مخاطرات نگاه تاريخي به تشيع
مهدي خلجي
انتشار ترجمهي فارسي کتابِ «مکتب در فرايند تکامل»1 نوشتهي حسين مدرسي طباطبايي با مجوز وزارت ارشاد دولتي که دريافتي آخرالزماني از امام دوازدهم شيعيان دارد، بيشتر به طنز ميماند. بيهوده نيست که ديري از انتشار آن نگذشته، مجادلات فراواني را در حوزهي علميه برانگيخت و نهادها و رسانههاي نزديک به حکومت مذهبي در ايران واکنشي قابل پيشبيني به آن نشان دادند. روزنامه جمهوري اسلامي در شماره روز يکشنبه يازدهم آذرماه نويسندهي کتاب را «روحاني فاسد»ي خواند که با «فريبکاري شيادانه» در نوشتهي خود کوشيده است «اصل وجود امام زمان عليه السلام را مبهم بنماياند».
«مکتب در فرايند تکامل»
کتابِ «مکتب در فرايند تکامل» با عنوان فرعيِ «نظري بر تطور مباني فکري تشيع در سه قرن نخستين»، ترجمهي کتاب «بحران و تثبيت در دورهي تکويني اسلام شيعي؛ ابوجعفر ابن قبهي رازي و سهم او در انديشهي شيعيِ امامي»، است که در سال 1993 از سوي انتشارات داروين در شهر پرينستون منتشر شد.2 ظاهراً هاشم ايزدپناه به زودي کتاب را در همان سالها به فارسي ترجمه کرد و نسخههاي کپيشدهي آن حتا در شهر قم دست به دست ميگشت. اما با مجوز وزارت ارشاد، کتاب حدود دو ماه پيش به طور عمومي و رسمي منتشر شد و در صدر جدول کتابهاي پرفروش قرار گرفت.
سعيد بهمنپور، روحاني نزديک به بيت رهبر جمهوري اسلامي در مصاحبهاي با ويژهنامهي دين و مدرنيته، از نخستين کساني بود که به اين کتاب اشاره کرد و ديدگاههاي محسن کديور را زير تأثير آن دانست. از نظر آقاي بهمنپور روشِ به کار رفته در کتاب «مکتب در فرايند تکامل» در ادامهي سنت شرقشناساني چون ايگناز گلدزيهر و ژوزف شاخت است. از نگاه اين روحاني، شاخت در کتاب «مقدمهاي بر فقه اسلامي» ميکوشد که ثابت کند «فقه اسلامي در يک فرايند تاريخي درست شده و اصلاً حقيقتي ندارد.»3
نويسندهي کتاب، حسين مدرسي طباطبايي، دانشآموختهي حوزهي علميهي قم است. وي که داراي اجازهي اجتهاد است، پيش از انقلاب يکي از شاگردان مرتضي مطهري بود و به توصيهي او راهي آکسفورد شد و در زمينه فقه اسلامي با رسالهي «خراج در فقه اسلامي» (نشريافته در 1983 در لندن) دکترا گرفت. وي با نوشتن کتابهايي چون «درآمدي بر فقه شيعي» (1984، لندن)، «بحران و تثبيت در دورهي تکويني اسلام شيعي» (1993، پرينستون) و نيز «سنت و بقا؛ بررسي کتابشناختي ادبيات شيعهي اوليه» به يکي از برجستهترين پژوهشگران سنت شيعي در جهان بدل شد. وي که امسال در دانشگاه هاروارد استاد ميهمان است، پژوهشگر ارشد مدرسهي امور روابط عمومي و بين الملل و نيز استاد مطالعات خاور نزديک دانشگاه پرينستون در آمريکاست.
در زبان فارسي از حسين مدرسي از جمله کتابي در دو جلد با عنوان «زمين در فقه اسلامي» در سال 1362 نشريافته است.
نگاه تاريخي روياروي نگرش الاهياتي
کتاب «مکتب در فرايند تکامل»، تبييني تاريخي از زمينهي پيدايش مذهب تشيع به دست ميدهد که آشکارا روياروي نگرش کلامي و عقيدتي به آن ميايستد. در نگرش الاهياتي به تشيع، مذهب شيعه از آغاز همين گونه بوده که امروز هست و آن صورتي از مذهب که مفسران رسمي آن ترويج و تبليغ ميکنند تنها شکلِ «راستين» و «حقيقي» آن است. در نگرش عقيدتي، دادههاي تاريخي در پرتو اعتقاد تفسير ميشوند و آن بخشهايي از روايتهاي تاريخي که با اعتقاد جاافتادهي امروزي سازگار نيستند، کنار زده و حذف ميشوند.
در نگرش اعتقادي، چيزي به نامِ تحول و تطور عقيدهها و انديشهها وجود ندارند و عقيدهها همانگونه که امروز هستند، زاده شدهاند. تبارشناسي انديشهها و کاوش دربارهي زمينههاي تاريخي پيدايش عقيدهها، در نگرش عقيدتي معنا ندارد و تاريخ سطحِ صاف و بيخش و بيشکاف و رشتهاي پيوسته، بيهيچ گسستگي و ناهمبستگي، فرانموده ميشود.
ولي در نگاهِ تاريخي، همهي انديشهها تاريخمندند. هيچ کدام به صورتي که امروزه وجود داشتهاند، در گذشته نبودهاند و همه چيز همواره در درون چارچوبي انساني، و محدوديتهايي تاريخي پديدآمده و تغيير شکل داده است. در نگاهِ تاريخي، تاريخ، پر از شکاف و گسست و ناهمواري و پسروي و پيشروي است و زمين تاريخ، سنگلاخيتر از آن است که به عقيدهاي مجال دهد فراتر از شرايط و امکانات اقتصادي، سياسي و اجتماعي بايستد و از هيچ امري وراي خود اثر نپذيرد.
کاربرد روش تاريخي در فهم تشيع
مدرسي طباطبايي در کتاب «مکتب در فرايند تکامل» روشي را براي تحليل دورهي تکوين تشيع در پيش ميگيرد که يکسره در سنت و فرهنگ مسلط شيعي غايب است. مفسران رسمي و متألهان و متکلمان شيعه دغدغهي تاريخ را ندارند و عقيدهها را تاريخمند نميبينند؛ بلکه به تاريخ عقيدهمندانه نظر ميکنند. براي آنان، تاريخ ابزاري براي اثبات اعتقادات رسمي و راستکيشانه است.
در اين نگرش، حتا ثقه و عادل بودن راويان حديث نيز با اعتقاد اثبات ميشود؛ اگر راوي حديثي اعتقاد به تشيع نداشته باشد، راستگو بودن آن در درجه دوم اهميت است. آن چيزي از روايتهاي تاريخي برگرفتني و پذيرفتني است که در خدمت اثبات مدعيات اعتقادي باشد و گرنه بايد دور ريخته يا «توجيه» شود. مثلاً اگر روايتهاي فراواني شاهد آن باشند که شيعيان دوران اوليه مقامي مانند عصمت براي امامان خود قائل نبودند و با آنان مانند رهبري سياسي برخورد ميکردند، از نظر متکلمان و مفسران رسمي شيعه مقبول نيست؛ زيرا عصمت به نظريهاي مناقشهناپذير دربارهي امامان بدل شده که هيچ چون و چرايي در آن روا نيست. يا اگر روايتهاي پرشماري نشان دهند که اغلب شيعيان تا سده ششم هجري قرآن موجود، مصحف عثمان، را تحريفشده ميدانستند و به قرآني شيعي باور داشتند، براي مفسران راستکيش امروز شيعي پذيرفتني نيست، زيرا نظريهي عدم تحريف قرآن امروزه به گفتاري چيره و مسلط بدل شده است.
تاريخينگري، نگاهي است که تقريباً با ريشه داشتن در انديشهي دوران روشنگري، از آغاز سدهي بيستم به روشي ناگزير در تاريخنگاري مقولهها و ايدههاي علوم انساني و اجتماعي بدل شد و رفته رفته در منظومهي فکري علوم انساني مدرن مشروعيتِ فراوان يافت. به ويژه مکتب تاريخنگاريِ «آنال»، در تبيين روششناختي تاريخنگاريِ نوين، سهمي چشمگير گزارد.
امامت؛ تبييني تاريخي
تا کنون تفسير معنا و مبناي امامت شيعي، بيشتر از نگاه اعتقادي و به دست مفسران رسمي و متألهان شيعي صورت گرفته است. کتاب «مکتب در فرايند تکامل» از معدود کتابهايي است که به دست عالمي شيعي، اما با تربيتي مدرن در تاريخنگاري نوشته شده است.
مدرسي طباطبايي در اين کتاب شرح ميدهد که تصور شيعيان از امام و مقام او در آغاز چگونه بود و بعدها، طي قرون نخستين اسلام و زير تأثير شرايط دگرگونشوندهي تاريخي، چهسان تحولاتي را از سر گذراند. عقيدهي امامت در آغاز آن شکل و شمايلي را که امروزه داراست، نداشته است.
براي شيعيان نخستين، امام کسي بود که تدبير امر دين و دنيا در دست او بود. با اين همه، علي ابن ابيطالب، امام نخستين شيعيان تنها پس از حدود بيست و پنج سال توانست قدرت سياسي را به دست گيرد. همچنين، حسين ابن علي، امام سوم شيعيان، در جنگ با يزيد، خليفهي اموي کشته شد.
مدرسي در کتاب خود توضيح ميدهد که شيعيان باور داشتند کسي سرانجام قيام خواهد کرد و داد و خونِ حسين را خواهد خواست و حکومت را به امامِ شيعي بازخواهد گرداند. روايتهاي تاريخي بسياري هست که شيعيان از باقر و صادق، امامان پنجم و ششم شيعيان، ميخواستند قيام کنند، اما آنان نپذيرفتند و صلاح را در قيام نديدند، اما وعده دادند که «قائم» خواهد آمد. امام صادق، شيعيان را از هرگونه فعاليت سياسي پرهيز داد و از آنان خواست براي تشيع تبليغ نکنند و نيروي تازه نگيرند و تصريح کرد که وي «قائم» نيست.
سرباززدنِ به ويژه امام صادق از قيام، بسياري شيعيان را سرخورده و مأيوس کرد. در برخي روايتها، امام وعده داد که «قائم» پانزده روز پس از قتل محمد بن عبدالله النفس الزکيه، ظهور خواهد کرد. اين و دستهاي ديگر از روايتها نشان ميدهند که انتظار ظهور «قائم» براي شيعيان امري موکول به آيندهاي نامعلوم نبوده و شيعيان توقع داشتند «قائم» در عصر آنان بر حاکمان عباسي شورش کند و قدرت سياسي را به دست امام بدهد. همچنين، شيعيان در زمان امام باقر و صادق، تصوري از دوازده امام نداشتند. مدرسي طباطبايي با بررسيدن روايتهاي تاريخي نشان ميدهد که عقيده به دوازده امام يا تشيع اثني عشري، باوري بود که خرده خرده و در پي تحولات تاريخي پديد آمد.
عصمت امام و مبالغهگرانِ شيعه
در باب عصمت امام، طباطبايي تبيين ميکند که اين نظريه، در اصل، ابداع هشام ابن حکم بود براي حفظ امامان از بدبينيهاي مفرط و روبهگسترش شيعيان دربارهي آنان. بسياري از بزرگان شيعه نسبت به امام باقر و امام صادق گمان بد ميبرند و تصور ميکردند که آنان وظيفهي سياسي مقام امامت را به درستي انجام نميدهند و سکوت و سلامت را بر قيام و شورش برگزيدهاند.
در همين دوران، جماعتي اندک از شيعيان تصوري مبالغهآميز را از امام پرورش ميدهند که بر پايهي آن، امام داراي مراتب و مقاماتي مابعدطبيعي است. اين جماعت که بعدها «غلاة» يا مبالغهکنندگان نام گرفتند در پي آن بودند که با تأکيد بر مرتبت هستيشناختي امام، جنبهي سياسي وي را در پرده و سايه اندازند. شيعيان ميپرسيدند اگر امام قيام نکند پس چه سودي در مقام امامت است؟ غاليان پاسخ ميدادند امام واسطهي فيض الاهي و سبب آفرينش و بقاي موجودات است و «اگر امام نباشد، زمين مردمان خود را فروميگيرد.
بخش عمدهاي از کتاب در شرح شرايط تاريخي پيدايش عقايد مبالغهگران شيعي يا گرايش غلو در ميان شيعه است. انتخاب کودک هفت ساله به عنوان امام، (امام جواد)، بدون رواج نظريهاي مابعدطبيعي درباره امام ممکن نبوده است. در اين نظريه که مقام امامت به الوهيت برکشيده ميشود، امام فردي غيرعادي است که مانند مسيح در گهوارهي خود سخن ميگويد و رشد فيزيکي غيرمتعارف دارد و هر ماه به اندازهي يک سال بزرگ ميشود و قد ميکشد؛ مقامي که هرگز پيامبر اسلام براي خود قائل نبود و خود را بشري مانند ديگران ميدانست.
مدرسي طباطبايي روشنگري تاريخي بهساماني آورده است دربارهي ترديدهايي که شيعيان نسبت به قابليت کودک امام رضا براي به عهده گرفتن مقام امامت داشتهاند. شيعيان بسياري باور داشتند که امام دانش دين را ميآموزد و در نتيجه ميپرسيدند که کودک خردسالي که هنوز به مقام «تفقه» و «اجتهاد» در دين نائل نيامده، چگونه ميتواند فرقهاي را رهبري کند.
پيدايش تشکيلات مالي امام
کتاب «مکتب در فرايند تکامل» شرح ميدهد که امام باقر و صادق گرفتن ماليات ديني يا خمس را جايز نميدانستند و اخذ آن را حق انحصاري «قائم» ميانگاشتند. اما امام هفتم، کاظم، نهاد «نيابت» را بنياد گذارد و سرانجام امام نهم، جواد، شبکهاي از نايبان و کارگزاران را تشکيل داد که به نيابت از امام خمس شيعيان را گردآوري کنند. دفتر مالي امام نقش مهمي در گسترش قدرت وي ايفا کرد، اما پرسشهاي فراواني را دربارهي حق امام در اخذ خمس در ميان شيعيان برانگيخت. بر پايهي متون تاريخي، نايبان امام دهم، هادي، به امام گزارش دادند که در برابر ترديدها و پرسشهاي فراواني دربارهي حق اخذ خمس قرار دارند، تا آنجا که شيعيان زيدي امام هادي را متهم کردند که در هر شهري، کارگزاري تعيين کرده تا خمس را گردآوري کند و «پولها را براي خود صرف ميکند به جاي آنکه به نيازمندان ببخشد.»
در دوران امام يازدهم، عسکري، بود که تأکيد بر حق امام در اخذ خمس پررنگتر شد و امام عسکري خودداري از پرداخت خمس به نايبان خود را برابر با کفر اعلام کرد. با اين همه، فساد مالي در ميان کارگزاران بالا گرفت. بسياري از آنان، پول خمس را براي امامان نميفرستادند و در نتيجه امام شماري از آنان را که پيشتر معتمد و نزديک به وي بودند، عزل کرد و خارج از مذهب تشيع دانست.
بحران شيعه و ظهور مهدي
برآمد اين شرايط، گواه بحران فزايندهاي در ميان جماعت شيعه بود. بحران از زماني بالا گرفت که معلوم شد امام يازدهم، با وجود داشتن زنان و کنيزان بسيار، فرزند پسر ندارد. برآورده نشدن انتظار شيعيان براي ظهور قائم و نگراني آنان دربارهي آينده اين فرقه، مسألهي نداشتن پسر و جانشين را براي امام يازدهم به مشکلي حياتي بدل ميکرد. بحراني که از دوران امام صادق آغاز شده بود، موجب شد فرقههاي شيعي تازهاي مانند اسماعيليه پديد آيد و بسياري از شيعيان نيز به مذهب اهل سنت و جماعت بگروند. خطر پراکندگي و انحلال پيروان امام عسکري را تهديد ميکرد. در کتاب «مکتب در فرايند تکامل»، تصوير تاريخي شگفتانگيزي از رقابت فرزندان امامان بر سر قدرت به دست داده شده است.
عثمان بن سعيد العمري، که نخست نايب مالي امام هادي و سپس سرپرست مالي امام حسن عسکري شد، نقش مهمي در رهبري فرقهي شيعه بازي کرد. عثمان بن سعيد از جانب بسياري شيعيان مظنون بود به اينکه دستگاهِ مالي امام را به سود خود اداره ميکند و حتا نامههايي جعلي با خطاهاي نحوي از سوي امامان براي پيروان آنان ميفرستد. کتاب مدرسي طباطبايي نزاع ميان وکيلان و نايبان مالي امامان را به تفصيل شرح ميکند و نقش آنان را در تثبيت اعتقاد به امام و مقام وي بازمينمايد.
امام يازدهم بدون برجاي گذاشتن برادر يا پسري جهان را بدرود گفت. عثمان بن سعيد در مقام مهمترين وکيل امام، بيدرنگ، اعلام کرد امام يازدهم، فرزند پسري داشته که در خفا به دنيا آمده است و هيچ کس او را نديده و پيش از قيام وي نيز او را نخواهد ديد. عثمان بن سعيد به شغل خود در مقام رييس ديوان نيابت امام ادامه داد و همچنان به اخذ و گردآوري خمس پرداخت. عثمان بن سعيد ادعا ميکرد که تنها او به امام دسترسي دارد و از وي دستورالعملهاي لازم را ميگيرد؛ ادعايي که بسياري از شيعيان با بدگماني آن را ميشنيدند. آن دسته از شيعياني که بدين عقيده گرويدند، به نوشته مدرسي طباطبايي، هرگز گمان نميبردند که دوران غيبت، بسيار طولاني خواهد شد؛ زيرا همواره اين تصور القا شده بود که «قائم» به زودي ميآيد و بساط حکومت عباسيان را برميچيند و به شيعيان قدرت ميبخشد.
وجود تاريخي فرزند امام عسکري
در اين دوران بود که تصور «مهدي» زاده شد؛ کسي که پيش از پايان جهان ميآيد و جهان پر ستم و ظلم را آکنده از عدل و داد خواهد کرد. «مهدي» انگارهاي بود که از پيشترها وجود داشت، ولي هرگز کسي تصور پايان جهان را به دست فرزند پنهانزادهي امام يازدهم شيعيان نميبرد. در اين دوران اعلام شد که تنها چهار نايبِ خاص امکانِ دستيابي به فرزند امام عسکري را دارند و شيعيان بايد تنها از طريق اين چهار تن با وي ارتباط برقرار کنند. نايب چهارم، پيش از مرگ خود اعلام کرد که با رفتن وي از جهان ديگر، کسي امکان ديدار مستقيم امام دوازدهم را نخواهد داشت و دورهي «غيبت کبرا» آغاز خواهد شد؛ مفهومي که تا آن زمان براي شيعيان ناشنيده و ناآشنا بود.
در حالي که هيچ تاريخنگار کهن يا نوي در وجود تاريخي شخصيتهاي اسلامي و در صدر آنان پيامبر اسلام، ترديد نکرده است، وجود تاريخي فرزند امام حسن عسکري از آغاز در محل ترديد و پرسش بوده است. نه زمان زايش، نه نام مادر، نه زمان فرورفتن در چاه، نه زمان ظهور، هيچ يک درباره فرزند امام يازدهم مورد اتفاق و معلوم نيست. در اديبات حديثي دربارهي امام زمان و ظهور وي، تشويشها و تناقضها آن قدر فراوان است که حتا مورخان دوران کلاسيک تاريخ اسلام مانند ابن خلکان، نيز بدان اشاره کردهاند. از درون روايتهاي مربوط به مهدي و آخرالزمان، به دشواري ميتوان تصويري منسجم و يکدست بيرون کشيد.
مدرسي طباطبايي در کتاب «مکتب در فرايند تکامل» نشان ميدهد که چگونه ضرورتهاي سياسي براي حفظ، بقا و تثبيتِ جماعت و فرقهي شيعي، مفاهيمي الاهياتي را خلق کرد و پرورد؛ چگونه مفاهيمي مانند «مهدي» در بستر زمان زاده شدند و به نيازهاي فرقهاي مذهبي پاسخ گرفتند و نظامي از مقولههاي عقيدتي و کلامي را به تدريج آفريدند.
حقيقت تاريخي و روايت تاريخي
تصوير متفاوتي که حسين مدرسي طباطبايي در کتاب خود از پيدايش تشيع در سه قرن نخستين اسلام پيش ميگذارد، «حقيقتي تاريخي» نيست؛ حقيقتي در برابر حقيقتي که متلکمان و مفسران رسمي شيعه در ميان ميآورند. کارِ طباطبايي، در مقام تاريخنگار، تنها به دست دادن «روايتي تاريخي» است.
در الاهيات، گذشتهي يک مذهب، به شکل «حقيقتي تاريخي» فرانموده ميشود؛ تصوير متألهان از گذشتهي تاريخي «حقيقت» کامل را درباره آن گذشته ميگويد و به همين سبب است که چون و چرا کردن در آن تصوير به معناي مناقشهي در اصول مذهب است، نه وارد شدن در کاوش و چالشي تاريخنگارانه.
فرض بنيادي تاريخنگار نوين، اما اين است که «حقيقتِ» هر رخداد يک بار با رخ دادن آن ظهور کرده و براي هميشه ناياب و دور از دسترس شده است. در مقام تاريخنگار، تنها ميتوان روشي انتقادي را در برخورد با متنها و دادههاي تاريخي پيش گرفت و روايتي منسجم و بهسامان از آن به دست داد. روايتي که تاريخنگار به دست ميدهد، روايتي است از ميانها روايتهاي بالقوه بيشمار. تاريخنگارانِ ديگر ميتوانند در ميان آيند و با بررسي تازهي دادههاي تاريخيِ در دسترس يا پس از دستيابي به دادههاي تاريخي نويافته، روايتِ تاريخي ديگري پيش کشند. هر روايت تاريخي تازه، نقدي بر روايت تاريخي پيشين است و شستن و صيقل دادن روش تاريخنگاري. اما هرچه باشد نسبتي با نظام فکري الاهياتي ندارد و هرگز نميتواند مدعي فرانماييِ صادقانهي حقيقت قلمداد شود.
واکنش بنيادگرايان در ايران به اين کتاب عجب نيست. تاريخي نگري دشمن تعصب است. غور در تاريخ و تبار ايدهها و عقيدهها يعني کشف محدوديتهاي نظري و عملي آدمي و نيز اثرپذيري و اثرگذاري متقابل عقيده و شرايط تاريخي – سياسي، اجتماعي و اقتصادي. بنيادگرايان دشمنان تاريخينگري هستند، زيرا عقيده را موجودي ماوراطبيعي و مجرد و منزه مي پندارند و آن را وراي اثرپذيري از شرايط انساني و تاريخي ميشمرند. تقابل ميان نگرش الاهياتي و نگرش تاريخي، رويارويي بنياديني است که در عمل، به دو نظام اجتماعي و سياسي يکسر متفاوتِ خودکامه يا مداراگر ميانجامد.
پانوشت:
[1] مدرسي طباطبايي، حسين، مکتب در فرايند تکامل، نظري بر تطور مباني فکري تشيع در سه قرن نخستين، ترجمهي هاشم ايزدپناه، انتشارات کوير، تهران، 1386
Modarressi, Hossein, Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi’ite Islam, Abu Ja’far ibn Qiba al-Razi and His Contribution to Imamite Shi’ite Thought, The Darwin Press INC. Princeton, New Jersey, 1993.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |