ایدئولوژی، فرهنگ و دموکراسی
مرتضی ثاقبفر(*)
مصاحبه با کتاب ماه علوم اجتماعی، خرداد و تیر 1378
● سؤالات خود را ابتدا از مقاله جنابعالي با عنوان بنبستهاي جامعهشناسي شروع ميکنيم. در آن مقاله مطرح نمودهايد که «با توجه به سابقه بيستوچند سالهام در تحقيقات و مطالعه جامعهشناختي به اين نتيجه رسيدهام که جامعهشناسي هنوز نتوانسته در کسوت يک علم ظاهر شود.» با توجه به اينکه پديدههاي اجتماعي نيز مانند ساير پديدههاي علمي از منطق و قانونمندي برخوردارند، چگونه ميتوان هم تصادفي نبودن پديدههاي اجتماعي و هم علم نبودن جامعهشناسي را پذيرفت؟ آيا اين دو اعتقاد مانعهالجمع نيستند؟
مرتضی ثاقبفر: همانگونه که خود جنابعالي مقاله مذکور را مطالعه فرمودهايد، ميدانيد که من در آنجا گفتهام که جهان از نظم شگرفي برخوردار است و امکان ندارد که پديدههاي جامعهشناسي هم مثل ساير پديدههاي جهان از نظم و منطق برخوردار نباشند. در اين خصوص، به ويژه از گورويچ انتقاد کردهام که مساله عليت را با منطقي اشتباه، نفي ميکند. معتقد هستم که جامعهشناسي هم تابع قانون عليت است و مسايل اجتماعي قابل تعليل است و تصادفي نيست. بنابراين جامعهشناسي «ميتواند» علم باشد اما هنوز علم نشده. اما اينکه هنوز علم نشده، دلائلي دارد. يکي از دلائل و مشکلاتي که ميتوان از آن ياد نمود دشواري و عدمتشخيص درست رابطه عين و ذهن در علوم اجتماعي است. در اين علوم با مسائلي همچون، اعتقاد، آرمان، احساس، آگاهي اجتماعي، طبقه، شعور جمعي، ارزش و... سروکار داريم. به نظر ميرسد در روشهاي علوم اجتماعي تاکنون ابزارهاي مطمئن و يقينبخشي براي اندازهگيري اين گونه مفاهيم به وجود نيامده است و با رياضيات موجود نميتوان اين عوامل کيفي را اندازهگيري نمود. مقاله بنبستهاي جامعهشناسي، در اصل مقدمهاي بر کتاب «جامعهشناسي و رياضيات» اثر اينجانب است. اين کتاب به زودي منتشر ميشود. در اين مقاله ميخواستم بگويم که جامعهشناسي براي اينکه بخواهد علم باشد، بايد رياضيات ويژه خودش را کشف و ابداع کند. در آنجا بحث مفصلي دارم که رياضيات فقط علم به کميات نيست بلکه کيفيات را هم ميتواند اندازهگيري نمايد و رياضيات آکسيوماتيک را پيشنهاد کردهام.
● رابطه بين ذهن و عين در علوم اجتماعي را لطفا قدري بيشتر توضيح دهيد.
مرتضی ثاقبفر: همانطور که عرض کردم، رابطه عين و ذهن در جامعهشناسي خيلي مهم است. در علوم زيستي و فيزيکي ذهن، عين را مورد مطالعه قرار ميدهد. يعني «سوبژه»، ابژهاش، يعني موضوع مورد بررسياش، عين است. حالا کار نداريم که در آنجا هم عين، دستخوش تحول ميشود. اما در هر حال، ذهن يک طرف قضيه است. با اين حال، اين بدان معنا نيست که ذهن، اينجا، از مشکلات خودش خلاصي دارد. يعني ذهن هم در علوم فيزيکي و زيستي از مقولات کانتي خارج نيست. مثلاً يکي از مهمترين مقولات، مقوله عليت است. ما بياختيار همه چيز را در قالب عليت ميانديشيم و نمي توانيم از اين قالب عينکي که به چشممان ميزنيم، فارغ باشيم. حالا اگر عينک دوازدهگانه کانتي را در نظر بگيريم، هر رويدادي که در زندگي روزمره اتفاق بيافتد، در قالب اين مقولات نگريسته ميشود مثلا اين کاغذ اگر از روي ميز بيافتد، شما ناگهان دنبال علت ميگرديد. اصولاً ذهن به نحوي ساخته شده که جز در قالب عليت نميتواند بيانديشد. بنابراين در علوم فيزيکي و زيستي هم، ما در داخل مقولاتي ميانديشيم که چه بسا آنها هم ذهني هستند و يکي از ابزارهاي مهم علم فيزيک که عينيترين علوم است، رياضيات است. خود رياضيات اصلاً ابزار ذهن است. مخلوق ذهن بشر است رياضيات چيزي جز آفريده ذهن بشر نيست. يعني ذهن بشر، آنچه که خودش بريده، خودش هم ميدوزد مثلاً خودش اعداد را ميسازد و يک رابطهاي هم بين آنها برقرار ميکند و اين مساله بسيار عجيب است. اين مساله را جينز در فيزيک و فلسفه و حتي انيشتين و ماکس پلانک، مورد بررسي قرار دادهاند. عجيب آن است که، آن چيزي که از ذهن برآمده و ذهن ساخته، با جهان خارج اينقدر تطابق دارد و اين نشان ميدهد که ذهن ما با طبيعت يعني با عالم عين همخواني دارد و واقعاً خالق بزرگ اصلا طوري آفريده که...
● که ذهن مدرک عالم عين باشد.
مرتضی ثاقبفر: بله؛ تعبير خيلي خوبي نموديد و اين نکته بسيار مهمي است. بنابراين مفاهيمي که ما در علوم فيزيکي و زيستي بکار ميبريم، خودش ساخته ذهن است و گفتم که مهمترين آن عليت و قوانين رياضي است. اينها همه ساخته ذهن است. حالا توجه بکنيد که اين دشواري در علوم اجتماعي و جامعهشناسي مضاعف ميشود. در علوم انساني ذهن، ذهن را ميانديشد. يعني در علوم انساني ما با مسائل کيفي [که مخلوق ذهن هستند] سروکار داريم. مسائل کيفي که قابل اندازهگيري با رياضيات کلاسيک نيستند. من مخصوصا تاکيد ميکنم که با رياضيات کلاسيک قابل اندازهگيري نيستند. به هر حال با پيشرفتهايي که در رياضيات و کامپيوتر شده و رياضيات نوين پا به ميدان گذارده و بحثي که گروه بورباکي در فرانسه در مورد رياضيات آکسيوماتيک مطرح کرده است، من اين فرضيه را مطرح کردهام که جامعهشناسي بايد رياضيات خاص خودش را بيافريند و اين کار را ميتواند بکند و برخلاف آقاي گورويچ و امثال ايشان نبايد نااميد شد تا بدانجا که اصل عليت را نفي نمود. آقاي گورويچ متوجه نشدهاند که فيزيک هم عليت را نفي نميکند. بزرگترين فيزيکداني که مساله عدمقطعيت را مطرح کرده، هايزنبرگ است که خودش ميگويد اصل عدم قطعيت به معناي رد عليت نيست و عليت آماري را مطلقا رد نميکند.
