بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

 29 اسفند 1384 ـ 19 مارچ 2006

 

نوروز، يک جشن سکولار

محمد جلالی چیمه (م.سحر)

 

نوروز یک پدیدهء نجومی ست، جشن اختراع تقویم است، جشن یکی از نخستین کشف های بزرگی ست که انسان شهر نشین بر مبنای ریاضیات و نجوم پیشرفته به آن دست یافته است!

نوروز نخستین روز از گردش سالیانهء زمین به گرد خورشید است و با نخستین لحظهء آغاز تقویم خورشیدی آغاز می شود. بنیاد این کشفِ بزرگِ نجومی در آن سوی تاریخ مدوّن و مکتوب ِ سرزمین ِ ماست و ریشه در سرگذشتِ دوران های اساطیری ایران زمین و قدمتی سه هزار ساله دارد!

خیام و ابوریحان بیرونی ، این دو دانشمند بزرگ ایرانی , سرآغازِ جشن های نوروزی را به پادشاه اسطوره ای ایران یعنی جمشید نسبت می دهند و دلایل ِ پیدایش آن را نه در پیوند با آئین ها و مراسم دینی، بلکه به درستی و دقت، مرتبط به یک اکتشاف ریاضی و دستاورد بزرگ علم نجوم می دانند.
خیام در کتاب «نوروز نامه» ی خود می نویسد: «سبب ِنهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود. یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج شبان روز و ربعی از شبان روز به اول دقیقهء حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند باز آمدن،چه هرسال از مدت همی کم شود. و چون جمشید آن روز دریافت، نوروز نام نهاد و جشن و آئین آورد.»(1)

ابوریحان بیرونی نیز بنیادِ جشن های نوروزی را به جمشد نسبت می دهد و می نویسد: «... آن روز که روز تازه ای بود، جمشيد عید گرفت، اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.»(2)

پس، بنای این جشن، چنان که گفته شد، بر دریافت یک حقیقتِ علمی مربوط به گردش شبانه روز و چرخشِ سال استوار است که به روایت بیرونی و خیام، به جمشید پادشاه اساطیری ایران زمین نسبت داده شده و فردوسی طوسی نیز در شاهنامه بر آن تأکید کرده و مهُر تأیید نهاده است:

به جمشید بر، گوهر افشاندند

مـر آن روز را روز نـو خـوانـدنـد

از این رو جشن های نوروزی، نو شونده و نو کننده، در آغاز هر گردش زمین به گرد مدار خورشید برپا می شوند و تجلیل از لحظهء پایان ِ تقویمی سال ِ رفته و آغاز سال جدید یعنی بزرگداشت اعتدالِ خجستهء بهاری و تجدید حیاتِ طبیعت اند! پس جشن نوروز، از همان نخستین روزهای پیدایشِ خود، به دور از هرگونه رابطهء نمادین با آئین های روزگار باستان بوده و ریشه و خاستگاهی بیرون از باور های دینی قدیم ـ از ادیان انیمیستی روزگاران کهن و پرستش اصنام و ایزدان و خدایان گرفته تا مذاهب مونوتئیستی و تک خدایی داشته است!

«در اوستا هم نامی از نوروز نیست»(3) و همین نکته گواه بر آن است که از سوی هیچ دینی تحمیل نشده و هیچ مسلک و آئینی هم (پیش از حملهء عرب ها و سلطهء اسلام) آن را تحدید یا تهدید نکرده بوده است!

بدین سبب، جشن نوروزی که خوشبختانه هدیهء شکوهمند تاریخ ایران به بشریت است، نه زبان می شناسد، نه رنگ پوست، نه ایل و قبیله، نه مرز و بوم (4) و نه دین و آئین!

نوروز جشنی است کاملاً «عرفی» و به زبان امروز «سکولار» و غیر دینی که خورشیدوار پرتو های دل افروز خود را به باورمندان همه گونه عقاید و آراء و به اهلِ همهء مسالک و ادیان، عادلانه ارزانی می دارد! و همهء آحاد ابناء بشر را به تساوی از وجود تابناک و شادی آفرین خود برخوردار می سازد و رنگ و انگِ انتساب به هیچ قوم یا قبیله و نژادی را بر خود نمی پذیرد! یعنی یک ارزش فراگیر و جهانشمول است که به کّل بشریت و، حتی فراتر از آن، به کلّ طبیعت تعلق می یابد!

رهایی از سرمای زمستان و برخورداری از نسیمِ جان پرور بهاری، درک شکوفایی و رویش فرح انگیز طبیعت تنها آرزوی آدمیان و نشاط افزای روح آنان نیست. حیوانات و نباتات و حتی آب و باد و خاک نیز منتظر رهایی از بند سرما و عسرت زمستانی ِ روزگارانند و از فرا رسیدن بهارشادمان می شوند، زیرا جهان پیرامون خود را نو شده، زیبا و سخاوتمند می یابندند! و چنین است که به هنگام نوروز، این سخن سعدی نه تنها زبان حال آدمیان بلکه سخن همهء باشندگان خاک و طبیعت است:

المنة للّه که هـوای خوش ِ نـوروز

باز آمد و از جور زمستان برهیدیم!

یا باز به گفتهء وی در غزلی دیگر:

آدمـی نیسـت که عاشـق نشـود وقت بهار

هر گیاهی که به نوروز نجنبد، حطب ست! (5)

این جشن های عرفی، انسانی، جهانی و برخوردار از مبانی علمی، در واقع جشن نوزایی و رستاخیز سالانهء طبیعت و جشن طلوع پرشکوهِ دیگرگون شونده و دیگرگون ساز حیات طبیعی ست. جشن برآورده شدن این آرزوی ارجمندِ حافظ است که می سرود:

نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد

عـالـم پیـر دگـرباره جـوان خـواهـد شـد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

زین تطاول که کشید از غم هجران بلبل

تا سراپردهء گل ، نعره زنان خواهد شد!

اینچنین است که در میان جشن هایی که فرزندان آدمی بر کرهء خاکی به پا داشته و می داشته اند، جشن نوروز یگانه و منحصر به فرد است. زیرا یک جشن «لاییک» است که از دوران اساطیری ایران زمین تا امروز ادامه و استمرار یافته است، و به واسطهء این تشخص و بی همتایی، بخصوص به واسطهء عاری بودنش از هرگونه برچسب های مسلکی و آئینی، بی مورد و آلوده به تعصبی نخواهد بود، چنانچه نوروز را«تاج تارکِ جشن های بشری» بنامیم!

خوش نازکانه می چمی ای شاخ نوبهار

کـاشفـتگی مبـادت از آشـوبِ بــاد دی!

«حافظ»

***

و ای بسا علت بی مهری عرب های مسلمان نسبت به نوروز، در عرفی بودن این جشن ها بوده است، زیرا گوهر شادمانی و نشاط زیستن و شور نوشوندگی حیات را ـ که جانمایه و مضمون گوهرین این جشنواره ها ست ـ با خلق و خوی صیقل ناخورده و ناتراشیدهء حاصل از زیست بیابانگردی و شبانی و نیز ایدئولوژی مرگ اندیش و پرخاشگر و سلطه جوی حاکمیت نوبنیاد خود منطبق و هم آواز نمی دیده اند!(6)

بنا به شهادت تاریخ ایران، دستگاه خلافت فاتحان عرب، در ابتدا نوروز را ـ که «نیروز» می نامیدند ـ متناسب و هم سو با خواست ها و آرزو ها و آزهای تاراجگرانهء خود و فرصتی مبارک برای غارت مردم ایران یافت و همچون موقعیتی سالانه و نو شونده جهت خراج ستانی ها و باجگیری های جابرانهء خود از آن بهره گرفت و «عیدی» خواهی خود را نیز به انواع «جزیه» ستانی ها و«خراج» گیری های دیگرِ «شرعی» و اسلامی ـ و البته عربی ـ خود افزود! (7) بنا بر این، برای فاتحان عرب رسیدن جشن های نوروزی ایرانیان نه در حکم فرارسیدن بهار و سرآغاز اعتدال فصول، بلکه در معنای فرارسیدن فصل غارت ایرانیان یا به قول خودشان «عجمان» بود!(8)

اما از این باج دهی و غارت شدگی نوروزی بدتر و دردناک تر و پرآب چشم تر، داستان رفتار نومسلمان شدگان و کاسه های داغ تر از آش ایرانی بود که در لباس ملایان متحجر و متشرعین ِ هویت باخته به خدمتِ اعراب درآمده و با استعدی بسیار درخشان وظیفهء تدوین ایدئولوژی و ابزار فکری و دستگاه نظری غارتگران بیگانه را بر عهده گرفته بودند! نمونهء برجستهء آنان امام محمد غزالی طوسی (با تأسف همشهری فردوسی بزرگ) است که با قرار دادن جشن های نوروزی در برابر ایمان مذهبی مردم ـ که غالبِ آنان نه به انتخاب یا به طیب خاطر ، بلکه به حکم وراثت مسلمان بودند ـ و با تکرار و تأکید بر سوابق ِ غیر اسلامی این جشن ها ، نوروز را «شعائر گبران» نامید و شادمانی ها و تفریحات و خرّمی های برآمده از این جشن ها را حرام دانست!(9)

و چه زیبا و سزاور، سعدی شاعر بزرگ و زبانِ فرهنگ ایران زمین، پاسخ این ملای هویت باخته را کفِ دستش نهاده است:

تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری

از این هوا که درخت آمده ست در جولان!

امروز نیز سلطه گران مستبد دینی و احتکار کنندگان خدا در ایران با این گوهر تابناک و مستمرّ و جاودانهء فرهنگ ایران ـ یعنی نوروز ـ نه تنها مهربان نیستند بلکه به دل دشمنند و چشم دیدن آن را ندارند، زیرا زمانه را غرق ماتم و اندوه می خواهند. چرا که «زهد حکومتی» آنان و خطوط در هم چهره های پرخاشگر و سیاهی تنپوش بی قواره ای که بر قامت ِ ناساز ِبی اندام خود راست کرده اند با شادمانی ناسازگار است. ازین رو درخشش ِ نشاط و خوشدلی را برنمی تابند و آنرا دشمن تاریکسالاری و حاکمیتِ اندوهبار خویش می شمرند!(10)

و به راستی از آنان که به حکم ِسیاهی جان و سیاهی فکر و سیاهی ذوق و سیاهی دل خویش، 27 سال است که سراسر جامعه و کشور را سیاه پوشیانیده اند و از سر و پیکر انسان ها گرفته تا اعماق روح آدمیان به ویژه جوانان راسیاهپوش می خواهند، جز این انتظاری هست؟

پیداست که آنان از گل افشانی باغ و درخت و انفجار و انتشار رنگ های جهان افروز و دل انگیز و جوانی بخش در طبیعت و به ویژه در جامعهء انسانی و در روح آدمیان بیزارند. چرا که به امرِ سُنت و بر اساس سوابق ِ دیرین ، ارتزاق روزانهء آنان همواره از قِبَل ِ مرگ بوده است و کسب و کار آنان از نفی حیات مایه برده و خوشه برچیده است. از این رو فرصت هایی که به گسترش نوحه و ندبه و ماتم و اندوه میدان نمی دهند، به حوزهء پسندِ خاطر آنان راه ندارند و لحظه ها و ساعت هایی که در دل آدمیان نشاط و شور زندگی می پراکنند، باب طبع ِ ناموزون و روحیاتِ جزم اندیش آنان نیستند! شادی و شور جوانی موجب کسادی بازار آنان است و از چربی و حلاوت سفره های آنان می کاهد!(11)

و چنین است که اگرچه گهگاه، از سرِ ریا، یا از ترس ِ مردم، در برابر این خواست عمیق و پر ارج ِ ملی تمکین یا تظاهر می کنند، و نیز گاهی، ضمن نقل حدیثی یا افسانه ای، ائمه و اولیاء دینی را جهت ِتأیید جشن های نوروزی به «کمک» ایرانیان می فرستند، اما به هر حال هدفی جز مصادره و مقصودی جز سرقت ایدئولوژیک و بهره گیری تبلیغاتی در جهت منافع شریعتمداران و، در نتیجه، منحرف کردن و آلودن ِ مضامین جهانشمول ِ انسانی و محتوی عرفی و نشاط انگیز جشن های نوروزی ندارند(12 ) و پیداست که در باطن کمر به نابودی لمعهء شادی و نشاطی بسته اند که با وزیدن ِ نسیم نوروز در دل های ایرانیان، خاصه دختران و پسران ِ جوان، راه می جوید !

از حاکمیتی که بیش از یک ربع قرن سراسر توانمندی های انسانی و کلیهء امکانات مادی و فرهنگی و ارتباطی ملت ایران را یک جا به تملک و انحصار خود در آورده و در خدمت گسترش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیکِ اقلیت کوچکی از روحانیت شیعه و بسطِ تسلطِ اقتصادی و سیطرهء استبداد دینی او به کار بسته است، انتظار نمی رود که در شادی ملت ایران شریک شود و در برگزاری شکوهمند این جشن ها با مردم مشارکت کند یا گوشه ای از تسهیلات ملی را در جهتِ فروزان داشتنِ شعلهء خوشدلی و شادمانی در دلهای مردم ایران به کار گیرد!

به همین دلیل جای هیچ شگفتی نیست که هر ساله، با دمیدن طلعت بهار و رسیدن پیک نوروز، همهء امکانات حاکمیت استبدادی خود را بسیج می کند و در برابر شادمانی نوروزی شمشیر منع و نهی از رو می بندد و درنده تر و خشونتبار تر از پیش، به مردم ایران چنگ و دندان نشان می دهد! کوی و برزن را قرق می کند تا شکوفهء شادی ندمد و لبخند نشاط بر لب ها نروید! و نیز بدین انگیزه و با این هدف است که هرگونه تظاهرات هنری شادی بخش نوروزی را در رسانه های تصویری و صوتی کشور ممنوع می کند: منع موسیقی شاد ، منع رقص و آواز (از نظر حکومتگران، حرکات موزون و هنرمندانهء دست و پای زنان و مردان ارکان دین را به لرزه درمی آورد و دروازه های جهنم را بر مؤمنان می گشاید!)، منع ترانه و تصنیف شادی بخش ، به ویژه آواز زنان (به باور حاکمان ِ دینی ایران شیطان بر صوت زنان سوار می شود و از راه گوش به جسم مؤمنان راه می یابد تا آنان را از عشرتِ جاودانهء اُخروی با حوریان بهشتی محروم سازد!)، منع حضور نماد های شادی آور سنتی و فولکلوریک ایران همچون حضور گروه های نمایشِ طرب انگیز و حضور پرسناژهای فرح بخشی همچون سیاهِ تخته حوضی و حاجی فیروز و عمو نوروز و دیگر پرسناژهای نمایش های اصیل ِایرانی، منع خیمه شب بازی ها و معرکه گردانی های سنتی، منع همهء عناصر فرهنگی و عرفی ایران که از نظر دستگاه های عریض و طویل ِ ارشادی و تأدیبی و تنبیهی و تعزیری حاکم، به آوردن ِ پیام شادی مظنون بوده و از گوهری ورای عناصر فرهنگ غم گستری و ماتم سالاری برخوردارباشند!(13)

ناموس عشق و رونق عشاق می برند

عیب جوان و سرزنش پیر می کنند

گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید

مشکل حکایتی ست که تقریر می کنند! (حافظ)

باری، بدین گونه شمشیرخونینٍ امتناعات حکومتی را به نام دفاع از خدا و دین در برابر زیبایی و هنر، در برابر شادمانی و ذوق ـ که گوهر و بنیادِ فلسفهء جشن های نوروزی ست ـ، در برابر لطف و ظرافت، در برابر عشق و آزادی، و، در یک کلام، در برابر زندگی برآهیخته اند!

به راستی آیا به آرمان ها و کنش ها و انگیزه های «صاحبانِ امر» و حکم گزارانی از این گونه، نام دیگری جز «مرگ» می توان نهاد؟ و آیا نمی باید از بانیان و فرماندهان و کارگزاران چنین دستگاه جوری سؤال کرد که اگر نه پیک مرگ و سیاهی و نفرت و نفرینید، پس از سوی کدام دشمن به فرمانروائی این سرزمین فرستاده و کدام عدوی بی رحمی از اینگونه شما را بر مقدرات وسرنوشت ایرانیان مسلّط کرده است؟ به زبان ساده تر، آیا نباید از آنان پرسید که: ای «مردان خدا » شما صاحبان مُلک و مسئولان و معتمدان ِاین ملتید یا فرستادگان ِ عزرائیل؟ و اگر نه چنین است ، پس از چه رو شادمانی و نشاط و زیبائی و طراوت و رنگ و شور وعشق و جوانی را بر ایرانیان حرام کرده اید؟ چرا با شادکامی و خوشبختی انسان ها به ویژه جوانان دشمنی می ورزید؟

***

با اینهمه، پس از این پرسش های تلخ ودل آزارنده، به جاست تا وصیت و پیام بزرگ و جاودانهء آن هنرمند نازنین ، آن چنگی ِ داغدار پیر شهر مرو را به یاد آوریم که در نخستین روز بهار از میان ِ ویرانه ها و خاک های سوخته سرزمین خود برخاسته بود، از چنگ خود غبار افشانده بود، و پس از سرودن نوا های حزین واندوهناک راه دیگری زده بود و نغمه ای دیگر آورده بود و گفته بود: «ابا این تیمار اندکی شادی باید، که گاهِ نوروز است !» و نواخته بود و نغمه در نغمه ها پیوسته بود و لحظه های شادی را به خانه های نیمه ویران ِ هم نوعان خود و به روان های خستهء رنج دیدگان و غمگینان روزگار خود فراخوانده بود. اندکی شادی باید که گاه نوروز است! (14)

و به راستی هم میهنانِ معاصر ما در این ربع قرن هرگز پیام «چنگی پیرِ» خود را از یاد نبرده اند و، به رغم کینه توزی و عداوتِ هویت باختگان جزم اندیش و کارگزاران حکومت غدر، مَقدم هر بهار را گرامی داشته اند و، به رغم تنگدلی ها و تنگدستی ها و گیر و دارهای روزگاری تلخ و نامراد و به رغم اندوهان تحمیل شده، به استقبال جشن های نوروزی خویش رفته و، به انواع شگرد ها و شیوه های ممکن و مطلوب، پرچم « شادی اندک » را بر بام خانه های تکانیدهء خویش برافراشته و نشاط نوروزی را ـ به رغم عدو ـ با یکدیگر تقسیم کرده اند چرا که سراسر روزگار زمستانی خود را هم سخن با سعدی زمزمه میکرده اند که:

زمستان است و بی برگی

بــیـــا ای بــــادِ نــوروزی

بیــابان است و تــاریکی

بیــا ای قــرص ِ مــهتابم !

و با رسیدن موکب فرخندهء بهار با سرودهایی از نوع ِ این سخن منوچهری به مبارکباد گام های خجستهء نوروز رفته و به «کارزار» او پیوسته اند:

بر لــشکر زمستان ، نــوروز نامدار

کرده َست رای تاختن و عزم کارزار!

***

آنچه گفته شد، اگرچه رنگ یک خطابهء نوروزی به خود گرفت و به خصوص در حواشی به صورت یک بیاینه و یک انتقاد سیاسی ـ فرهنگی ِ جامعهء معاصر جلوه گر شد، در واقع مقدمه ای بود که به قصد ایجاد زمینه ای جهت ِبیان نکات زیر مطرح کرده ام؛ نکاتی که چند ماه پیش به خاطرم رسیده و در حاشیهء دفتری یادداشت کرده بودم و هم اینک ـ اگرچه برخی از آن ها ممکن است تکراری جلوه کند ـ در عبارات زیر یاد آوری می کنم و به صورت پیشنهادی جهت کوشش در ایجادِ یک حرکت فرهنگی و ملی با هم میهنان برون مرزی خویش در میان می گذارم؛ «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!

نوروز یک جشن جهانشمول، عرفی، انسانی و جهانی است و می تواند نخستین ماه فروردین (از 21 مارس تا 21 آوریل) را بیک دمونستراسیون یا یک «همایش بین المللِ شادی» در جهان یا حد اقل در سراسر نیمکرهء شمالی مبدل کند!

نوروز نه شیعه است، نه سنی ست، نه زرتشتی ست، نه بهایی ست، نه یهودی، نه مسیحی، نه بودایی و، در عین حال، با همهء ادیان سر آشتی دارد.

نوروز می تواند همچون یکی از زیباترین عناصر وحدت بخش ـ چه در سطح ملی (ایران) و چه در سطح بین المللی (جهان) ـ برانگیزانندهء همدلی، همراهی، همبستگی انسانی و، در نتیجه، در خدمت صلح و آزادی قرار بگیرد و شادی و سرسبزی و طراوتی را که با رسیدن هر بهار به طبیت هدیه می شود، فارغ از رنگ پوست یا نژاد یا قوم یا مذهب یا عقیده به انسان های این کرهء خاکی ارمغان دارد.

فشردهء سخن این که نوروز می تواند و می باید جهانی شود!

و از این بابت نقش ایرانیان مهاجر و پراکنده در جهان بسیار مهم و اساسی است و در این وظیفه، افغانستانی ها، کرد ها، تاجیک ها، پاکستانی ها، ترک ها و خیلی های دیگر با ما شریکند!

نوروز برای جهانی شدن و پیروز شدن همهء عناصر لازم را در اختیار دارد:

1 ـ علمی ست و با تقویم خورشیدی یعنی مهم ترین و پذیرفته شده ترین تقویم ها ی جهان سر و کار دارد

2 ـ با آغاز شکوفایی طبیعت و با آغاز فصل عشق و سرمستی هم آغاز است (15)

3 ـ مبلّغ و مروّج ِ هیچ دین و مرام و مسلک و ایدئولوژی خاصی نیست (16)

4 ـ سرشار از شادی و سرچشمهء نشاط است. یعنی آنچه که انسان ها به طور اعم و انسانِ امروز به طور اخص به آن نیاز حیاتی دارد (17)

5 ـ نو کننده، دیگرگون ساز و دیگرگون کننده است (18)

6 ـ چنین جشنی در جامعهء مصرفی و شهرنشین و سرمایه داری معاصر یک ایدآل و نیز فرصتی پر ثمر و پولسازبرای سرمایه داران و کسبه و تجار است چرا که چرخ های تولید را به حرکت در می آورد و بساط پر رونق عرضه کنندگان را سر هرکوی و برزنی و در بازارهای همهء طبقات و اقشار اجتماعی می گسترد.(19)

پس نوروز با منافع گردانندگان اصلی جهان امروز، یعنی با سرمایه داران، نیز نا همساز و ناهماهنگ نیست و می توان گفت که از این بابت، یک« طرفدار» بسیار متنفذ و یک «خواستگار» بسیار پر قدرت یعنی «سرمایه» نیز با او همراه ست. و این نیز خود موقعیتی ست که ایرانیان و دوستداران نوروز می باید از آن بهره گیرند و نیز با بهره گیری از همهء امکانات اجتماعی / فرهنگی جوامعی که در آن زندگی می کنند، یا با برگزاری با شکوه جشن های نوروزی و تشویق انجمن ها و نهادهای فرهنگی و شهرداری ها، یا با هر روشی که خود می دانند یا خود ابداع می کنند این جشنِ ارجمند را که میراث نیاکان ما ست به عنوان هدیهء شکوهمند ایران به جامعهء جهانی عرضه کنند.

برای هدیهء نوروزبه جهانیان آستین های نو شدهء خود را خود را بالا بزنیم و از یاد نبریم که :
«ابا این تیمار ، اندکی شادی باید، که گاه نوروز است.»


یادداشت ها :
1 ـ عمرخیام نیشابوری : نوروز نامه، نقل از:«آئین ها و جشن های کهن در ایران امروز» ، محمود روح الامینی ، انتشارات آگه ص.38
2 ـ ابوریحان بیرونی ؛ آثارالباقیه، نقل از :همان ، ص.38
3 ـ رک : پرویز رجبی ، جشن های ایرانی ،انتشارات فرزین ص 11
4 ـ این جشن ها که نخستین روزهای اعتدال بهاری آغاز می شود به حکم نظمِ طبیعی وقانونمندی علمی گردش زمین، بسیار سخاوتمندانه همهء بشریت ساکن نیم کرهءشمالی را دربرمی گیرد. از این رو می تواند جشن آغاز بهار برای چندین میلیارد انسان در سراسر نیم کرهء شمالی باشد. زیرا درنیمهء شمالی کرهء خاکی ما ، اول فروردین (21مارس) در همهء کشور ها با سرآغاز فصل بهار هم زمان است.
5 ـ حَطب یعنی :خار و خاشاک خشک
6 ـ عرب های نو مسلمان از دانش ریاضی و علم نجوم بهره ای نداشتند و تقویم خورشیدی را نمی شناختند. شمارش روز و ماه و سال را هم با یک محاسبهء ابتدایی بر بنیاد «پیدایی و محو» هلال ماه نهاده بودند و هنوز هم تقویم اعراب قمری است و به لحاظ علمی قرن ها از تقویم خورشیدی ابتدایی تر و ناکارآمد تر است!
7 ـ قرن ها طول کشید تا خدای منتقم و قهار و قاصم و جبار بیابانگردانی که به حکم موقعیت دشوار و شرايط زیست بومی ناهموار خود با خشونت و ناخراشیدگی خو گر بودند، به اعجاز لطف اندیشه و ظرافت روح و سخنِ عارفان و شاعران و اندیشمندانی که غالباً ایرانی بودند پوست بیندازد و به پروردگار دانایی و خداوند جان و خرد وایزد دادار بردبار و بخشاینده و بی آزاری که حافظ و سعدی و مولوی و و فردوسی ستایش می کردند بدل شود!:

خدارا شکر این منت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم «سعدی»

و نیز:

خدا را بر آن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است

و نیز:

اگر ممالک روی زمین به دست آری

نیرزد آنکه وجودی زخود بیازاری

و نیز:

به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود

نیرزد آن که وجودی زخود بیازاری

یا:

بد ِ رندان مگو ای شیخ و هشدار

که با حکم خدایی کینه داری «حافظ»

و نیز :

من رند و عاشق، در موسم گُل

وانگاه توبه؟ اَستَغفُرالله «حافظ»

و هزاران نمونهء دیگر از این دست ، که دفتر و دیوان عارفان و شاعران ما از آنها سرشار است.

حساب آنچه که بعد ها به نام تمدن اسلامی شناخته شد از آنچه عرب ها آوردند و با خشونت به مردم سرزمین های فتح شده تحمیل کردند، جداست! به قول ابن خلدون، دانشمند بزرگ عرب در کتاب «مقدمه»، نقش ایرانیان در بنای این «تمدن» (شامل فقه و اصول ، کلام ، زبان و نحو ، فلسفه، عرفان، علم ، ادب ، هنر و معماری و...) اصلی و بنیادی و نقش عرب ها کاملاً فرعی ست. به نحوی که چنانچه حاصل کوشش های اهل ایران و ایرانی تباران را از تاریخ تمدن اسلامی جدا کنیم، از این تمدن به جز قران، چیز دندان گیری برای خود اعراب باقی نخواهد ماند! اما با همهء وزن اساسی که ایرانیان در پی ریزی مدنیت اسلامی داشته اند، باید از یاد نبرد که حاکمیت اسلامی در ایران حد اقل تا سه قرن، سلطهء عصبیت و تکبرّ عربی همراه با تفاخر و تعصب نژادی و تذلیل و تخیفِ عناصر بومی غیر عرب بود! و هم اکنون نیز آنچه به نام اسلام سیاسی به زعامت روحانیت شیعه بر ایران فرمان می راند، اگرچه به نام ایرانی و به دست ایرانی به سرزمین ما تحمیل می شود، جز تسلط ایدئولوژیکِ عنصر عرب و تضعیفِ ارزش های بنیادین فرهنگی ایران نیست! ببیند چگونه در برابر آنچه تا کنون ویران نکرده اند سد می سازند و به روی یادگارها و مظاهر تمدن سه هزار سالهء ایران آب می بندند تا، به نام «آبادانی» و «توسعهء فلاحت»، آثار تمدن پیش از اسلامی ایران را محو کنند و سرآغاز تاریخ ایران را به «فتح الفتوح قادسیه» و «شکست نهاوند» منتسب سازند. چرا که حتی نامی که بر حکومتِ جبرِ خود نهاده اند به گوهر با تاریخ دراز دامن ایران ناهمساز و ناسازگار است و اصولاً بانیان و مسئولان و کارگزارانِ چنین نظمی بنا بر بنیانِ فکری و سیستم اعتقادی نظامِ خود قادر نیستند گذشتهء ایران ِ پیش از اسلام را از آنِ خود بدانند یا مشروعیت و حقّ سخن گفتن از تاریخ این سرزمین را به خود اختصاص دهند! حاکمیتی که در ایران مشروعیت خود را از اسلام میداند، ناگزیر است که بر گذشتهء ما قبل اسلامی این کشور یعنی بر گذشته و فرهنگ و هویت نیاکان ما خط بطلان بکشد و لحظهء آغاز تاریخ را در کشوری که بر آن حاکم شده است ازلحظهء فتح این کشور به وسیلهء اسلاف مسلمان خود رقم زند و مملکت را همچون عرب های فاتح قرن اول هجری جزو غنائم جنگی خود به حساب آورد! حکومتی که بر چنین نظم اعتقادی بنا شده باشد از بنیاد ضد ایرانی است و از هر بیگانه ای با ملت ایران و با منافع ملی ما بیگانه تر است! بر اساس چنین اعتقاداتی بود که خلخالی برای ویران کردن تخت جمشید بولدوزر به راه می انداخت ، ملا عمرمجسمه های بودا را با دینامیت ویران می کرد و خامنه ای زیر شهر باستانی پاسارگاد و آرامگاه کورش کبیر سد می سازد! با اینحال باید پرسید که آیا ایرانیان می دانند که کشور و سرنوشت خود و فرزندان خود را به چه کسانی سپرده اند؟

همـه از دستِ غــیر نالــه کننـد

سعدی از دستِ خویشتن فریاد!

8 ـ اعراب نو مسلمان برای نامیدن ایرانیان اصطلاح تحقیرآمیز «عجم» و «عجمان» یعنی «گنگ و زبان نفهم» را به کار می بردند (حال آن که لفظ «عرب» در لغت، به معنای«فصیح» و «خوش بیان» بوده است.) و در مراحل بعدی نیز اصطلاحاتی چون «مولا» یعنی غلام و برده و «موالی» یعنی بردگان را هم در بارهء غیر عرب هایی که زیر تسلط آنان به نیمه بردگان بدل شده بودند بکار بردند! آنها که از ضدیت اسلام با بردگی سخن می گویند، اسلام را از سلطه گری اعراب و حاکمیت تجاوزگرانهء آنان جدا و منفک می کنند، حال آنکه تاریخ اسلام به ویژه سده های نخستین آن، تاریخ تسلط نژادپرستانهء اعراب بر مردم سرزمین های غارت شدهء غیر عرب است! و شعارهای قرانی از نوع :«اِنَّ اکرَمَکُم عند الله اتقیکُم » یا «لا اِکراهَ فی الدّین» و نظایر آن ها هرگز در سرزمین های فتح شده و در حق مردم زیر سلطه ، واقعیت نیافته و به اجراء درنیامده است. مگرحکومتگرانِ فعلی کشور ما که خود ایرانی بودند با شعار آزادی خواهی و مبارزه با استبداد به میدان آمده بودند و در لباس« نایبان امام زمان» ، تکیه به قران داشتند و از «عدالت علوی» و «سیرت نبوی» دم می زدند چگونه به « قانون اساسی» خود و به وعده های شیرین خود جامهء عمل پوشانیده اند تا ما از اسلاف آنها یعنی از اعراب بدوی که به قصدغارت و تسلط بر سرزمین «کفارحربی» دست به کشور گشائی زده بودند ،انتظار داشته باشیم؟ در این زمینه کافی است تا کار آن «نیکان» ـ یعنی اعراب متجاوز بیگانه و بدوی ـ را با این «نیک ترینان» ــ یعنی «مبارزان آزادی خواه» و مسلمان ایرانی یعنی « آیات عظام» و «مراجع کِرام» روحانیت شیعه که از مشروعیت انقلابی و حمایت ملیونی مردم برخوردار بوده و جان فشانی جوانان ایران را سرمایهء تسلط سیاسی خود داشتند ــ قیاس کنیم تا به روشنی دریابیم که اعراب نومسلمان قرن یکم و دوم و سوم هجری در روزگاران تسلط خویش برایران ، با شعار های دینی و وعده های قرآنی خود چه ها که نکرده اند!و چه ستم ها که بر انسان ها و ملت های مغلوب روا نداشته اند! و به راستی آیا لشکریان سعد وقاص و عمّال جابر خلفای اموی و عباسی از «روحانیت شیعهء ایران امروز » مسلمان تر وعادل تر و خودی تر و ایرانی تر وآزادی خواه تر بوده اند!؟ آیا مدعیان حکومت اسلامی در ایران ، ملت ما را به اقلیت «خودی» و اکثریت «غیر خودی» تقسیم نکردند و دست به کشتار بهترین فرزندان ایران زمین نزدند تنها به این جرم که مسلک دیگری یا اعتقاد دیگری داشته اند؟ ومگر به انسان های آگاهی که فکر و اخلاق و وجدان های خود را با کنش ها و هدف های شوم حاکمان هماهنگ و همساز نیافته و با آنان «بیعت» نمی کردند داغ ارتداد نکوفتند و آنان را از مشارکت در عرصه های مختلف فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی میهنشان محروم نساختند؟ یا به انواع روش های جنایتکارانه به حذف فیزیکی آنان اقدام نکردند؟ ومگر ملیون ها انسان کار آمد و هوشمند و درس خواندهء ایرانی را از کشورشان آواره نکردند وکشور ما را ـ به نفع توسعهء کشور های «خاج پرست» بیگانه ـ از توانمندی های اقتصادی , علمی ، فنی، ورزشی ، فرهنگی ، ادبی و هنری آنان بی بهره نساختند؟
«ما بارگه دادیم ، این رفت ستم بر ما!» «خاقانی شیروانی»
حال با دیدن حکومتگران دینی و«ایرانی» و «آزادی خو اه» امروز و درک «محضر پربرکت» آنان و «رحمت» و «عزت» و «حرمت»ی که به ملت ایران هدیه کرده اند ، دیگر چه توقعی می باید ازسردستگان قوم مهاجمی داشت که در آرزوی بهشت اما به قصد چپاول و «اِنفال»به سرکردگی موجودات بدوی و خشنی از نوع سعد وقاص و سنان بن عنث و محمد اشعث و خولی و شمر وامثالهم به زعامت انواع حجاج بن یوسف ثقفی ها والمتوکل ها و المعتضد ها والمقتدر ها و امثالهم به شهرهای ثروتمند وبه هستی انسان های متمدن امپراطوری دو هزار سالهء ایران هجوم آورده بودند ؟ (می گویند که یزید ، پسر معاویه ، از نخستین صاحبان و « اولیاءامر» و خلفای صدر اسلام، حکومت ری را به عنوان پاداش قتل امام حسین به شمر وعده داده بود! و این نکته در تعزیه نامه ها ی ایرانی به کرات آمده است! گویا این وعده پس از 14 قرن سرانجام جامهء عمل پوشیده است!)
فاعتبروا یا اولوالابصار!
و بد نیست تا این نکته را نیز بیفزائیم که سنت برده داری در میان قبایل عرب چه پیش و چه پس از اسلام همواره و کمابیش تداوم و استمرار داشته و هم امروز در قرن 21 میلادی نیز همچنان دوام آورده و مایهء شرمساری بشریت است. نمونهء خفت بار آن نیز همانا سیستم حکومتی برخی شیخ نشین های حاشیهء خلیج فارس و به خصوص حکومت عهد بوقی عربستان سعودی است که همچنان متکی به فرهنگ و سنن شبانی و نظام ِ عهد بردگی ست و این بردگی به ویژه دربارهء نیمی ازانسان های این کشور یعنی زنان به طور کامل اجرا می شود! و جالب این است که حکومتگران این کشور خود را میراث داران خاندان رسول و متولیان خانهء خدا و مقابر و بُقاء مقدس و متبرکهء اسلام می دانند و حکومتشان نمونهء اعلای یک نظام اسلامی بنیاد گرا و متکی به قرآن و سنت است و حکومت ِ«ولایتِ فقیه» آخوند های ایرانی خودش راهم که بکشد، در اسلامیت(و نابیّت و محمدیّت) به گرد پای حکومتِ عربستان سعودی نمی رسد!
(هرچند این حاشیه ازمتن فرا تر رفت ، با این وجود ضرورت داشت. به ویژه جهتِ توجه و تنبّـُه مدعیانی که این سال ها از چپ و راست سربرآورده اند و طوری از«آمدن عرب های نجات بخش ِ مسلمان» سخن می گویند که گویی فرشتگان آسمانی به یکباره در لباس عرب به زمین نازل شده و درهای بهشت را به روی مردم ایران گشوده اند!
9ـ ابوحامد امام محمد غزالی طوسی: کیمیای سعادت، به نقل از پری سکندری: حکایت نوروز، چاپ پاریس. غزالی در کتاب کیمیای سعادت می نویسد :
«... افراط کردن در آراستن بازار به شب نوروز نشاید و قطایف بسیار کردن و تکلفات نو کردن برای نوروز نشاید ، چه نوروز و سده باید که مندرس شود و کس نام آن نبرد!» همان ، ص50
و از این ایرانیان« کاسهء داغ تر از آش» فراوان بوده و همچنان فراوانند! ما در دوران معاصر خود شاهد وجودِ ایرانیانی بوده ایم که دعوی «آتئیسم» و «ماتریالسم» داشتند ، اما در پایه ریزی ودفاع از یک حاکمیت ما قبل تاریخی ِ دینی به جّد کوشیدند و کلیهء « تجربیات و توانمندی های نوین» خود را درارتباط با ساختمان و ادارهء یک نظام توتالیتر به روحانیون شیعی و متحدان متحجر آنان انتقال دادند و به خیال خود با «امپریالیسم» مبارزه کردند والبته چوبش راهم خوردند و به ملت ایران خوراندند!
هرکه را راهبر زغن باشد گذر او به مرغزن باشد
(شعر از عنصری و مرغزن به معنی گورستان است)
10 ـ این صف آرائی ِایدئولوژیک و تبلیغاتی در برابر همهء مظاهر مدنی و فرهنگی و تاریخی ایران از همان ابتدای حاکمیت ملایان آغاز شد و همه امکانات تشکیلاتی و رسانه ای و مالی کشور در خدمت این صف آرایی قرار گرفت. سخنان سراپا ضد ایرانی و توهین آمیز یکی از ملایان اسم و رسم دار به نام مطهری درباره نوروز و جشن چارشنبه سوری که ضمن آن، ملت ایران را به خاطر پریدن از آتش، «احمق» می نامید و آئین های نوروزی را با خرافاتِ غارنشینان قیاس می کرد ، تنها جلو دار و پیش قراولِ یک تهاجم برنامه ریزی شدهء شبه فرهنگی و ایدئولوژیک از سوی بنیادگرایان نو رسیده و حکومت یافتهء ایران بود. این سیاستِ ایران ستیزی و ایران زدائی ِ شبه فرهنگی به وسیلهء اعقاب و شاگردان و مریدان و وابستگان سببی و نسبی و قبیله ای و صنفی او که پایه های کرسی ریاست و کیاست را به بند قبا و گوشهء دستارهای خونین خود گره زده اند با حدّت و «غیرت» و عصبیتِ «عربی ـ اسلامی ِ» خاصی در این سال های سیاه دنبال شده است.
نابجا نخواهد بود تا تنها برای نمونه، از کوشش های ایران ستیزانهء دامادِ این «ملای فلسفه دان» بنام لاریجانی یاد کنیم که یک پان اسلامیست نیمه عراقی ِ متولد کربلا ست و سال ها درمقام وزیر ارشاد اسلامی یا در جایگاه رئیس و مدیر رادیو و تلویزیون ایران همهء امکانات اداری و رسانه ای ملت ایران راتا آنجا که تیغش بریده است بر ضد بنیاد های فکری و فرهنگی کشور ما به کار برده و حتی این نهاد عظیم رسانه ای ملی را وسیلهء ایجاد خفقان و سرکوب بر ضد نویسندگان و فرهنگیان کشور ما ساخته و با تهیه و پخش برنامه های تحریک آمیز و پرونده سازی هایی از نوع «برنامهء هویت» زمینهء و شرایطِ ذهنی قتل ها و کشتارفرهیختگان ایراندوستی همچون سیرجانی ، تفضلی، مختاری ، پوینده، فروهرها و دیگران رابرای همدستان خود فراهم کرده است!
جالب این است که یک عنصر ضدایرانی همچون وی ، که سالها در ضدیت با منافع ملی مردم ایران از هر بیگانه ای بیشتر اقدام کرده، هم اینک در مقام وزیر خارجهء «حکومت امام زمان» با تلاش در جهتِ دست یابی ملایان به سلاح اتمی مدعی «حفظ منافع ملی» مردم ایران است!
آن یکی می گفت اُشتر را که : هی ! از کجا می آیی ای فرخنده پی؟
گفت : از حمّام ِ گرم ِ کوی تو گفت : خود پیداست از زانوی تو! «مولوی»
11 ـ ازاینرو رونق بازار مرگ در سایه ء «سیاست های اقتصادی و فرهنگی»حاکمان خلل پذیر نیست . گورستان ها آبادان اند. محرّم و سفر و رمضان و شعبان و ذی القعده و ذی الحجه و ... سراسر شهر ها سیاه یا چراغانی است و به خرج ملت ایران بساط دیگ و دیگبر و آش و ماش و چمچه وطبق و سور و نور در حیاط ادارات دولتی و شهرداری ها و بنیاد ها و کمیته ها گسترده است و بلندگوهایی که ناله و ندبه و زنجمورهء مداحان و مصیبت خوانان را برای کر کردن گوش فلک در هوای آلودهء جامعهء ایران منتشر می سازند :
انجزه انجزه انجزه ... واز این نوع
12ـ البته بعضی از ایرانیان شاید برای دفع چشم زخم مهاجمان و منع عداوتی که از سوی آنان ، نوروز را تهدید می کرده است ،با طرح افسانه ها و نقل احادیث می کوشیدند تارضایت الهی و تأیید پیامبران و امامان را ضامن و پشتوان برگزاری جشن های نوروزی کنند.این شیوهء خاص ایرانیان ، اگرچه در طول تاریخ ، گاهی موجب جان به در بردن برخی عناصر فرهنگ ایران شده ، با این وجود از خسارات و کژآموزی خاص خود نیز متأسفانه خالی نبوده است! برای مثال ، ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه»ء خود روز ششم فروردین را عید بزرگی برای ایرانیان می خواند و می نویسد:« ... و خداوند در چنین روزی از آفرینش جهان فارغ شد.و ...» و نیز درصفحاتی دیگر با آوردن روایتی به نقل از ابن عباس از طبق حلوایی که به مناسبت نوروز برای پیامبر هدیهءآورده بودند سخن می گوید :
«پرسید: که این چیست؟ گفتندکه:این روز نوروز است.پرسید که: نوروز چیست؟گفتند: عید بزرگ ایرانیان!...» و پس از نقل افسانه ای به نقل از پیامبر اسلام نوروز را به اسطوره های سامی پیوند می زند و به گفته بیرونی:«سپس از آن حلوا تناول کرد و گفت: کاش هرروز برای ما نوروز بود!»
( بیرونی: آثار الباقیه ، ترجمه اکبر دانا سرشت ، ص. 325، به نقل از پری سکندری: حکایت نوروز ،چاپ پاریس ، ص 9 و 10)
13 ـ راندن و گریزاندن هنرمندان و شاغلان حرفهء نشاط که با هدیهء لحظه های شادی و خوشدلی به مردم وبا رویاندن جوانه های لبخند و محو اندوه از دل های آدمیان گذران میکردند ، طرد و حذف آنان از عرصه های حیات شغلی ، فرهنگی و اجتماعی جامعهء ایران، و در عوض میدان دادن به مداحان و ذاکران و مصیبت خوانان و قاریان، یکی از بیشماران «خدمت» گزاری ها ست که حکومتگران مرگ اندیش و سیاهدل در حق ملت ایران کرده اند! بساط نوحه گری و ذکر مصیبت تا دلتان بخواهد برپاست و نوحه خوانان و ذاکران نه فقط شأن و عزت اقبال آذر و تاج و قمر و و روح انگیز و بنان و دلکش را در نهاد های فرهنگی و آموزشی کشور نصیب خود کرده اند ، بلکه سهم و پایگاه بسیار مهمی در مراکز تبلیغاتی حاکمیت در جهت حفظ قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران دارند !
«هنر خوار شد ، جادویی ارجمند!» «فردوسی»
و به حق به گفتهء حافظ :
«جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابُن که خزف می شکند بازارش
14 ـ دینوری ،« الاخبار» ،ج.4،ص.91 ، نقل از:«نوروز خوش آئین» ، احمد جاوید ، چاپ پاریس ص.9
15 ـ این هم شاهدش :
درخت غنچه بر آورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند! «سعدی»
16 ـ به شهادت تاریخ و شواهد پیش از تاریخ ِبشریت ، ادیان می آیند و می روند! سربرمی آورند ، دیگرگونی می پذیرند وزیر آوارهای قرون گم می شوند! چه بسا آئین ها و مراسم و مناسک و ادیانی بوده اند ـ در سراسر تاریخ و پیش ازآن، از ابتدای غارنشینی آدمی تا امروزـ که آمده اند و هیاهویی انگیخته اند و همراه با استخوان ها و سنگواره های کهن به غبار های باستانی بدل شده اند و جز خیالات محو و گنگی از آنان در قالب افسانه ها و اسطوره ها یا خاطره های پنهان و دست نایافتنی در ضمایر جمعی اقوام و دسته های انسانی بر جای نمانده است . یعنی از دوران هایی که آدمی سنگ چخماق به دست داشته ، تا امروز که در پی غنی کردن سنگ اورانیوم است، ای بسا اعیاد و آئین ها بوده اند که به مغاک فراموشی پیوسته اند!
اما نوروز باستانی ما برقرار است زیرا همه ساله نو می شود!
نوروز همچنان و همواره برقرار خواهد ماند چرا که تا زمین می گردد و تا کهکشان خورشیدی به گردش خود ادامه می دهد و تا این گوی خاک یعنی تنها سفینهء شناخته شدهء نوع انسان در فضا به گردش خواهد بود ، همه ساله پس از گردش سیصد و شصت و پنج روزهء زمین به گرد خورشید ، موکب بهار از راه خواهد رسید ، « عارف و عامی به شوق برخواهند خاست و بساط سبزه را به پای نشاط لگد کوب خواهند کرد!»
17 ـ به خصوص در جوامع مدرن و صنعتی با سازردماندهی های پیچیده و پیشرفتهء اجتماعی و اداری اش ،و با وجود فرد گرائی مفرط و تنهایی و افسردگی بسیاری ازانسان ها در این گونه جوامع .
18 ـ با فرارسیدن نوروز همه چیز می باید نو شود. از خانه و اشیاء آن گرفته (خانه تکانی و گرد گیری) تا پوشیدنی ها( هرکس به قدر وسع و توانائی مالی اش ، جامه های خود و اهل خانهء خود را نو می کند ).
19 ـ ببیند که اهل کسب و تجارت از جشن هائی مثل نوئل و ژانویه ، یا حتی یک جشن بی معنی وبی محتوایی مثل هالوین (که آن را فراگیر و بین المللی کرده اند) چه طرف ها برنمی بندند و به چه آب و نان هایی که نمی رسند!

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630