13 آذر 1386 ـ 4 دسامبر 2008 |
می سوزد اما نمی سازد!
ویدا خسروی
ظهور پدیده خودسوزی زنان در دهه هفتاد و روند رو به افزایش آن در سال های اخیر محققان و کارشناسان را به تفکر و تامل جدی در این ناهنجاری اجتماعی امروز ایران واداشته تا با انجام تحقیقات گسترده و بررسی هرچه دقیقتر آن با همفکری و همکاری نهادهای غیردولتی به راهکار های جدی در مقابله با این پدیده شوم دست یافته وطرح های و راهکار های عملی خویش را برای حمایت بیشتر به دولت ودستگاه های مربوطه ارائه دهند.
با نگاهی
به آمارهای به دست آمده توسط محققان در این سال ها در می یابیم که این پدیده جانکاه
و پنهان در استان های ایلام، خوزستان، کرمانشاه، کردستان، لرستان، آذربایجان شرقی
از دیگر نقاط ایران شایع تر می باشد ودر بین مناطق نام برده شده هم ایلام و خوزستان
به سبب شدت مناسبات فرهنگی خاص حاکم بر این مناطق ونیز شدت آسیب دیدگی های روانی و
اقتصادی حاصل از جنگ تحمیلی بر مردم این مناطق این دو ناحیه بیشترین شاهد این گونه
ی هم شکل از خودکشی زنان هستند.
دختران وزنانی که به خودسوزی اقدام کرده اند همگی دچار بحران هایی با محوریت مسائل
خانوادگی بودند هر یک به نوعی در زمینه مسائلی همچون ازدواج،طلاق،حق کار،حق تحصیل و
در ارتباط با محیط خارج خویش با خانواده درگیر بوده ودر تمام موارد زنان یادشده
درموقعیت فقدان عاملیت ومحدودیت شدید قرار داشته اند: ازدواج تحمیلی،ممانعت از
تحصیل وکار،مسائل پس از طلاق.
خودسوزی در این هنگامه به صورت یک درامای قوی اجتماعی ظاهر می گردد و مظلومیت زنی را که تمام درها را به روی خودبسته می بیند را به نمایش می گذارد واین عرصه تنها محملی می شود برای پدیدار شدن عاملیت زن ،گویی او تنها اینجا و در آخرین لحظات عمر خویش عاملیت خود را می خواهد به رخ تمام کسانیکه او را عمری چون عروسکی کوکی می خواستند، بکشد.
این نوع خودکشی زنان را می توانیم نوعی آئیین و نشان فرهنگی نیز بدانیم که ریشه در فرهنگ وآداب رسوم ایرانی دارد.
دختران و زنان در این مناطق با وجود تمام فشارهای عاملیت ستیز از خانه فرار نمی کنند،خود را دار نمی زنند،با خوردن قرص خودکشی نمی کنند آنها با اینکه در جهت مخالفت با هنجارها و ارزش های حاکم بر سیستم اجتماعی و خانوادگی خویش گام برداشته اند اما همچنان برای خویش هویتی سنتی و مقدس قائل هستند و خود را پایبند به سنت های خانوادگی وقومی قبیله ای خویش می دانند وفرار را در تضاد با این هویت مقدس، محقق ومعصوم برای خویش ساخته می دانند وشاید از این رو خودسوزی را انتخاب می کنند که در فرهنگ ایرانی، اسلامی ما آتش روشن کننده پاک از ناپاکی است وعیار تمیز پاکی از ناپاکی است چنانکه سیاوش به سلامت از آتش بیرون آمد وآتش بر ابراهیم گلستان شد.
اگر بخواهیم به دلائل عمده خودسوزی زنان در این مناطق بپردازیم هر یک از موارد زیر نقشی موثر در این بازی هولناک ایفا می کنند:
1.
مناسبات فرهنگی خاص و سایه سنگین هنجارها و مناسبات ایلی و قبیله حاکم بر این مناطق
و عدم تغییرات بنیادی در بافت این جوامع که همچون زنجیری بر دست وپای زن امروز
ایرانی مانده وتمام حریم های شخصی او را نشانه رفته است،دختر امروز ایرانی با تمام
محدودیت های حاکم با تلاش خویش به آگاهی دست یافته،او امروز آرمان خواه است و نمی
خواهد همچون نسل مادران خویش در برابر سرنوشت مقدر شده توسط پدر،همسر،عمو
وبرادرخویش سر تعظیم فرودآورد واین طغیان او سبب بروز اختلافات خانوادگی گردیده
وازآنجایی که گاهی او را هیچ امیدی به فردای روشن که بتواند خود سرنوشت خویش را با
شایستگی وتلاش خویش رقم زند، نیست، زین رو سوختن ونساختن را انتخاب می کند.
آنچه که در این مجال نباید از نظر دور داشت نقش حمایتی قانون صحیح جهت احقاق حقوق
پایمال شده این زنان و به رسمیت شناختن استقلال آنان در نهاد خانواده است باید که
دولت ومجلس به راهکارهای قانونی جهت دست یابی زنان به ابتدائی ترین حقوق خویش
اندیشیده وبا برخورد با ناقصین حقوق این زنان که معمولا از سوی نزدیک ترین افراد
خانواده شان صورت میگیرد زمینه های کاهش بروز این پدیده جانکاه را فراهم آورد.
نقش
دیگر دولت را نیز می توانیم در ایجاد بسترهای فرهنگی لازم جهت رنگ باختن ارزش ها و
هنجارهای ناپسندی که به عنوان عرف در این مناطق پذیرفته شده اند دانست که عاملی شده
اند برای تشدید خشونت علیه زنان
.
2. فقر مالی حاکم ونرخ بالای بیکاری: فقر به عنوان یکی از عوامل بروز حالت روان پریشی شناسایی گردیده شده وکیست که بتواند پارادوکس فقروبیکاری شدید افراد این مناطق را با وجود تمام منابع زیرزمینی موجود در این سرزمین ها را نادیده بگیرد!
3. عدم بسترهای مناسب جهت شرکت وحضور گسترده زنان در صحنه های سیاسی واجتماعی و فقدان کانون ها و نهادهای غیر دولتی جهت افزایش حضور زنان در عرصه های اجتماعی در جامعه ،طبق نظریات جامعه شناسان بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی که از انسان ها سر می زند به دلیل عدم تعلق خاطر آنان به هیچ گروه و صنف و نهادی است واین افراد خود را عضوی موثر در جامعه نمی انگارد ویا طبق اشاراتی که در بالا شد ،در هیچ عرصه ای عاملیتی برای خویش تصور نمی کنند.
4. افسردگی و استرس
5. پدیده جنگ: مردم بیشتر این مناطق در طول 8 سال جنگ تحمیلی به نوعی در صف اول کسانی بودند که با جنگ دست وپنجه نرم می کردند عده ای که در شهرها ماندند نگرانی و اضطراب وفشارهای روانی حاصل از خط مقدم بودن این مناطق وازطرفی دیگر عده ای هم که مهاجرت کردند فشارهای ناشی از این مهاجرت اجباری و اینکه اغلب آنها در حاشیه شهرهای دیگر سکنی گزیدند همه اینها اثرات بدی را در ذهن وروح وروان مردمان منطقه گذاشته،از سویی دیگر جنگ تحمیلی در این مناطق سبب از بین رفتن تمام تاسیسات زیربنایی وامکانات آموزشی ،بهداشتی وتفریحی گردیده وساکنان این مناطق هم اکنون نیز با گذشت دو دهه از پایان جنگ هنوز با حداقل امکانات زندگی می کنند ونیاز به سرمایه گذاری های زیربنایی در این استان ها توجه واهتمام بیشتری می طلبد.
واقعیت عریان زنان خود سوخته را نه می توان انکار کرد نه کتمان! بلکه برخورد با آن نیازمند مدیریتی تواناست که، با تکیه بر نظریات کارشناسان خبره، گره از مشکلات این زنان که می سوزند اما دیگر نمی سازند و دیگر نمی توان آنها را با افسانه سنگ صبور بودن از حقوق ابتدایی شان محروم کرد، باز کند، به گمانم باید طرحی نو در انداخت.
کاش مدیریتی که مصیبت این روزها را طول وعرض پالتو ها وچکمه های زنان می داند قدری هم به این زنان می اندیشید فقط قدری!
برگرفته از سايت «پهره ـ اخبار بلوچستان و جهان»
http://pahra.blogfa.com/cat-16.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |