25 بهمن 1386 ـ 14 فوريه 2008 |
ايرانی، نمک گير استبداد
حميد مؤذنی
زود بگيرد نمك،
ديده ي آن كس كه او
نان و نمك خورد
و رفت، خوان و نمكدان شكست
«سلمان ساوجی»
گذار از ديرينه شناسي به تبارشناسي نقطه عطفي در آثار فوكو به شمار ميرود. تبارشناسي برخلاف نگرشهاي تاريخي مرسوم، در پي كشف منشأ اشيا و جوهر آنها نيست و لحظه ظهور را نقطه عالي فرايند تكامل نميداند بلكه از هويت بازسازي شده، اصل و منشأ و پراكندگيهاي نهفته در پي آن و از «تكثير باستاني خطاها» سخن ميگويد.
«فوكو» تحت تأثير نيچه،
به جاي اصل و منشا، از تحليل تبار و
ظهورات، سخن به
ميان ميآورد. تحليل تبار، وحدت را در هم ميشكند و تنوع و تكثر
رخدادهاي نهفته
در پس آغاز و منشا تاريخي را برملا ميسازد. تبارشناسي از رويدادها،
انحرافات كوچك،
خطاها، ارزيابي نادرست و نتيجه گيريهاي غلطي سخن ميگويد كه به
پيدايش آنچه
براي انسان ارزشمند است،انجاميدهاند.
با تبارشناسي
تاريخي قوميت
ايراني متوجه
ميشويم كه براي ايرانيان، بديلي براي استبداد وجود ندارد و متأثر از
اين خصوصيت هر
ايراني مستبدي است كه كنشهاي فردي و جمعي او به حاكميت استبدادي
مشروعيت مي بخشد.
موقعيت ژئوپلتيك و ژئواكونوميك جغرافياي ايران از عهد باستان تاكنون به گونهاي بوده كه مردمان اين سرزمين يا تحت سيطره فاتحان و در اسارت قوم غالب بودهاند و يا ترس از حمله بيگانه آنان را در وضعيت تعليق گونه ترس و اضطراب مدام قرار ميداده است. با بررسي تاريخي اين وضعيت، متوجه ميشويم كه ايران تنها كشوري است كه در آن 1200 جنگ جدي رخ داده است و در موارد كمي از آنها ايران حمله كرده و در اكثر اين جنگها به ايران حمله شده است. جداي اين موضوع، نظامهاي حاكم نيز در عصر كلاسيك ميليتاريستي و سپاهيگري و در دولتهاي جديد نيز نفتي و پليسي بودهاند. بر همين اساس، فرد ايراني هميشه دچار استرس و اضطراب بوده است. متأثر از حاكميت تاريخي استبداد، «من ايراني» خود را آني نشان داده كه نيست و از پرسونايي (ماسك) بهره برده كه واقعيت خود را پنهان و يا كتمان نمايد. اين همان خصلتي است كه حافظ آن را «رندي» ناميد، و «رندانگي» پارادايمي شد كه ايرانيت و فرهنگ ايراني را در وضعيت مغلوب نيز برتر نشان دهد تا قوم غالب در برابر آن، بربر شده و از قوم ايراني تأثير بپذيرد.
از سوي ديگر، وضعيت اضطراب دائم، ايرانيان را به نوعي خودشيفتگي (نارسيسيسم) رساند كه پارادايم «هنر نزد ايرانيان است و بس» بتواند داروي شفابخش و آرامش بخشي براي تحمل حقارتها، شقاوتها و بدبختيهاي زيستشان شود تا حاكميتهاي استبدادي را تحمل نمايند. بر اين اساس هر گاه كه ايرانيان از استبداد نيز فاصله گرفتند و مشروطهگي پذيرفتند پس از مدتي، مجددا مضطرب شده و با گريز از آزادي، «مطلقه» را مجددا جانشين «مشروطه» نمودند تا سيكل تكرار «مطلقه/ مشروطه» تنهايشان نگذارد.
با غور و تفحص و روانكاوي ميراث فرهنگي و زبان ايراني ميتوان موارد متعددي از نمودهاي فرهنگ استبدادي را در فرهنگ ايراني يافت كه در آن ذهن و زبان ايراني از معبرهاي گذشتگان عبور كرده و به اكنون رسيده است. در اصل، نوع دريافت موقعيتهاي تاريخي، جداي از ذهنيت هاي تاريخي نيست و اين مواريث، نمود ناخودآگاه جمعي استبدادي فرد ايراني هستند.
در همين راستا اريك فروم، از اعضاي مكتب فرانكفورت، عنوان ميدارد كه درك ضمير ناخودآگاه فرد، مستلزم آنست كه اجتماعش به شيوه انتقادآميز تحليل شود. و در جايي ديگر ميافزايد كه فرد در هر اجتماعي كه باشد آگاهي از آن دسته احساسات و تخيلاتي را كه با الگوي فكري جامعهاش ناسازگار باشد، سركوب ميكند. نيرويي كه باعث اين سركوبي ميشود ترس از جدا ماندن و مردود شدن به علت داشتن افكار و احساساتي است كه هيچ كس نميخواهد در آن سهيم باشد.
اگر گذر انسان سنتي به انسان مدرن را گذر انسان از پارادايم «رعيت» به پارادايم «شهروند» بدانيم، كه در آن شهروند به حق و حقوق خود آگاه است و ناظر بر قدرت و حوزهي عمومي است، در ايران اما اين گونه نيست و افراد جامعهي ايراني، فرهنگ استبدادي و پارادايم رعيت را تنها لباسي جديد پوشاندهاند. فرهنگ ايراني در عصر مدرن نيز از آبشخور پارادايم سنت و استبداد جزميتها را قدسيت بخشيده و از جهان اسطورهها به اكنون رسانده تا مشروع بخش استبداد باشند.
«نمك» يكي از اين مواريث است كه در فرهنگ ايراني جايگاهي اسطورهاي يافته است و متأثر از وراثت تاريخي، كاركردي ضد مدرنيته، عليه دموكراسي، عليه عقل نقاد مدرن و همچنين عليه خصلت شهروندي پيدا كرده است.
«نمك»، جدا از طعم شور آن و استفادهي غذايي براي بدن و فيزيولوژي انساني، كاركردي براي روان فردي و روح اجتماعي جامعه ايراني دارد و عنصر و مادهاي اسطورهاي شده است. ايرانيان، براي نشان دادن مهمان نوازي خود، تلاش بر نمك گير كردن ديگري دارند و انتظارشان از مهمان نيز خوردن نمك و منت پذير شدن از ميزبان است. ايراني تنبل و آماده خواه نيز نمك را ميپذيرد تا نمك خوردن و نمك گير نمودن به تعاملي ارزشي تبديل گردد. خلاف اين تعامل دو سويه نيز ضد ارزش شمرده ميشود و «نمك خوردن و نمكدان شكستن» به ضد هنجاري تبديل ميشود كه جامعه آن را نميپسندد. با نگاه گفتماني به «نمك گير كردن» متوجه ميشويم نمك دالي است كه مدلول آن معناي حق السكوت است و در اصل تسليم در برابر لطفي است كه در حق فرد شده؛ و اين همان است كه خان بابت لطف خود از رعيت انتظار دارد و شاه از ملت.
در همين باب «نيكولا سانسون» در سفرنامه خود مينويسد: «ميتوان گفت همهي ايران ملك اربابي پادشاه است زيرا اگر زميني در مالكيت اربابان و بزرگان قرار دارد به لطف پادشاه است و هر گاه او بر ارباب يا بزرگي خشم گيرد، املاك او را ضميمهي املاك خود ميكند. حتي فرزندان بزرگانی كه نسبت به شاه وفادار ميمانند وارثان پدر خود به شمار نميآيند مگر اينكه پادشاه خلاف آن را اراده كرده باشد... شاه اختيار جان رعيت را دارد». (1)
به همين دليل جامعهي ايراني، نمك گير استبداد است و تسليم در برابر آن را به خوي و خصلت فرهنگي خود تبديل كرده است. در اصل «اينكه خواجه نظام الملك سبب چيرگي تركان را "گناهكاري" ايرانيان و عطاالملك جويني، چنگيز را "عذاب خدا" ميداند دليلي بر روحيهي تسليمي است كه بر ايرانيان حاكم شده بود». (2)
سكوت در برابر رفتار مثبت يا منفي صاحبخانه كه سفرهاي گسترانده، و تسليم در برابر پادشاهي كه كشور را خوان گسترده خود ميداند، مدلول اسطورهاي دال «نمك» است. عدم انتقاد و پذيرش و سازش در برابر سفرهء گستردهء ميزبان، در اصل كاركردي در تضاد با خصلت شهروندي و عقل نقاد مدرن دارد و به استمرار پارادايم (الگو) رعيتي ياري ميرساند. بر اين اساس، در عصر مدرن نيز، دولت ها و حاكميتهاي ايراني، نه مانند خان ها و اربابان كلاسيك بلكه به واسطهء نفت، از نمكي ياد ميكنند كه سر سفره است و يا بيشتر آن را سر سفره ميآورند و انتظارشان نيز رضايت و سكوت است نه انتقاد و اعتراض! نفت، اقتصاد گفتمان نمك است.
فرزند مطيع، دانشجو و دانش آموز منفعل و ملت مظلوم در جوامع نفتي و نمكي به فرزند شايسته، دانش آموز برجسته و ملت قهرماني توصيف ميشود كه قدردان است و تلاشگر در ايجاد نظمي كه سلطه حاكميت را مشروعيت بخشد.
به نظر فوكو، تاريخ عرصهء عملكرد و مراسم قدرت است. آنچه به نام آئينهاي ديني، هنر، مراسم، حقوق مدني و قواعد اخلاقي ميبينيم تنها از نظر بعضيهاست كه آنها را وسيله تخفيف خشونت يا كنترل قدرت يافتهاند. اما اگر چنين آيينها و مراسمي را از ديدگاه تبارشناختي بررسي كنيم متوجه ميشويم همه اينها تغيير شكل ابزار و قواعد قدرت به شكلي ديگر است.
«نمك» در فرهنگ ايراني گرچه هنوز دچار تغيير و تحولات كاركردي نشده ولي ظاهر آن به اشكالي مدرن و حتي پنهان تبديل شده كه در اتومبيلهاي لوكس و سامسونت دكتر و مهندسهاي ايراني نيز ميتوان نمك را يافت. به زعم آنتوني ايستوب :«اگر متني از دوران كهنتر به لذت بخشيدن ادامه ندهد با خطر فراموش شدن روبرو خواهد شد». (3) ولي نمك در من ايراني هنوز متني است كه طعم لذت بخش دارد. به همين دليل شوري استبداد براي ايرانيان از شيريني دموكراسي و مشروطه خوش طعمتر است و طعم نمك به طعم مادام لذت بخش ايراني تبديل شده است. اين موضوع و كاركرد اسطورهاي نمك يادآور ميشود كه منش اجتماعي ما را مجبور ميكند از موضعي عمل كنيم كه تأييد كامل كاركرد جامعه باشد و از اين منظر ميتوان گفت «در هر فرهنگي آنچه واقعيت تلقي ميشود محصول رمزگان همان فرهنگ است.»(4)
«نمك» بر همين اساس و استدلال در دوران كلاسيك و مدرن تاريخ ايراني كاركردي به نفع قدرت داشته و خود نمودي از قدرت است. همانگونه كه فوكو هم تأثيرات قدرت را در سراسر زندگاني تاريخي و اجتماعي و در جزء جزء جسمانيت آدمي رديابي ميكند. «نمك»، اعمال قدرت ميكند، همان قدرتي كه به زعم فوكو، به منزلهء يك ميدان مغناطيسي و الكترومغناطيسي است كه تمامي نيروهاي ضعيف و قوي در حوزه تأثيرات آن در روابطي متناسب با وزن خود ايجاد ميكنند.
انقلاب مشروطه، نهضت ملي شدن نفت، انقلاب 57، اصلاحات دوم خرداد و اكثر جنبشهاي آزادي خواه و عدالت طلب ايراني همگي تصميمي عمومي براي گذار از پارادايم نمك (استبداد) بودند اما من ايراني، نمك گير استبداد است و حتي با نمكدان شكني خود نيز ميانهاي ندارد و در نتيجه گفتمان هاي نمكدان شكن همگي از پارادايم «نمك» شكست خوردند و از چشم شوري استبداد لطمه ديدند تا مادام، مشروطهي نمكدان شكن جاي خود را به مطلقهي نمك گير تغيير جاي دهد.
16 آذر و 18
تير نيز هر دو
حاوي گفتمان هايي بودند كه افراد حامل آن نمكدان شكن بودند. به همين
دليل در جامعه و
نظام سياسي نمك گير ايراني لازمهء يكي سه قطره خون شد و ديگري
نيز...
منابع:
1
ـ طباطبايي، سيد جواد، ديباچه ای بر نظريهء انحطاط ايران (1)،
تهران، نگاه معاصر، چاپ اول 1380 ـ ص 183
2. همان، ص 409
3.
ايستوب ،
آنتوني، ناخودآگاه، شيوا رويگريان، تهران، مركز، چاپ اول 1383،
ص160
4ـ
فيسك،
جان، فرهنگ تلويزيون، فصل نامه ارغنون، شماره 19، ص129
برگرفته از سايت «دانوش»:
http://www.danoush.ir/News/?id=140
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |