طا لبانی گری، در درون و برون
چنگیز پهلوان
پس از دوم خرداد بسیاری از جوانان دانشگاهی، گروه های سیاسی حاکم را متهم به طالبانگیری کردند. این مفهوم ضمن اشاره به موقعیت طالبان در افغانستان، به انتقاد از روش های نامطلوبی در داخل می پرداخت که تحت لوای مذهب حکومتی محدودیت های رفتاری و فرهنگی و حتا سیاسی را در سراسر کشور تبلیغ می کرد. طالبانیگری یعنی به کار گرفتن روش ها و شیوه های سرکوبگر در زمینه ی فرهنگ و سیاست ؛ یعنی مقاومت در برابر نوآوری و طرد عناصر فرهنگی ناآشنا؛ یعنی برافراشتن پرچم مبارزه با تهاجم فرهنگی به منظور رویارویی با دشمنی ناشناخته و گاه موهوم، یعنی پذیرش بی سروصدای فرهنگ غیر خودی و پیکار با همین فرهنگ هنگامی که حضوری آشکار وعلنی از خود به نمایش می گذارد. طالبانیگری چیزی نیست جز پایبندی به اصول آغازین تا جایی که مصلحت است و چشم پوشی از این اصول در هر زمان که همین مصلحت ایجاب کند. طالبانی گری با سطح رشد فرهنگی جامعه ی مورد نظر در ارتباط قرار می گیرد و جلوه های آن از همین سطح تاثیر می پذیرد.
به همین لحاظ طالبانیگری در ایران یکسره متفاوت است از طالبانیگری در افغانستان ، با این حال می توان گفت که طالبانی گری خصوصیات آغازین جنبش ها و جریان ها و گروه های بنیادگرا را متجلی می سازد و حکایت از دوران کودکی چنین روندهایی دارد. این واقعیت که طالبانیگری در مراحل رشد جنب شمذهبی در ایران هنوز پیروانی جدی دارد، بدین معناست که هرگاه جریان های بنیاد گرا در مسیر تحول خود با مقاومت هایی روبه رو شوند ، میل به بازگشت یا توسل به مبنای پاک و ناب آغازین درمیان هواخواهان و رهبری سرخورد و هراسناک آن ها تقویت می شود.
با این حال باید در ایران مسیر طالبانیگری را به اعتباری که آوردیم درست شناخت و خصوصیات آن را درست شرح کرد. طالبانی گری در ایران در آغاز از میان هواخواهان کنونی جناح چپ سر براورد. طالبانی گری این جناح دارای خصوصیات ضد امپریالیستی بود و با تسخیر « لانه ی جاسوسی» به اوج رسید.
این جریان با هر گونه اعتدال سیاسی و فرهنگی روحانیت سنتی به مبارزه برخاست و حذف این روحانیت را به عنوان نیروهای مذهبی « متحجر» هدف گرفت . شدت عمل با زندانیان سیاسی ، پاکسازی بی امان در دستگاه های حکومت ، دولتی سازی اقتصاد، پی گیری سیاست های خارجی انقلابی تشنج آفرین در خارج ایران ، مبارزه با هر گونه دگر اندیشی ، حذف روشنفکران و سیاست هایی مانند اینها ، همه و همه شعارها و رفتارهیا سیاسی این مجموعه را تشکیل می داد.
در مقابل روحانیت سنتی هواخواه بخش خصوصی بود و باشدت عمل در برابر غیر خودی ها روی خوش نشان نمی داد. نسبت به ولایت فقیه تردید داشت و نمی خواست رهبری چند محوری شیعه را به یک مرکز واحد رهبری سیاسی واگذارکند. اصل ولایت فقیه ، صرف نظر از ان که چگونه عنوان شد و در قانون اساسی جا افتاد ، در عمل از سوی جناح طالبان چپ تبلیغ می شد و ترویج می یافت .
هنگامی که طالبان چپ بر اثر تحول قدرت و پس از تغییر رهبری از ساختار حکومتی کنار گذاشته شد. پرچم طالبانیگری را کنار افکندند و قدرتمندان جدید ان را به دست گرفتند. گروه پیشین به تدریج به توسعه ی سیاسی دلبستگی نشان داد و در دوران گوشه نشینی به تدارک نیرو و اندیشه همت گماشت. طالبان چپ که هر گونه تندروی سیاسی را عملی انقلابی می دانست به هنگام عزلت گزینی و دور افتادگی از قدرت اجرایی به طرد طالبانیگری و اندیشه های بنیادی دینی دلبستگی نشان داد.
دلزدگی مردم از روش های طالبان چپ به روحانیت سنتی که عنان قدرت را به دست گرفته بود ، انتقال یافت. و بار مسوولیت های گذشته را به دوش گروه جدید انداخت. یعنی گروهی که وابسته به روحانیت سنتی بود یا زیرپرچم این روحانیت به فعالیت می پرداخت.
جناح چپ که بیشتر طالبانیگری را پی می گرفت در دوران برکناری تدریجی از قدرت به مطالعه و بازاندیشی روآورد و پرورش راه ها وروش هایی تازه را طراحی کرد.
از نظر دینی در اصل ولایت فقیه تردید کرد و از نظر سیاسی بازبابی قدرت را تنها در پرتو اصل رقابت نخبگان در درون نظام ممکن دانست که آن را به صورت اصل توسعه ی سیاسی تبلیغ می کرد. اندیشه های طالبانیگری از رونق افتاد و حتا مخالفت با آن هار ا وجهه ی سیاسی خود قرار داد.
آن چه که تاحال پسندیده بود حالا دیگر نکوهیده و ناپسند جلوه گر می شد.
اصطلاح جناح چپ در واقع از همین دوران بود که آرام آرام شکل گرفت ، پرداخت شد و از سامانی نسبتا همه جانبه برخوردار گشت تا پوشش فکر ی لازم را برای بازیابی منافع گروهی کنارگذاشته شده از صحنه ی اصلی قدرت ، اما همچنان بهره مند از مزایا و حیثیت انقلاب ، فراهم آورد. اینان در دانشگاه ها به مدرک گرای و البته برخی هم به بازاندیشی علمی پرداختند و با تمام نیرو صحنه ی دانشگاه را از نظر سیاسی در دست خود نگاه داشتند و پایگاه هایی تازه در همین پهنه برای خود سازماندهی کردند.
صحنه ی دوم خرداد فرصتی تازه ، یکه و بی مانند بود تا جناح کنار گذاشته شده به میدان قدرت بازگردد و ازجنبش خود انگیخته ی مردم حداکثر بهره را ببرد . حالا دیگر آن چه نکوهیده بود ، طالبانیگری بود که آسان و به سبب نادرست های رفتاری ، به جناح راست انتقال داده شده بود. الفاظ نسنیجده و نیدیشیده ای همچون « فاشیسم جناح راست» ورد زبان هواخواهان « توسعه ی سیاسی » شده بود تا از هر جهت چپ نمایی خود را بیارایند و با دست اندازی به زرادخانه ی از کار افتاده و زنگ زده ی چپ سابق ، آذوقه ی تسلیحاتی برای خود دست و پا کنند.
چپ اندیشی جدید دینی که خود را از چپ اندیشی قدیم دینی متمایز می ساخت با اعلام وفاداری به نظام و با شعار نجات نظام از بحران قانون خواهی صوری پیشه کرد و سعی فراوان به کاربست تا این بار از صورت گروه حامیان نظام در اید و به صورت گروه قدرتمدار وارد صحنه ی سیاسی شود.
بازگشت به صحنه ی قدرت از مسیر پرپیچ و خمی می گذشت . بسیاری از وابستگان به جناح چپ که از دورن دستگاه های امنیتی برآمده بودند با چم و خم های این دستگاه ها آشنا بودند و ترفندهای آن ها رانیک می شناختند. نظریه رقابت محدود نخبگان به آنان امکان می داد که هراس جناج مقابل را به بی اثر جلوه گر سازند و اندیشه های نجات نظام را در میان هواخواهان انقلاب اسلامی بپراکنندو دموکرات منشی خود را نیز به رخ شهروندان دست دوم بکشانند. شهروندان دست دوم از نظر جناح چپ جنبه ی ابزاری دارند
دفاع از این شهروندان دست دوم و محدود نگاهداشتن آنان در خدمت اهداف تازه ی این جناح بود. دموکرات منشی جناح چپ فقط باید از شهروندان دست دوم در جهت مقاصد و آرمان های مرودی و راهبردی بهره بگیرد نه بیش از آن . این شهروندان را می توان وسیله قرار داد برای دستیابی به اهدافی بالاتر ، کسب کامل قدرت درسراسر کشور . اگر شهروندان دست دوم کشته می شوند ، می توان به برخی دیگر جایزه داد و برخی را هم نوازش کرد ، اما نباید هر گز به آنان اجازه داد که پا را از گلیم خود وراتر بگذرانند و به نیرویی اجتماعی با قدرت بسیج تبدیل شوند.
جناح چپ که با طالبانیگری در داخل به شدت مخالفت می ورزید ، دور از چشم همه و به بهانه ی جلوگیری از نظامی شدن فضای اجتماعی ، در پنهان با طالبان در افغانستان ارتباط برقرار می کند و اسباب شناسایی آنان را تدارک می بیند، هر چند که در این راه در گام نخست موفقیت کسب نمی کند.
بدین سان می بینیم که طالبانیگری در دو سو در چارچوب ساختارهای قدرت در ایران سربرمی آورد ، از سویی در درون توسط جناح راست ، و از سوی دیگر در بیرون توسط جناح چپ . این یک تقسیم کار قدرت در نظام جمهوری اسلامی است نه چیزی بیش از آن . طالبانیگری در درون به نظام مدد می رساند تا ابزار بازدارنده را در حد بالا به کار گیرد و طالبانیگری در برون به همین نظام یاری می دهد روابط منطقه ای و جهانی اش را بهبود بخشد و از راه حمایت از عقب مانده ترین شکل سیاسی در همسایگی ایران مردم کشور خود را از سرنوشتی بدتر بهراساند تا طالبانی گری در درون را پذیرا باشند. طالبانی گری در برون که از پشتیبانی ایالات متحده آمریکا نیز برخودار است بهترین ابزار بی سروصدای نزدیکی میان دو کشور می گردد.
جناح چپ که روزگار ی همه را در ارتباط با آمریکا به باد انتقاد می گرفت ، با چرخشی سد وهشتاد درجه ای بدون توضیح و تحلیل گذشته ، و بدون ابراز پشیمانی از تجدید روابط با شیطان بزرگ به حمایت برمی خیزدو هر آن را که در این زمینه شک و تردید داشته باشد با اتهامات فروان از میدان مبارزات اجتماعی طرد می کند
این تصور باطل که می توان در داخل دموکرات منشی پیشه کرد و درخارج به خصوص در همسایگی به بهانه ی حفظ منافع ملی با طالبان سازش کرد ، نشانگر آن است که وجه داخلی دموکراسی نه عمقی دارد و نه ژرفایی . تقسیم کار قدرت در درون نظام کار را به جایی رسانده است که جناح راست سنجیده و با توافق دیگران ، تعدادی از جناح چپی ها را کوتاه مدت به زندان می افکند ، در روزنامه های وابسته اش آنان را مورد حمله قرار می دهد و از این راه اسباب وجاهت آنان را در مقیاسی گسترده فراهم می آورد. مانند دوران شاه که افرادی از اپوزیسیون برای چند روز هم که شده در جستجوی زندای بی دردسر برمی آمدند تا بتوانند همچون « لیدر» رهبر و شخصیت اجتماعی ، به موقع از فواید غیبت و حبس کوتاه مدت خود سود بجویند...
زندان انداختن بی دلیل خودی ها به میزانی تردید برانگیز شده است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت . هریک از زندانی ها به هنگام حبس از امکانات مصاحبه و تبلیغات گسترده برخوردار است و به هنگام آزادی روزنامه و نشریه و دستگاهی راه می اندازد و بدون کم ترین محرومیت اجتماعی ناشی از زندان ، کوشش های درون نظامی تازه ای را تدارک می بیند. زندانیان باید به نحوی انتخاب شوند که این سیاست را از جنسی جود بهره مند کنند. روشنفکر دینی ، روحانی روشنگر ، روزنامه نگار خودی و جز آن اما اگر شهروند دست دومی به زندان بیفتد هیچ معلوم نیست که جان سالم به در برد. زندان نیفتاده کشته می شود، چه رسد به آن که طعم تلخ محبس را به عنوان غیر خودی هم بچشد. ممکن است است عده ای بگویند این ها را از سر توطئه اندیشی روی کاغذ می آورم ، اما هر عقل سلیمی هب این مجموعه از رفتارهای اندیشیده و حساب شده باید با تردید بنگرد.
در سیاست خارجی ، راست هواخواه حفظ روابط با روسیه است و چپ مسوول آمریکا و غرب . خواه امریکا را به گروگان بگیرد و خواه با آمریکا به سازش بنشیند. راست به دنبال ایجاد نیروگاه هسته ای با کمک روسیه است و چپ خواستار تنش زدایی با همه حتا طالبان ، به قیمت حیثیت ملی . چگونه می توان در درون دموکرات بود و در برون دیکتاتور پرور؟
این مجموعه ی مملو از تناقض چیزی نیست جز جمهوری اسلامی که تقسیم کار را در حوزه ی قدرت همان سان پیچیده سامان داده است که درچارچوب ساختارسنتی روحانیت تشیع.
برگرفتهء کوتاه شده ای از سايت «ايران ليبرال»:
http://www.iranliberal.com/Naghd+andisheh/Pahlvan_oposition.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |