهاي رژيم شاه هم که با سيستم پليسي مخالف بودند از سياست دوري ميکردند و تمرکز حواس خود را روي کارهاي تکنيکي و اقتصادي ميگذاشتند؛ مثل تکنوکراتها در ايران امروز هر چند رژيم کنوني واپس گرا به خيلي از اين ها هم امکان باقي ماندن در ايران را نداده است.

مهمتر از آن هم مسأله مشروعيت است. رضا شاه مشروعيت خود را با ساقط کردن قاجاريه که مضمحل بود و کارائي اش پايان يافته بود و با پايان دادن به دوران فترت و برافراشتن خواستهاي مشروطيت ميگرفت وابتدا هم با شعار جمهوري.  ولي بعد از شهريور 1320 که نتوانست از کشور در برابر دورو نيروهاي خارجي دفاع کند. حکومت محمد رضا شاه در پي تبعيد رضا شاه توسط نيروهاي خارجي بعنوان شاهي که نيروهاي خارجي تعيين کردند بوجود آمد و کم کم انتخابات هاي منظم مشروعيت دموکراتيک را براي آن دولت ميساخت. ولي با سقوط دولت مصدق و کودتاي 28 مرداد ديگر آن مشروعيت پايآن يافت و دولت شاه مشروعيتي از خود نداشت و قدرت خود را مديون آمريکا بود. در سالهاي آخر شاه خواست با رفتن به مدل ايران باستان براي خود مشروعيتي براي خود بسازد که با انقلاب 1357 ديگر به پرچمي براي هوادران سلطنت در آينده تبديل شد. 

 

نيروهاي ديگر سياسي ايران هم وضع بهتري ندارند. جبهه ملي هنوز مشروعيت خود را در قيام سي تير براي بازگرداندن دکتر مصدق ميبيند که آن را ادامه مشروطيت هر چند در چارچوب جمهوري؛ هرچند به غير از شخصيت هاي معيني نظير دکتر فاطمي جبهه ملي اساساً در آن سالها هيچوقت حرفي از جمهوري نزده بود.

کمونيستهاي ايران نيز گرچه امروز از سوسيال دموکراسي حرف ميزنند ولي در همه تاريخ چپ در ايران اساساٌ يا طرفدار شوروي بودند و يا چين که هردو شکست دموکراسي و حقوق بشر هستند. در نتيجه تازه ميخواهند مشروعيتي با قبول نظرات سوسيال دموکراسي براي خود بسازند.

 

برخلاف سازمان های گذشته نگر، مشروعيت جريانات آينده نگر و کل جنبش مدني ايران نه از وقايع تاريخی گذشته که در شکل گيري يک جامعه گلوبال در دنيا تأمين می شود و با طرح سکولاريسم چالشی جدي را در برابر رژيم ايدئولوژيک اسلامي قرار می دهد. در نتيجه وقتي که مي پرسيم کي اين رژيم خواهد رفت بايستي درست به اين واقعيات توجه کنيم که ما هنوز يک حزب سياسي سکولار چه در داخل ايران و چه در خارج تشکيل نداده ايم؛ هنوز حتي يک سازمان سياسي کوچک سکولار که مشروعيت خود را از جريانات گذشته ايران نگيرد شکل نداده ايم. پس چه انتطاري داريم؟ وقتي شخصيتي که خواهان احياء رژيم سلطنتي گذشته است از انتخابات در ايران بخاطر عدم دموکراسي نقد ميکند از مردم چه انتظاري داريم؟ آيا مردم نميگويند که در رژيم شاه حتي همين رقابت ناطق نوري و خاتمي، يا لاريجاني و احمدي نژاد هم ممکن نبود؟ اين ها واقعيات روبروي ماست.

 

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

19 ارديبهشت 1387

May 8, 2008

http://www.iranscope.com

 

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630