بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

19 اسفند 1385 ـ  9 مارچ  2008

 

در وبلاگ ها آمده بود...

تلقين و ترديد

م. ت. (از تهران)

        فکر کنيد کسی مرتباً به شما بگویند که اگر هنگام نوشتن یک مقاله فلان کارها را انجام بدهید مقاله شما زیبا تر می شود و جذابیت مقاله شما چندین برابر. آيا به ريسک اش می ارزد که اين «فلان کارها» را ناديده بگيريد؟ همهء تکنيک اين آقايان هم اينطور است. اين ها پله پله و ذره ذره نظر خود را به شما تلقین می کنند. می گويند: اگر می خواهید نوشته شما مقبول باشد

        1.  با یاد  و نام خدا و بسم الله شروع به نگاشتن نمایید. این که حرف بدی نيست که بشما می گويم؟ مگر ذکر نام خدا اشکالی دارد؟

        2. اگر قبل از شروع به نوشتن چند خطی را از قران بخوانید حتی ـ به فارسی ـ اثرش را خواهید دید. حرف بدی است؟ آيا خواندن کتاب آسمانی و کلام خدا اشکالی دارد؟

        3. اگر روبه قبله بنشینید قدرت نوشتن شما دو چندان می شود.

        4. اگر وضو بگیرید نوشتن شما با پاکی و زیبایی خاصی بروی کاغذ می آید و....

        کار از همين صحبت ها و ارائه نظریات شروع می شود، و تا به جائی می رسد که در مدرسه و دانشگاه اعلام می کنند که فلان روز زیارت عاشورا در سالن فلان خوانده می شود؛ و زیر آن اعلامیه هم می نویسند التماس دعا . چند وقتی که از این مطلب می گذرد می گویند که در هنگام حضور در جلسه نوحه خوانی و سینه زنی و زیارت عاشورا حتما نام خوذد را در برگه جلسه یادداشت نمایید. بعد از مدتی دیگر شایع می شود که هر کس به این جلسات می رود فلان نمره به او اضافه می شود و بعد هم شایع می شود اگر نروند فلان مقدار کم میشود.

        بقيه اش را خودتان حدس بزنيد. مسلماً اينجای کار که می رسيم همهء اندوختهء ايمان ما از يک طرف، و برنامه ريزی اسلامی کردن مراکز آموزشی از طرف ديگر بر باد می رود و دانشچو و محصل مدرسه از ابتدایی گرفته تا دبیرستانی هم کم کم می شود فردی متظاهر به مذهبی بودن؛ این فرد نمی داند مسلمان است يا کافر؛ با یک مویز گرمی اش می کند و با یک غوره سردی. اين ميان چه کسی سودش را می برد؟ «مجری این پروژه!» که به بزرگترانش می گوید این جماعتی را که می بینی در فلان مراسم شرکت کرده اند من راه انداخته ام.  باری، فرزند سی ساله این انقلاب را نگاهش کنید و ثمره این انقلاب را هم ببینید.

 

مشکلات نماز خواندن دانش آموزان

وزير آموزش  و پرورش

خبرگزاری فارس ـ وزير آموزش و پرورش گفت: «76 درصد دانش‌آموزان، وجود سرگرمي‌هاي باز دارنده، فيلم‌هاي مبتذل و بازي‌هاي رايانه‌اي را از موانع گسترش نماز در مدارس ذكر كرده اند».

بنا بر این گزارش، محمود فرشيدي در مراسم تجليل از برگزيدگان فراخوان كشوري «پنجره‌اي رو به آفتاب» كه روز گذشته در باشگاه فرهنگيان تهران برگزار شد، اظهار داشت: «نظرخواهي از تعدادي از دانش ‌آموزان مقطع دبيرستان يكي از استان‌هاي كشور در خصوص نمازخواني و گسترش نماز در مدارس انجام شده است كه بايد از نتايج آن براي برطرف كردن موانع گسترش نماز در مدارس استفاده كرد».

وي ادامه داد: «در اين نظرسنجي، 50 درصد دانش‌آموزان عنوان كردند كه با نماز آشنا نيستند. 58 تا 75 درصد دانش‌آموزان نيز عنوان كردند كه در خانه و مدرسه در خصوص نماز يك حرف به آنها زده نمي‌شود، كه بايد از طريق انجمن اوليا و مربيان در اين خصوص به خانواده‌ها متذكر شد».

فرشيدي افزود که: «76 درصد دانش‌آموزان به ضعف ارتباطات عاطفي با آنها از طرف معلم و خانواده‌ها اشاره كردند. 52 درصد نيز عدم حضور مدير، معلم و همكاران فرهنگي را در نماز جماعت، از موانع گسترش نماز در مدارس ذكر كردند».

وي افزود: «55 درصد دانش‌آموزان، اجبار و تهديد براي خواندن نماز از سوي مسئولان مدرسه و 5/57 درصد دانش‌آموزان نيز سرزنش و تمسخر دوستان را از موانع گسترش نماز در مدرسه مي‌دانند. ضمن اينكه 65 درصد دانش‌آموزان نيز به كمبود امكانات و نمازخانه در مدرسه اشاره دارند.

وزير آموزش و پرورش اضافه كرد: «بايد فضايي در مدارس ايجاد شود كه هر كس نماز مي‌خواند، يك ارزش تلقي شود و در اين خصوص فرهنگ‌سازي شود.

 

از بركت نظام اسلامي و اختلاط دين و حكومت، چند برابرِ مردم و موقوفاتشان، هر ساله دولت و نهادهاي شبه دولتي (نظير شهرداري ها) مسجد مي سازند. هر كوچه و پس كوچه اي كه مي روي، چند مسجد خود و خدانمايي مي كند.  تهِ كوچه مسجدي قديمي و حاصل وقف آدمي دين دار جاگير شده، وسط كوچه مسجدي ست يادگار از اوايل انقلاب و شورِ همه چيز در مسجد بيني؛ و سر كوچه هم كه به ضرب و زور صدها تن آهن و سيمان و گچ، فلان ادارهء متولي نماز، مسجد علم كرده است! تازه همه اينها زياد فاصله اي با مسجد مكش مرگ مايي كه شهرداري دور ميدان مي سازد و ماه هاست –علي رغم فراهم بودن پنجاه تا قالي و دوازده تا لوستر و هزاران تكه آينه- لنگ تكميل محراب آن اند. سر چهار راه هم سازمان تبليغات مشغول زدن پوز شهرداري ست...

طبع حضرات هم هر سال بلندتر مي شود و انگار اگر مسجدي ساخته شود و گنبد و گلدسته نداشته باشد، ذنب لا يغفر مي شود. كاري ندارم كه در اين سالها نمازخوان و مسجدرو بيشتر شده يا كمتر. (شك هم دارم كه حتي خود گنبدسازها و متاره هوا كن ها هم وارد اين معقولاتِ نامعقول شوند!) و هزينه اين بريز و بپاش ها چقدر...

من فقط مي خواهم از حضرات بپرسم، آيا نمي شود در اين شبهاي سرد و سرماي استخوان سوز، درِ يك دهم اين مساجد باز شود و به اين آدم ها، به اندازهء يك قبر، سرپناهي داده شود؟ حرف انسانيت كه مي شود پزش را مي دهيد كه قرآن حرمت آدم را از كعبه بالاتر وصف كرده و فلان تا آيه و حديث و روايت از نوعدوستي و احسان و حرمت به انسان مي آوريد، پاي كار كه مي رسد، اين آدم ها به اندازه سگ برايتان ارزش و حرمت ندارند؟

ميليارد ميليارد پول مردم را صرف خداي چاره ساز و خانه هايي كه به هيچ كدام نيازي ندارد مي كنيد، بعد حاضر نمي شويد بندگان نيازمند و بيچاره خدا را كه از اين سرماي بي پير تلف مي شوند، يك هفته در سال هم كه شده، در خانه اش راه بدهيد؟!

همه كارتان شده ريا و تبليغات اما حتي در "تبليغتان" هم نه صادقيد و نه عاقل. وگرنه كدام تبليغ اثر گذارتر از اينكه همان هايي كه داريد خودتان را براي جذبشان هشت در و هفت تكه مي كنيد، ببينند كه وقت مبادا كه شد، اين تاسيسات عظيم به درد چهارتا آدمِ مسكين هم خورد و دو نفر را از مرگ نجات داد؟ ببينند كه اين مكان ها، به زور پول و زرق و برق و كاشي آبي و فرش دستباف و اكوي بلندگو و غباروبي هاي دستوري، مقدس نشده اند؛ توي كار آدم هم هستند!

اصلا اين قانون هاي مسخرهء اداري از كجا براي اداره مساجد آمده؟ كي گفته فقط بايد وقت نماز باز باشند و ساير مواقع به زور كلاس قرآني يا ضرب مجلس ترحيمي (كه حتما بايد اجاره اش هم پيش پيشكي پرداخت شده باشد) قفلشان وا شود؟ كي گفته كه خوابيدن در مسجد كراهت دارد؟ آن هم در اين طور مواقع اضطرار.

اصلا اين مسجدها مگر از كجا آمده اند؟ مگر جز اين است كه يا حاصل خيرخواهي آدمهايي مثل ماست، و يا از پول ما مردم است، كه دستگاه عريض و طويلي، ساخته و بيلانش را به بالايي داده؟ گيريم آن ها از مال خودشان و براي رضاي خدا ساخته باشند و اين ها از مال مردم و بخاطر به اصطلاح بسط معنويت در جامعه. در هر دو صورت با اجازه كي مسجد را تبديلش مي كنيد به يك بنگاه دولتي كه كارمندهايش را شما تعيين مي كنيد و ارباب رجوع هايش هم بايد سر ساعت بيايند و سر ساعت بروند؟

لامذهب ها! خيلي از اين خيابان خواب ها بچه اند. يعني اصولا هيچ گناهي ندارند به جز بيچارگي، بجر بدبياري، بجز جنايات بزرگترها، بجز سنگدلي آدمها، بجز بي غيرتي مسوولان، بجز بي كفايتي و بي همه چيزي دستگاه... آنوقت شما جوش دزديده شدن فرش مسجد را مي زنيد؟ بسوزد آن مسجدي كه تويش فرش از آدم مهمتر باشد. درد بي دردي علاجش آتش است.

حرف من فقط با مسجد سازان و مسجدداران و دم و دستگاه ها نيست؛ با هر كس كه دستش ميرسد هم هست. مثلا همين بروبچه هاي بسيجي كه پايگاه شان مساجد است. آهاي عزيزاني كه هي بلديد به سر و سينه بكوبيد كه كربلاي جبهه ها يادش بخير، در باغ شهادت را چرا بستند! مردِ عمليد؟ بفرماييد. بگذاريد شك کردگانی كه فكر مي كنند حرفهاي شما هوايي ست و دلتان در هواي جاها و كارهاييست كه واقعا دلش را نداريد، بفهمند كه دست كم به اندازه يك شب تا صبح شما حاضريد براي كمك به جان هموطنانتان فداكاري كنيد. همه اش كه با هوندا سوار شدن و "سوسولا كوشن..." گفتن و پاي دعاي ارضي گريه كردن و با هلالي ورجه وورجه كردن و "با راهيان نور" ده پانزده روزِ عيد را گشتن و اخراجي ها را ديدن... كه نمي شود. با حلوا حلوا گفتن كه دهن شيرين نمي شود.

روي حرف من با همه است. با خودم هم. آخر ما چه جور مردماني هستيم؟ نه دين و نه آزادگي و نه آدميت؛ حتي به اندازه چند شب در سال نبايد داشته باشيم؟

شايد هم همه مان داريم يخ مي زنيم. يا اصلا يخ زده ايم. از درون...

http://www.debsh.com/archives/2008/01/11/002957.html

 

کجای کاريم؟

اشکان منفرد  

ما در شرایط تفرقه بسر می بریم، ولی خود هنوز نمی دانیم تفرقه چیست؟ ما آزادی اندیشه و عمل را فقط در قد و قوارهء خود می پسندیم، از گفتگو با یکدیگر گریزانیم و دگر اندیشی یکدیگر را به رسمیت نمی شناسیم.

بو مارشه، نمایشنامه نویس فرانسوی می گوید: "تا آزادی انتقاد نباشد، ستایش از زندگی نیز نمی تواند وجود داشته باشد. تا آزادی انتقاد نباشد، رشد و پیشرفت نیز در زمینهء فردی، اجتماعی، سیاسی، ادبی و فرهنگی صورت نخواهد گرفت".

موفقیت در یک کار گروهی مستلزم دارا بودن ویژگی هایی چون تحمل انتقاد و شنیدن نظر مخالف، پذیرش اشتباهات خویش، احترام به نظر دیگران، احساس مسئولیت، رعایت قوانین و ارج دانستن منافع جمع به منافع شخصی است. مشکل را می بایست از ریشه ای ترین عنصر زنجیرهء یک حرکت اجتماعی، یعنی نزد فرد فردمان حل کنیم. چرا که جامعه ای متشکل از افراد دور از هم و بی اعتماد نمی تواند یک حرکت سازندهء جمعی را پدید آورد.

ما به یک خانه تکانی فرهنگی نیاز داریم. این امر میسر نخواهد بود مگر اینکه در وهلهء اول اسارتمان را در تار و پود عادات و ویژگی های مخرب، با تمام گوشت و پوست و استخوان خود لمس کنیم، و این مهم جز با نگاهی بی تعارف و دقیق به رفتارها و گفتارهایمان در هر لحظه از زندگی حاصل نخواهد شد.

مطلق گرایی در هر زمینه ای مانع پیشرفت است و مخرب؛ اعتراف کنیم که روندی که تا امروز پیش گرفته ایم سازنده نبوده و به راهکار بیاندیشیم. تمام راه حل ها با تفکر شروع شده، از دیگران نخواهیم برایمان فکر کنند، هر کدام پیشاهنگ هایی باشیم که با دگراندیشی، روشنگری، و فعالیت های جمعی، قدم های هدفمند بر می داریم. ما نیاز به رهبری جمعی داریم و نه رهبری فردی.

چرا از تفکر گریزانیم؟ تفکر نه درد دارد و نه خرج! آیا هرگز به این نکته توجه کرده اید که چرا ما همیشه برای نیستی آماده ایم، اما نه برای هستی؟ آیا با این مورد برخورد داشته اید که همیشه طلبکار فکر گرفتن طلبش هست، ولی بدهکار فکر پرداخت بدهی خود نیست؟

حال سئوال من از شما عزیزان این است که آیا ما از این زندگی و یا این دنیا، خود را طلبکار می دانیم یا بدهکار آنیم؟ اگر خود را طلبکار می دانیم، طلب ما چیست؟ و اگر بدهکاریم، بدهی خود را چگونه می خواهیم بپردازیم؟

مثل هر انسان متفکری که مملو از توانایی های منحصر بفردی می باشد، راه حلی بیابیم تا بتوانیم توانایی های خود را مکمل توانایی های جمعی کنیم. بیائیم دنیا را بسازیم، نه اينکه با دنیا بسازیم. 

وبلاگ نگاه بی حجاب

httP://negahebihejab.blogfa.com/post-33.aspx

 

دیوار شیشه ای ذهن

آزمايشگر ناشناس

یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود. ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد.

بالاخره، بعد از مدتی، از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه.اينجا بود که دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد و هرگز به سمت دیگر اکواریوم نرفت. میدانید چرا؟ اگرچه اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود؛ یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود.

اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی.

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630