● اخيرا کتابي ترجمه نمودهايد به نام «فرهنگ و دموکراسي» نويسنده اين کتاب (گي ارمه) چه تعريف و تحليلي از دموکراسي ارائه ميدهد؟
مرتضی ثاقبفر: نويسنده معتقد است تعريف دموکراسي با وضعيت کنوني جهان خيلي دشوار است، اما در نهايت دموکراسي را مطابق همان تعريف مشهور، مشارکت مردم در سرنوشت سياسي و اجتماعي آنها و امکان زندگي در يک جامعه مدني که از حقوق بشري برخوردار باشند، ميداند. اما مشکلاتي را برميشمارد از جمله اينکه در شصت يا هفتاد سال گذشته در دنيا، حکومتهاي ديکتاتوري همگي برچسب دموکراسي را به خودشان زدهاند. حکومتهاي کمونيستي نيز خود را دموکراتيک ميدانستند، در حاليکه معتقد به ديکتاتوري پرولتاريا بودند. که البته به آن نيز پايبند نشدند. اين در حالي بود که سردمداران حزب، بزرگترين ستمها را به مردم با نام دموکراسي انجام ميدادند. حتي حکومتهاي فاشيستي هم ادعاي مردمسالاري ميکردند. هيتلر و موسيليني پيوسته از ملت و تودههاي مردم دم ميزدند، اما بزرگترين ستمها را در حق مردم مرتکب شدند. در بسياري از کشورها ميبينيم که اينها ظاهراً پارلمان دارند، انتخابات انجام ميدهند و برچسب دموکراسي دارند اما در واقع ديکتاتوري هستند. حکومتي مثل حکومت صدام حسين يا حکومت سابق ضياءالحق در پاکستان پارلمان دارند؛ حکومت سوئد، فرانسه و آلمان هم پارلمان دارند، حال در کدام يک از اينها دموکراسي واقعي وجود دارد؟ خواننده کتاب متوجه خواهد شد که مردم در کجا آزادي بيان دارند و کدام پارلمان، مدعي دروغين است. در کجا انتخابات واقعي انجام ميشود و کجا مردم را يتيم و در نتيجه نيازمند قيم تصور ميکنند و فکر ميکنند که بايد براي آنها نماينده تعيين کنند. در جاي ديگري از کتاب، نويسنده اشاره ميکند به اينکه مقدمه قانون اساسي پر است از اشارات دهان پرکن و اغراقآميز درباره قدرت مردم که بايد توسط آنها و براي آنها اعمال شود؛ اما در هيچ کجاي جهان به راستي يک قدرت مردمي فعال که توده شهروندان قدرت را روزانه و مستقيما در دست داشته باشند وجود ندارد. حتي در استانهاي کوچک کوهستاني کنفدراسيون سوئيس، مردم بيش از يک بار در سال براي انتخابات بخشداريها گردهم نميآيند. حال آنکه در اين فاصله حق حاکميت خود را در اختيار نمايندگاني ميگذارند که مسئوليتهاي جاري را برعهده دارند. خلاصه اينکه دموکراسي چهره نمادين به خود گرفته که البته حاکميت انتزاعي در مجموع به مردم نسبت داده ميشود و فرض بر اين است که قدرت به نام و به سود آنها اعمال ميگردد. ملاحظه ميکنيد که نويسنده به دموکراسي غرب هم انتقاد ميکند يعني غرب نيز هنوز به دموکراسي آرماني خود نرسيده است. در اغلب انتخاباتي که در کشورهاي غربي برگزار ميشود، بيش از 45 تا 55 درصد مردم شرکت نميکنند و يک روحيه بيتفاوتي پيدا کردهاند. با اين حال نبايد منکر اين امر شد که مشارکت و آزادي بيان در غرب به هر حال بيشتر از کشورهاي توسعه نيافته است. در زندگي خصوصي مردم دخالت نميشود، تفتيش عقايد وجود ندارد. آزادي بيان وجود دارد، مطبوعات وجود دارند، اگرچه اين مطبوعات به نوعي به قدرتها وابسته هستند و در پس اين دموکراسي ظاهري مطامع خاصي از سوي نيروهاي منفذ دنبال ميشود. اما نکتهاي که ميخواهم عرض کنم اين است که اقلا مردم احساس مشارکت ميکنند. يعني مردم حتي اگر خيال کنند که در حکومت خودشان شريک هستند و در سرنوشت خودشان شريک هستند، اين در پيشرفت جامعه خيلي مؤثر است. در اين کتاب از دو نوع دموکراسي نام برده ميشود. ميگويد عدهاي معتقد هستند که دموکراسي فقط ابزاري براي حکومت کردن است. در مقابل، يک عده براي آن ارزش قائل هستند و معتقدند که دموکراسي يک ارزش و يک آرمان است. از جمله آقاي فدريکو مايور رئيس يونسکو در زمره گروه دوم است. اما اگر به عنوان ابزار هم تصور بکنيم، اين ابزار به قدري ضرورت خود را در جهان نشان داده که حتي در کشورهاي ديکتاتوري هم ظاهراً پارلمان وجود دارد، انتخابات انجام ميشود و خلاصه همانطور که ما مجبور هستيم سوار هواپيماي ساخت غرب بشويم براي دفاع خودمان از اسلحه ساخت غرب استفاده بکنيم که اختراع آنهاست، از رايانه ساخت غرب استفاده بکنيم، براي حکومت کردن هم ناچاريم از چيزي که درستي خود را در تجربه نشان داده، به عوان ابزار حکومت کردن استفاده بکنيم و آن جامعه مدني و انتخابات و مشارکت مردم و بطور خلاصه دموکراسي است.
● يکي از فصول اين کتاب در مورد مساله پراهميت رابطه ارزشهاي ديني با دموکراسي است. ديدگاه نويسنده در اين مورد چيست؟
مرتضی ثاقبفر: نکته عمومي که در اين کتاب طرح ميشود اين است که فرهنگهاي متنوعي که در دنيا وجود دارد، لزوما در خصوص داشتن شرايط و استعدادي که براي ايجاد يک جامعه دموکراتيک لازم است، با هم برابر هستند. اما در مورد اديان، ديدگاه نويسنده اين است که بين فرهنگ ديني و دموکراسي همخواني وجود ندارد، زيرا تمام اديان شامل يک هسته عقيدتي اصيل هستند که ريشه در گذشتهاي دور دارند و اين فاصله زماني باعث ايجاد ناهماهنگي ميان ارزشهاي مقدس و ارزشهاي دموکراسي ميشود. ارزشهاي دموکراسي که به نوبه خود به بستر فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي يا اقتصادي از زمان رنسانس به بعد مربوط ميشوند، به دور و محيط ديگري غير از دوره و محيط ارزشهاي ديني تعلق دارند.
● انتقادي که ميتوان به اين فصل کتاب داشت اين است که در دنيا اديان مختلفي وجود دارد که ماهيتاً با هم متفاوتند. بنابراين نميتوان ويژگي يک دين را به اديان ديگر تعميم داد. نحوه مواجهه هر دين با مفاهيمي مثل آزادي و دموکراسي نيز بستگي تام به محتوا و ماهيت آن دين دارد. مثلا مطابق جملهاي که همين کتاب از احسان نراقي نقل ميکند «هيچ عدم امکان اساسي براي آشتي دادن پديدههاي سنتي و پديدههاي نو در بطن اسلام وجود ندارد» اسلام و بويژه تشيع با تاکيد بر اصل ترقي اجتهاد، به گونهاي متحول ميشود که ميتواند با حفظ بسياري از اصول، تغييرات مثبت جديد را نيز بپذيرد و در خود جاي دهد و اين نيست مگر به علت وجود اصل اجتهاد و اصالت دادن به عقل به عنوان يکي از منابع فقهي. اما در اين کتاب ظاهرا اينگونه ملاحظات را ناديده گرفته و يک حکم يکسان براي همه اديان صادر کرده است.
مرتضی ثاقبفر: همينطور است و من با شما موافق هستم. اين نکته از ضعفهاي کتاب و قضاوت نويسنده است. بنده نيز اعتقاد دارم که مواجهه اديان با دموکراسي متفاوت است و معتقدم تصوري که يک دين از خدا ارائه ميدهد، صفاتي که براي خداوند قائل ميشود، نوع تصويري که از جهان ارائه ميکند و نيز نوع رابطهاي که ميان انسان و خدا تعريف ميکند، مجموعاً مشخص ميکند که چه نسبتي ميان آن دين و مفاهيمي مثل دموکراسي ميتواند برقرار شود.
● در لابلاي آثار و نوشتههاي شما مفهوم «ايده» و «ايدئولوژي» مورد توجه و تاکيد واقع شده است چه کارکردي را براي ايدئولوژي قائل هستيد؟
مرتضی ثاقبفر: گاهي برخي اصطلاحات در يک برهه زماني جنبه ناسزا به خود ميگيرد. در ادبيات مارکسيستي هم «ايدآليسم» تبديل به ناسزا شده بود و يک بار منفي پيدا کرده بود. بنده آشکارا اعلام ميکنم که به ايدآليسم و مساله تقدم انديشه بر ماده معتقد هستم، در اينجا اصلا کاري به اين بحث ارزشي ندارم که آيا اين ايده و آگاهي درست است يا غلظ، حتي اگر آگاهي غلظ هم باشد. مانند آگاهي فاشيستي – در عصر خودش، تبديل به يک نيروي مادي ميشود و بر جريان جامعه و تاريخ اثر ميگذارد. هر جامعهاي نيازمند ايده و آرمان است و بدون آن نميتواند به حيات خويش ادامه دهد و آرمان هم در درون ايدئولوژي شکل ميگيرد و متبلور ميشود. حتي در غرب هم که بعضي از فلاسفه، فرياد ضدايدئولوژي سر ميدهند، نميدانند که همين دفاع از فردگرايي، خردگرايي، آزادي فردي و... خود، نوعي ايدئولوژي است. آگاهي و ايده در يک دورهاي از تاريخ ميآيد و تحقق عيني پيدا ميکند. در اين مرحله نقاط ضعف آن آشکار ميشود و نوبت اصلاح يا جايگزيني آن فراميرسد.
● جنابعالي ترجمه ديگري داريد با عنوان «جامعهشناسي معاصر آلمان» اثر جامعهشناس و متفکر شهير فرانسوي «ريمون آرون» که توسط موسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان منتشر گرديد. درباره جايگاه اين کتاب و ضرورت ترجمه آن نيز توضيحاتي بفرماييد.
مرتضی ثاقبفر: آنچه که به طور کلي ميتوانم بگويم اين است که وقتي ريمون آرون اين کتاب را نوشت تازه فارغالتحصيل شده بود. او اولين کسي بود که ماکس وبر را شناخت و با اين کتاب او را به فرانسه معرفي کرد. اين اثر پس از انتشار در فرانسه به زبانهاي انگليسي و آلماني و ژاپني نيز ترجمه گرديد. تحليلهايي که در مورد وبر دارد بسيار ارزشمند است. اين کتاب هنوز هم به عنوان يک منبع معتبر دانشگاهي در فرانسه تدريس ميشود. اما هنوز در ايران خوب شناخته نشده است. اين کتاب به سه بخش تقسيم ميشود. بخش اول و دوم به ترتيب درباره جامعهشناسي دستگاهمند، «جامعهشناسي صورتگرا»، «جامعهشناسي پديدارشناختي» مورد بحث واقع شده است. بخش جامعهشناسي تاريخي به معرفي «فرانتس اوپنهايمر»، «جامعهشناسي فرهنگ» و «جامعهشناسي شناخت» ميپردازد. همچنين آراء کساني مانند آلفرد وبر و جورج زيمل نيز طرح ميگردد. تصور ميکنم با وجود کوچک بودن و نسبتاً قديمي بودن کتاب، اما هنوز هم براي شناخت جامعهشناسي آلماني مفيد است.
● کتاب ديگري که از زبان انگليسي ترجمه نموديد کتابي است با عنوان «ديباچهاي بر جامعهشناسي» که توسط نشر ققنوس چاپ شده است. امتياز اين کتاب نسبت به ساير کتب مربوط به مباني جامعهشناسي چيست؟
مرتضی ثاقبفر: اول اينکه اين کتاب بسيار جديد و متعلق به اواخر دهه نود است. دوم اينکه آمارهاي به روز و خيلي تازهاي از جامعه انگلستان بويژه در مورد خانوادههاي تکوالدي ارائه داده است. و مهمتر آنکه آمارهاي آن همراه با تحليلهاي جامعهشناختي است. غير از اين، برخي مباحث نوين نيز در کتاب راه يافتهاند. مثلاً در بحث نظري، مکاتب جديد جامعهشناسي مثل «مابعدنوگرايي» و مکتب فمينيسم و غيره هم وجود دارد.
● اثر ديگري که اخيرا ترجمه نموديد در حوزه تاريخ است با نام «تاريخ ايران باستان» اين کتاب در مقايسه با کتابهاي نظير خود چه مزيتهايي دارد؟
مرتضی ثاقبفر: اين کتاب در سال 1993 به زبان آلماني نوشته شده و در سال 1996 به زبان انگليسي ترجمه شده و من نيز آنرا در سال 1998 ترجمه کردم و انتشارات ققنوس آنرا منتشر نمود. جديد بودن کتاب فينفسه مهم نيست، بلکه اهميت آن در آن است که از آخرين کاوشهاي باستانشناسي و اسناد و سنگنوشتههايي که به دست آمده و ترجمه شده استفاده شده است که کتابهاي ديگر فاقد آن است. مثلاً کتاب آقاي گيريشمن که حدود چهل سال پيش نوشته شده و توسط آقاي دکتر معين به فارسي ترجمه شد، اين ويژگيها را ندارد. بنابراين اهميت تازگي کتاب در يافتههاي جديد علمي است. يک ويژگي مهم ديگر اينکه اين کتاب در عين آنکه تاريخ است، با نگاهي تحليلي و جامعهشناختي نوشته شده و من فکر ميکنم که تا حدي جانب انصاف را نگه داشته است. در اين کتاب اثر بسيار کمي از بغض و کينه بعضي از مستشرقين و خاورشناسان نسبت به تاريخ ايران، مشاهده ميشود و سعي شده که قضاوت منصفانه انجام شود. انتقاداتي نيز بنده به نويسنده کتاب دارم که جابجا در زيرنويسها اشاره کردهام و بعضي را در مقدمه کتاب يادآوري کردهام. به طور خلاصه بايد بگويم کتابي که بخواهد تحليلي جامعهشناسانه باشد نميتواند از مساله دين زود بگذرد و آنرا خوب تحليل نکند. نويسنده جابجا متذکر ميشود که شاهان ايران از روحيه مدارا برخوردار بوده با اسرا خوب برخورد ميکردند. نظام بردگي در ايران وجود نداشته، وقتيکه مسيحيها در رم شرقي تحت فشار بودند شاهپور آنان را در ايران اسکان داد و به آنها جا داد. با استناد به سنگنوشتهها، لوحههايي که از تختجمشيد به دست آمده و به فارسي هم ترجمه و انتشار يافته، بدست ميآيد که ايرانيان اصلا سيستم بردگي نداشتند. تمام اسرا مزد ميگرفتند و حتي در لوحههاي آنها دقيقا ثبت شده است که چقدر مزد ميگرفتند خوب وقتي راجع به اينها بحث ميکند و يا هنگامي که اعتراف ميکند که اقوام ايراني فرهنگسوز نبودند بلکه فرهنگساز بودند و بزرگترين فلاسفه يونان متعلق به دورهاي هستند که تحت حاکميت ايران زندگي ميکردند و اينکه ايرانيان زبان و مذهب خود را به حکومتهاي زيردست و تابع خودشان تحميل نميکردند، اينجا نويسنده به عنوان مورخ بايد تلحيلگر باشد و بپرسد که چرا اينقدر آزادي و تساهل وجود دارد. دليل آن به نظر من در آموزشهاي مذهب زرتشت است. دليل آن مدارايي است که در مذهب زرتشت وجود دارد. اما مؤلف در اين اثر اشارهاي به اين مطلب نميکند و اين يکي از نقاط ضعف کتاب است.
● تحصيلات جنابعالي در جامعهشناسي بوده و چندين کتاب نيز در حوزه جامعهشناسي ترجمه نمودهايد همچنين دو کتاب مهم نيز در زمينه تاريخ، ترجمه و تاليف نمودهايد. البته کتاب «شاهنامه فردوسي و فلسفه تاريخ ايران» کتاب تاريخ نيست و صبغه جامعهشناسي تاريخي و جامعهشناسي ادبيات دارد، اما در عين حال مشحون از مطالب تاريخي است که نشانگر تاملات شما در اين رشته است. به اعتقاد شما چه رابطهاي بين تاريخ و جامعهشناسي وجود دارد.
مرتضی ثاقبفر: سئوال بسيار خوبي کرديد. جامعهشناسي اگر بخواهد مقطعگرا نباشد و اگر بخواهد نظريهپردازي کند ناچار است که از تاريخ مطلع باشد. ما هيچ عقيدهاي را بدون اطلاع از ريشههاي تاريخي آن نميتوانيم بشناسيم. همچنين نميتوان با يک برش مقطعي از جامعه، جامعه را شناخت. بدون بررسي تاريخي، ما جامعه را برش مقطعي کردهايم.
● مطالعه تاريخي پديدههاي اجتماعي يا نهادهاي اجتماعي، همان چيزي است که اگوست کنت از آن به پويايي اجتماعي تعبير ميکند. جامعهشناسي که به پديدههاي اجتماعي بدون تاريخ آنها بنگرد، مطالعه او ناقص است و مورخي که بدون عينک جامعهشناسي به تاريخ بنگرد، فاقد تحليل خواهد بود و جز مواد و مصالحي خام چيزي دست او را نميگيرد. يادآور ميشوم که نگاه تيزبينانه و بينش جامعهشناختي که ابنخلدون داشت، با مطالعات تاريخي او عجين گرديد و ثمره اين بينش عميق، کتاب «مقدمه» بود که سرآغاز بزرگي براي دانش جامعهشناسي شد. به هر حال از شما خيلي متشکرم. در پايان اگر صحبت ديگري داريد بفرماييد.
مرتضی ثاقبفر: من نيز از شما متشکرم. فقط به وضع اسفناکي که کتاب در ايران دارد اشارهاي بکنم. من وقتي 15 ساله بودم و جمعيت ايران حدود 16 ميليون بود، تيراژ کتاب دوهزار تا بود. الان هم که جمعيت بالغ بر شصت ميليون است کتابها بيشتر از 2500 يا 3000 نسخه منتشر نميشود و اين يک فاجعه است. نکته ديگر آنکه وزارت ارشاد يا سازمانهاي مسئول ديگر براي نويسندگان و مترجمان که زندگي آنها از طريق «قلم» و نويسندگي اداره ميشود يعني از طريق کالايي که کمترين خريدار را در اين مملکت دارد، فکري بکنند تا آنها بتوانند زندگي کنند. زندگي که چه عرض کنم، لااقل زنده بمانند.
____________________________________
(*) ثاقبفر از زبان خودش:
در سال 1321 در تهران متولد و در سال 1341 وارد رشته علوم اجتماعي دانشگاه تهران شدم. پس از سالها تاخير به دليل محکوميت و محروميت 5 ساله از حقوق اجتماعي و تحصيلي از سوي دادگاه، دوباره وارد دانشگاه تهران شدم و ليسانس خود را در رشته علوم اجتماعي گرفتم و سپس از دانشگاه سوربن (رنه دکارت) در رشته جامعهشناسي شناخت موفق به اخذ فوقليسانس شدم. پس از انقلاب عمدتاً به سمت مترجم (از زبانهاي فرانسوي و انگليسي) يا در سمت ويراستار و سرويراستار موسسات فرهنگي و انتشاراتي گوناگون به کار اشتغال داشتهام و اکنون نيز مترجم آزاد هستم. فهرست آثار تاليف و ترجمه شده من در حوزه علوم اجتماعي به تفکيک آثار چاپ شده و چاپ نشده به قرار زير است:
الف) آثار چاپ شده
1. دو کتاب پژوهشي درباره کارمندان مؤسسات جوانان از انتشارات موسسه تحقيقات اجتماعي (سال 1350).
2. شاهنامه فردوسي و فلسفه تاريخ ايران (نشر قطره و معين، 1377).
3. جامعهشناسي و فلسفه (اثر دورکيم، از زبان فرانسه، مرکز مطالعه فرهنگها، با امضاي مستعار، سال 1360).
4. جامعهشناسي معاصر آلمان (اثر ريمون آرون، از فرانسه، انتشارات تبيان، سال 1376).
5. ديباچهاي بر جامعهشناسي (از انگليسي، ققنوس، 1376).
6. فرهنگ و دموکراسي (از فرانسه، ققنوس، 1376).
ب) کتابهاي در دست انتشار
1. بنبستهاي جامعهشناسي (مجموعه مقالات – انتشارات بيستون).
2. آمريکاي پيش از کلمب (از فرانسه – مرکز مطالعه فرهنگها).
3. سرزمين و مردم مجارستان (از انگليسي – انتشارات علمي و فرهنگي)
4. روح سرمايهداري و اخلاق پروتستاني (اثر ماکس وبر – از فرانسه – کتابسراي بابل).
5. رسالهاي درباره آزاديها (اثر ريمون آرون، از فرانسه، انتشارات تبيان).
6. اجراي پيماننامه حقوق کودک (از انگليسي، يونيسف).
7. ايدئولوژيهاي مدرن سياسي (از انگليسي، ققنوس).
8. هخامنشيان (از انگليسي، ققنوس).
9. جهان باستان (از انگليسي، ققنوس).
ج) مقالات
از 1350 تاکنون، 26 مقاله در حوزههاي مختلف علوم اجتماعي تاليف کردهام. همچنين بيش از 60 مقاله از زبان فرانسه و بيش از 40 مقاله از زبان انگليسي ترجمه و در مجلات مختلف منتشر نمودهام.
http://saghebfar.ilssw.com/pages.php?id=15&cat=sm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |