بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

 فروردين 1387 ـ   آوريل  2008

 

در برزخ سنت و تجدد

لطف الله آجداني

در بررسي ماهيت و مباني سنت و مدرنيته در ايران و چگونگي نسبت آن دو با يکديگر، غالب مورخان و تحليلگران تاريخ معاصر ايران با توجه به علاقه مندي و تمايلات تجددطلبانه روشنفکران و گروهي از روحانيان عصر قاجاريه و به اعتبار موافقت يا مخالفت آنان با مشروطيت، انديشه گران و مواضع سياسي و اجتماعي آنان را به دو گروه تجددگرا و ضدتجدد تقسيم کرده اند. بر پايه اين شيوه از نگرش، دفاع از سنت در ماهيت خود به منزله ضديت با تجدد و دفاع از تجدد به منزله ضديت با سنت تلقي و معرفي شده است. هرچند اين شيوه از تحليل بهره يي از واقعيت دارد، اما خالي از پاره يي بدفهمي هاي گمراه کننده در گريز از واقعيت و ستيز با تاريخ نيست.

اين واقعيت که بسياري از مفاهيم و نهادهاي جديد از سوي روشنفکران و گروهي از متحدان روحاني آنان در عرصه قاجاريه و مشروطيت به شدت مورد جانبداري و پشتيباني قرار گرفت، الزاماً ماهيت متجدد انديشه ها و رفتارهاي تجددطلبان ايراني را اثبات نمي کند. به رغم پاره يي آگاهي هاي هرچند سودمند و داراي اهميت روشنفکران عصر قاجاريه و مشروطه و گروهي از روحانيون هم انديش آنان درباره جنبه هايي از فرهنگ و تمدن و تجدد و ترقي غربي و دلبستگي آنان به ضرورت تجدد و ترقي در ايران، غالب آنان از امکان و ضرورت شناخت و آگاهي لازم و بسنده درباره علل و عوامل عقب ماندگي ايران، علل و ريشه هاي پيشرفت غرب و مقدمات و بستري که آن پيشرفت ها در آن زايش و پويش گرفت و نيز از ضرورت شناخت نقادانه ماهيت و مباني فرهنگ و تمدن متجدد غربي و سنت هاي ايراني- اسلامي بازماندند.

درست است که در عصر قاجاريه و مشروطه، مفاهيم و نهادهايي چون نظام سياسي مشروطيت پارلماني، قانون و آزادي ها و برابري هاي دموکراتيک، مفاهيم و نهادهايي بودند که نه در ذهن و زبان و نه در تجربه تاريخي ايران تا پيش از عصر قاجاريه سابقه يي نداشت اما ضعف و ناتواني تجددطلبان ايراني عصر قاجاريه و مشروطه در راهيابي به عمق ماهيت و مفهوم مدرنيته و مدرنيسم، پيش و بيش از هر عاملي محصول تلاش بي بنياد آنان براي هماهنگ نشان دادن دموکراسي و تجدد غربي با اسلام بود.

ترديدي نيست اقدام و کوشش بسياري از روشنفکران و روحانيان مشروطه طلب براي انطباق دادن ها و همانندسازي هاي ميان مفاهيم و نهادهاي جديد غربي با اسلام، تا حدود زيادي مصلحت انديشي آنان براي جلوگيري يا کاهش مخالفت هاي سنت گرايان افراطي با انديشه ها و تکاپوهاي تجددطلبانه را منعکس مي کرد. اما تلاش آنان براي هماهنگ نشان دادن دموکراسي و تجدد غربي با اسلام از آن رو که بر شالوده تقليل مفاهيم و نهادهاي جديد قرار داشت، لاجرم يک تلاش بي بنيادي بود که موجب شد بسياري از آن مفاهيم و نهادها تا حدود زيادي دستخوش بدفهمي شوند و کارايي خود را از دست دهند.

به نظر مي رسد تجددطلبان روشنفکر و روحاني در کوشش خود براي انطباق مشروطيت و دموکراسي و تجدد غربي با اسلام، بر آن بودند مفاهيم و نهادهاي جديد غربي را در چارچوبي تفسير کرده و به کار بندند که هم دموکراتيک و متجدد باشد و هم اسلامي. اما از آن رو که تفسير و معرفي آنان از مفاهيم و نهادهاي جديد غالباً نه برپايه درست انديشي درباره واقعيت پاره يي مشترکات موجود ميان اسلام و دموکراسي غربي، که بيشتر بر پايه غلط انديشي در ناديده گرفتن يا پنهان نگاه داشتن واقعيت برخي از تفاوت ها و تضادهاي اساسي آن دو با يکديگر قرار گرفت، نتوانست به درک چندان عميق و درستي از ماهيت و مباني تجدد و دموکراسي غربي و نسبت واقعي آن با اسلام و سنت هاي جامعه ايراني بينجامد.

نمي توان و نبايد از برابر اين واقعيت فرار کرد که به رغم دلبستگي و تحت تاثير قرار داشتن شديد غالب روشنفکران و تجددگرايان ايران از تجدد غربي، بسياري از آنان به همان اندازه که به سبب برخي افراطي گري ها در تقليد از غرب نتوانسته اند ايراني بينديشند، به سبب آنکه دلبستگي هاي آنان به تجدد غربي غالباً متکي بر يک شناخت سطحي و روبنايي از غرب بود، در واقع چندان غربي نيز نينديشيده اند. ميان تاويل بسياري از اين گروه از تجددگرايان ايراني از آن مفاهيم و نهادها با واقعيت آن مفاهيم و نهادها به شيوه پذيرفته شده آن در فلسفه سياسي جديد غربي برخي تفاوت ها و تعارضات جدي ديده مي شود؛ تعارض هايي که به تناقض تجدد در ايران انجاميده است، تناقضي هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل. تناقضي که در نتيجه آن تجدد به وجود آمده در ايران، تجدد نيم بند، ناقص الخلقه و شير بي يال و دمي است که نه ايراني- اسلامي است و نه غربي.

در نتيجه همين تناقض تجدد ايراني و همانندسازي هاي نامتناسب و بي بنياد مبتني بر تقليل مفاهيم و نهادهاي جديد در ميان روحانيان مشروطه طلب1 و روشنفکران ايران در عصر مشروطيت2 است که نجفي اصفهاني
T روحاني مشروطه خواهT ادعا کرد: «مشروطه عين اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهي اسلام خواهي است». و ملاعبدالرسول کاشاني مدعي شد: «اگر وقت و همت باشد براي هر يک از اصول و قواعد مشروطيت و فروع آن مي توان يک کتاب مفصل نوشت که خبر از قواعد شريعت ما برنداشته اند». و عمادالعما خلخالي نيز بر اين پندار بود: «اگر خوب به دقت ملاحظه کنيد معلوم و منکشف مي شود که اصول قانون اروپاييان ماخوذ از قرآن مجيد و کلمات ائمه و کتب فقهاي اماميه است». همچنان که روشنفکراني چون ميرزا ملکم خان و مستشارالدوله نيز اصل آزادي در يک نظام دموکراتيک را با دو اصل امر به معروف و نهي از منکر و نظام سياسي مشروطيت پارلماني را با قاعده مشورت اسلامي تطبيق داده و در فرو کاستن مفاهيم و نهادهاي جديد و همانند نشان دادن آن مفاهيم و نهادها با اسلام تا آنجا پيش رفته که ادعا کرده اند قوانين اروپايي يکسره از قوانين شرع اسلام اخذ شده است.

استقرار نهادهاي مدرن در پيوند تنگاتنگي با فهم مدرن و فهم درست از سنت و تجدد قرار دارد. از فهم غلط نمي توان عمل درست را انتظار داشت. در مسير تجددطلبي در ايران، سوءتفاهم در نظر به ناکامي در عمل انجاميده است. نتيجه و نشانه همين بدفهمي در نظر و ناکامي در عمل است که از موضوع دفاع از سنت به تجدد و از موضع دفاع از تجدد به سنت حمله مي شود بدون آنکه آنچه از سنت و تجدد که نفي و طلب مي شود و چگونگي نسبت و امکان تعامل آن دو با يکديگر به درستي شناخته شده باشد.

در جامعه ايراني، سنت گرايان به رغم دفاع سرسخت خود از سنت ها، شناخت و تعريف چندان دقيق و مدوني از سنت هايي که از آن دفاع مي کنند در اختيار ندارند. همچنان که غالب تجددگرايان ايراني نيز به رغم دلبستگي فراوان خود به مدرنيته و مدرنيسم، از شناخت و توانايي کافي براي ارائه تعريف چندان دقيق و مدوني از تجددي که از آن دفاع مي کنند برخوردار نيستند.

يکي از مهم ترين پيامدهاي زيانبار اين کم آگاهي از سنت و تجدد در ميان غالب انديشه گران جامعه ايراني آن است که به رغم واقعيت وجود پاره يي تفاوت ها و تضادهاي اساسي ميان برخي آموزه هاي سنتي و مدرن، واقعيت امکان وجود همزيستي برخي آموزه هاي سنتي و مدرن و تعامل و تفاهم آن دو با يکديگر ناديده گرفته شده و در نتيجه افراطي گري و مطلق انديشي در نفي اين و طلب آن، امکان و فرصت برخي تعامل ها ميان سنت و تجدد جاي خود را يکسره به تقابل سنت و تجدد و تنش هاي ناشي از آن سپرده است.

سنت ستيزي و تجددستيزي به شيوه رايج در ميان غالب سنت گرايان و تجددطلبان ايراني، تا حدود زيادي دو صورت متفاوت از يک بدفهمي مشترک درباره سنت و تجدد است. اين بدفهمي و کژتابي هاي ناشي از آن، شرايطي را فراهم ساخته است که جامعه ايراني نه به طور دقيق توانسته سنتي باشد و نه مدرن. در واقع جامعه ايراني در مسير ستيز و سازش با جهان جديد، پيش و بيش از آنکه سنتي يا متجدد باشد، در برزخي به سر مي برد که نه سنتي است و نه متجدد.


پي نوشت ها
1- براي آگاهي بيشتر در اين باره نگاه شود به لطف الله آجداني، علما و انقلاب مشروطيت ايران، چاپ دوم، تهران؛ نشر اختران، 1385.
2- براي آگاهي بيشتر در اين باره نگاه شود به لطف الله آجداني، روشنفکران ايران در عصر مشروطيت، چاپ اول، تهران؛ نشر اختران، 1386

برگرفته از سايت «اعتماد»:

http://www.etemaad.com/Released/87-01-26/226.htm

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630