26 تير 1386 ـ 17 جولای 2007 |
کارکرد سنگسار در جامعهء دينی
عبدی کلانتری
هنجارهای پدرسالار
تئوکراسي در ايران، از همان سال اول موجوديت خود، لينج کردن کساني که رفتار جنسي آنها با موازين اخلاق اسلام خوانايي ندارد، و از جمله سنگسار را، در قانون کيفري رسميت بخشيد. سنگسار، به عنوان مجازات زنا، يا زناي مُحصنه در اسلام، زماني قابل فهم تر مي شود که در چارچوب هنجارهاي يک فرهنگ پدرسالار درک شود. در فرهنگ پدرسالار، که اخلاقيات ديني هنجارهاي آن را موکد مي کند، زنان مايملک مردان هستند ــ ملک پدر يا شوهر. احساس تملک بر نيروي جنسي يا سکسوآليتهء زنان، احساس حسادت نسبت به مردان ديگري که ممکن است اين مايملک را بربايند، پوشاندن زنان، و سرانجام تنفرِخشونت بار نسبت به زنان و مرداني که از قيد اين تملک گريخته باشند، ساختار رواني جامعهء مرد سالار را مي سازد.
نظام فقهي و شريعت اسلام، اين اخلاقيات را به شکل قانون در جامعه مدون و کُدبندي مي کند. توجيه اخلاقي قتل هاي فقهي در اين زمينه آن است که اين تنها راه دفاع از تقدس خانه و خانواده به عنوان شيرازهء اصلي جامعه است. هرچه جامعه سنتي تر باشد و کمتر مُدرن، «خانواده» گسترده تر است و ارزش هاي قبيله اي يا طايفه اي و قومي در آن قوي تر. حفظ حيثيت خانواده يا قبيله و «آبرو داري» در چشم ساير اعضاي قوم، نيز عامل مهمي در کنترل سکسوآليتي زنان است.
فحشا در مرز خانه و آن سوی خانه
در جامعهء مردسالار، هنجارشکستن و تخطي از مرزهاي مالکيت مرد، نام «فحشا» به خود مي گيرد. معني فحشا آن است که زن کنترل سکسوآليته اش را خود در دست گرفته است. به عبارت ديگر، محل و زمان بروز احساس و رفتار جنسي زن، در حصار معيني محدود نشده است. زن است که محل و زمان رفتار جنسي خود را تعريف مي کند.
حصار کنترل سکسوآليتي، در شکل سنتي خود، «منزل» و «خانه» نام دارد. در چارديواري منزلي که به مرد تعلق دارد است که بايد مايملک او دست نخورده باقي بماند. زن نيز در چارديواري خانه است که «آزاد» به حساب مي آيد. هرچه ديوارهاي «خانه» بلندتر باشند، زن «آزاد» تر است. بيرون از خانه، زن به طور بالقوه فاحشه است، حتا زماني که حرکت او در حجاب و زير نظارت مرد صورت مي گيرد. بيرون خانه، زن از نگاه خريداران و سارقان ديگر در امان نيست.
رابطهء خانه، بيرون خانه، و فحشا، در قرآن چنين توصيف شده است : «و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا مي شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند، زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگ شان فرا رسد، يا خدا راهي پيش پاي شان نهد.» (سورهء نساء ، آيهء ۱۵)
قرآن کلام مردي است ک مردان را خطاب قرار داده است. قرآن اوامر يک مرد به مردان قبيله اي است که برده و عبد او هستند. خانه جايي است که اگر تبديل به محبس شود، امکان بازگرداندن مايملک يا امکان پاک کردن و تطهير جنس ناپاک هنوز وجود دارد.
پاک و
ناپاک
پاک و ناپاک مرز رفتار منع شده را به نحو نمادين (سمبوليک) مشخص مي کند. همانند کارکردهاي ارگانيک بدن انسان که ذهنيت ديني آنها را به طاهر و نجس تقسيم مي کند، اين کارکردها به «بدن» جامعهء ديني نيز تعميم داده مي شود. خون ماهيانهء زن، مايعاتي که به هنگام همخوابگي به تحرک در مي آيند و در ذهنيت ديني به نحوي ناخودآگاه با فضولات ديگر درمي آميزند، هميشه مراسمي را براي تطهير الزامي مي کنند، مراسمي همچون غسل هاي ويژه.
حتا خود عمل عشق ورزي که در خرده فرهنگ هاي رمانتيک عصر مدرن يکي از والاترين ارزش ها به شمار مي رود، در جامعهء ديني عملي است که حامل نوعي نجاست است، عملي که بايد آنرا سپس به نحو مناسکي شست و تطهير کرد. آزادي انتخاب جنسي زنان، يا «فحشا» در جامعهء ديني، فقط يک جرم مثل سرقت يا قتل نيست، بلکه جرمي است که بدن جامعه را متعفن مي کند و مجازات آن نيز بايد مناسکي تطهيرکننده، همچون غسل جمعيِ مومنان، باشد.
قتل براي حفظ عفت (آنور کيلينگ يا «قتل شرافتی» [فرهنگ علوم انسانی داريوش آشوری]) از همين نوع مناسک تطهير کننده است. هنگامي که تصور شود زن يا دختري با عمل خود خانواده اش را دچار بدنامي کرده، اعضايِ مرد خانواده آن دختر را به قتل مي رسانند تا لکه را پاک کنند. نگراني از پديدآمدن اطفال «نامشروع» نيز به احساس آلودگي جامعهء ديني اضافه مي کند. جلوگيري از چنين امکاني، از دلايل ديگر براي قتلِ تطهيرکننده است. طبق تخمين صندوق کمک جمعيتيِ سازمان ملل متحد، در جوامع سنتي از جمله تعدادي از کشورهاي مسلمان و نيز در ميان اقليت هاي مسلمان کشورهاي اروپايي، هرساله در مجموع حدود پنج هزار دختر و زن براي حفظ عفت و آبرو به قتل مي رسند.
احساس خطر و سياسی شدن اخلاقيات دينی
سنگسار به جرم زناي محصنه، که در اسلام به آن «رَجم» مي گويند نيز از همان نوع قتل براي حفظ عفت (آنور کيلينگ) است که مجري آن اين بار به جاي اعضاي خانواده و قبيله، فقها و دادگاههاي شرع اند؛ و به جاي عفت يک قبيله، حفظ عفت امت در نظر است. چرا و چگونه کارکرد قبيله اي به کارکرد نظام قانوني تبديل مي شود؟ به عبارت ديگر، چگونه اخلاقيات ديني به سياست دولتي تبديل مي شود؟
گاه اخلاقيات ديني، سياسي مي شود درست به دليل آنکه جامعهء سنتي ديگر کاملاً سنتي نيست و دردهاي اوليهء مُدرنيت را تجربه مي کند. ملايان و قيّمان دين احساس خطر مي کنند. بسـّام طيبي اسلام شناس سوري ـ آلماني اعتقاد دارد در مواردي که ميان باور اخلاقيِ باطني شده و تجربهء عيني اخلاق در جامعه، ناهمخواني به وجود آيد، اين ناهمخواني مي تواند منجر به بروز اسلام سياسي شود. بسام طيبي از نمونهء مصر مثال مي آورد که وقتي مسلمانان روستا به مراکز شهريِ بزرگ چون قاهره مي آيند و واقعيت هايي متفاوت با نمادهاي ديني خود را تجربه مي کنند، عاصي مي شوند و مي خواهند واقعيت را تغيير شکل دهند. (بسام طيبي، «اسلام ميان فرهنگ و سياست»، ص ۳۴)
به همين نحو مي توان پيشنهاد کرد که اخلاقياتِ دينيِ سياسي شده، نوعي چاره جوييِ پاسداران سنت است تا مراحل گذار به مُدرنيت را بدون از دست دادن هويت فرهنگي از سربگذرانند. اين رفتار دفاعي و احساس خطر در جامعهء سنتي (به ويژه در ميان مردان)، حتا در ميان مهاجران مسلمانِ کشورهاي اروپايي نيز مشهود است.
راه های تحول
همچنانکه که گفتيم مجازات قتل براي حفظ پاکي جامعهء ديني يا طايفه اي، از خصوصيات فرهنگ مردسالار است و از ميان رفتن اين رفتار اجتماعي تنها با تغييرات فقهي يا حقوقي امکان پذير نيست. ما با هنجارهاي فرهنگي و اخلاقي جامعه سروکار داريم.
هنگامي که پدرسالاران جامعه اي اين را وظيفهء خود مي دانند که به هرقيمتي از پاکيزکي هويت قومي و آلوده نشدن آن به چيزي که مايهء ننگ است، دفاع کنند، ما با هنجارهاي ديرپايي روبروييم که تغيير آنها متضمن تغييرات تمدني است. يکي از آخرين نمونه هاي مراسم لينچِ تطهير کننده، همين امسال در شمال عراق روي داد که در آن دختري هفده ساله را کشان کشان به ميان جمعيت بردند، با لگد به جان او افتادند و سرانجام با سنگ سرش را متلاشي کردند.
فرقهء يزيدي در شمال عراق، داراي ديني است که اصول اعتقادي آن آميخته اي از اسلام، يهوديت، مسيحيت، زرتشتيت، و عقايد گنوستيکي است (روزنامهء اينديپندنت، ۷ مه ۲۰۰۷). جامعهء يزيدي متشکل است از سيصدو پنجاه هزار نفر که به زبان کردي صحبت مي کنند و محل زيست آنها استان نينوا در شمال عراق است.
«دعا اسواد دخيل» دختري هفده ساله از اعضاي قوم يزيدي بود که به منظور ازدواج با مردي مسلمان، تغيير مذهب داده و مسلمان شده بود. او با اين کار، هم پاکي هويت قومي را آلوده بود و هم غرور پدران و برادران و اعضاي مذکر طايفهء خود را جريجه دار کرده بود. اعضاي خانوادهء دُعا اسواد او را به همين جرم از خانه بيرون کشيدند و کشان کشان در خيابان، در ميان دو هزار نفر از اعضاي طايفهء يزيدي، با مشت و لگد به ميدان شهر بردند و شروع به سنگ زدن به او کردند. دعا اسواد، با موهاي سياه و پيراهن قرمز رنگ، بر زمين افتاده، سعي مي کند سرو صورت اش را بپوشاند درحاليکه شلوار او را تا نيمهء باسن اش پايين کشيده اند. مردي با سنگي بزرگ سر او را متلاشي مي کند. همهء اين واقعه بر روي ويدئوي دستي فردي در ميان جمعيت، مستند مي شود و روي اينترنت در دسترس قرار مي گيرد.
به اين ترتيب مشاهده مي کنيم که سنگسار به عنوان مجازات زنا، پيش از آنکه مسأله اي حقوقي باشد، مسأله اي فرهنگي و تمدني است. با اين حال، برخي از اسلامگرايان، در برابر ملامتِ تمدنهاي امروزي و تصويري که از آنان در اذهان جهاني منعکس مي شود، بر اين گمان هستند که با تلطيف مجازات زناي محصنه، مي توان به اسلام چهرهء انساني تري بخشيد. آنها به جاي قتل فقهي توسط سنگسار، که از احاديثِ پيامبر و امامان و نيز از تورات گرفته شده، صدضربهء شلاق را توصيه مي کنند که حکم آن به صراحت در قرآن آمده است.
کلام مردي که قرآن را به بردگان يا بندگان اش ديکته کرده، چنين امر مي دهد: «زنان و مردان زناکار را هريک صد ضربه بزنيد. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گرديد. و بايد که به هنگام شکنجه کردن شان گروهي از مؤمنان حاضر باشند.» (۲۴: ۲)
ضربات شلاق اگر به کف پا وارد شود مي تواند به فلج دائم يا خونريزي داخلي منجر گردد. بربريتِ پدرسالار از زبان آمرِ خود، که «قاهري است بالاتر از همهء بندگان خويش» (۶:۱۸) و «صاحب عقوبتي درد آور» (۴۱: ۴۳)، دستور مي دهد که «نبايد دستخوش ترحم گرديد.» صد ضربهء شلاق به جاي قتل با سنگ! اين نهايت «تلطيفي» است (حيلهء فقهي)، که مي توان در قصاص عمل زنا به به کار برد.
بربريتِ پدرسالار همچنين مي طلبد که قصاص و شکنجه در ملاء عام انجام شود ــ جايي که مومنان حضور داشته باشند ــ که نشان مي دهد عمل تطهير اخلاقي، عملي طايفه اي و جمعي است. اين نوع مناسک خشونت بار در جوامع پيش مُدرن کارکرد تحکيم همبستگي اجتماعي را داشته است. در جامعهء ديني، همبستگي اخلاقي هرگز از راه قرارداد ميان افراد آزاد و برابر صورت نمي گيرد، بلکه از طريق مناسک تطهير کننده است که همبستگي اخلاقي ابقا مي شود.
راه بهتر، البته جايگزين کردن حقوق است در جايي که شرعيات اجرا مي شود. نبايد نظام فقهي را با حقوق اشتباه گرفت. منشاء حق و صاحب حق، انسان است. حقوق انساني از جايي آغاز مي شود که احکام الاهي به پايان رسيده باشند.
لينک ها مربوط
مهرانگيز کار، سنگسـار،
وبلاگ شخصي
عبدی
کلانتری، اخلاق سنگسـار، فصلنامهء
پويا
مناسک لينچ
کردن دختر هفده سالهء
عراقي (ويدئو، مستند)، گوگل
اعلاميهء سازمان عفو بين الملل (۹ ژوييهء ۲۰۰۷)
گزارش و آمار قتل براي حفظ عفت ـ صندوق کمک جمعيتيِ سازمان ملل متحد
Bassam Tibi, Islam Between Culture and Politics, Palgrave Publications,
2001, p.34
*
برگرفته از راديو زمانه:
http://radiozamaaneh.com/nilgoon/2007/07/post_66.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |