25 بهمن 1386 ـ 14 فوريه 2008 |
فاتحه خوانی به روایت کانون، یا دعوا سر لحاف ملا
سينا بهمنش
جوابیه کانون نویسندگان را به محمد قوچانی خواندم . مطالب موجود در این رابطه را هم خواندم (*).
از مجموعهء آنچه خواندم و گفتم و شنیدم به نتایج زیر رسیدم :
- کانون نویسندگان را می شناختم ولی محمد قوچانی را نه . حال فکر کنم کانون نویسندگان را هم دیگر نمی شناسم .
- لیستی از صفاتی که در جوابیه کانون برای محمد قوچانی نوشته شده بود تهیه کردم . دیدم ربطی به ادبیات کانون ندارد .
- با خودم گفتم این جوابیه نمی تواند از طرف کانون صادر شده باشد ، حتما کسی شیطنت کرده و می خواهد کانون را بدنام کند .
- علی باباچاهی و دکتر مجابی را در تشیع جنازه قیصرامین پور دیده بودم . نظرات سیمین بهبهانی و شمس لنگرودی را پس از فوت قیصر امین پور خوانده بودم . توهین هایی که در متن جوابیه بود نمی توانست از طرف کانون باشد .
- قیصر امین پور را بارها دیده بودم ، پای صحبت هایش نشسته بودم ، چند سالی بود که اورا می شناختم و از خیلی از شعرهایش لذت می بردم . باورم نمی شد کانون نویسندگان این گونه از یک شاعر یاد کند .
- این ضرب المثل نشانه قدرت نیست : دیگی که برای من نمی جوشه ، بذار سر سگ توش بجوشه
- نویسندگان یک مملکت ، چشمان بیدار یک ملت هستند . چراغی در دست دارند که آینده راه را می بیند . روحی شفاف تر و حساس تر از دیگران دارند و قدرت درک بهتری دارند . آیا روابط عمومی کانون نویسندگان می تواند امضا کننده نامه پیگیری قتلهای زنجیره ای را با سعید امامی یکسان ببیند ؟
- لعنت بر پادشاهی که صله دادن به شعرا و نویسندگان را مد کرد و صد لعنت بر شعرا و نویسندگانی که این صله را گرفتند .
- وقتی یکی پات رو لگد می کنه فقط می تونی داد بزنی ، نمی تونی برایش بسرایی : آه ای عزیز / بردار پا ز پایم ...
- این مشکل فرهنگی ماست که یه آدم یا باید پرسپولیسی باشه یا استقلالی ...
- چرا در طول جوابیه حتی یکبار هم مستقیما نامی از قیصر امین پور نیاورده اند ؟ ... از نامش میترسند یا نامش را در حدنوشته شدن در نامه صادره از سوی کانون نمی دانند ؟ . اشکهای شفیعی کدکنی را در از دست دادن قیصر امین پور ندیدند یا اورا هم به رسمیت نمی شناسند ؟
- سعی کنید طی یک جنگ هسته ای جهانی بمیرید تا همه با هم بمیریم وگرنه معلوم نیست بعد از مرگتان چه بلایی سرتان می آید .
- اگر امکانات باشد ، خیلی از ما می تونیم خود هیتلر باشیم ... خدا خر رو شناخت ، بهش شاخ نداد
-یه ضرب المثل دیگه : اگه سگ گازت می گیره ، تو لازم نیست گازش بگیری
- من شدیدا بر این باورم که دعوا بر سر لحاف ملا است . محمد قوچانی به بهانه و در مورد فوت قیصر امین پور نوشته است ولی کانون از شاعری می گوید که : «یک دم به اصول ذکر شده در منشور کانون در باره آزادی اندیشه و بیان و نشر فکر نکرده است . نویسندگان بیانیه کانون به یاد نمی آورند که شاعر جوانمرگ، در قتل تبهکارانهی آن دو جوانمرگ دیگر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، کوچکترین نشانهای از دریغ و اندوه و اعتراض از خود بروز داده باشد و حتی یک بار در مذمت سانسور (چه رسد به مبارزه با سرکوب بی وقفهی دگراندیشان) چیزی گفته باشد». با این توضیحات به احتمال قوی موضوع جوابیهء کانون اصلا نمی تواند قیصر امین پور باشد .
- توانایی خواندن افکار مردم که در انکیزيسیون رواج داشت و سال ها پیش در هالیوود آمریکا شیوع پیدا کرد، بار دیگر توسط کانون نویسندگان احیا شده است.
- بی اطلاعی می تواند دلیل هتاکی باشد، ولی نه از سوی آزاد اندیشان.
- می شود شاعران و نویسندگان را به گروه های خودی - غیر خودی - بی خودی و نخودی تقسیم بندی کرد (و به سایر تقسیم بندی کنندگان ناسزا گفت) و به خود زحمت خواندن نوشته های غیر خودی ها را نداد (: شهیدی كه بر خاك میخفت / سر انگشت در خون خود میزد و مینوشت/دو سه حرف بر سنگ/ «به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ / كه بر جنگ»!) ... ولی می شه کارنامهء هنری و شخصیتی طرف را نقد کرد .
- دنبال بهانه نمی گردم ولی چون عضو کانون نویسندگان نیستم و به نتایجی که آنها انتظار دارند یک مخاطب فهیم برسد، نرسیدم، با توجه به اشارات موجود در متن نامه، شدیدا احساس می کنم به من توهین شده ...
- وقتی کودک بودم و کسی حرف درشتی به من می زد که جوابی برایش پیدا نمی کردم ، فقط برای این که کم نیاورم ، می گفتم : «خودتی!»
- مدتی گذشت و تکذیبه ای از طرف کانون صادر نشد ، با خودم گفتم کسی که کاری نکرده دلیلی ندارد هر روز کارهای نکرده اش را تکذیب کند . هنوز به خودم دلداری می دادم که شاید جوابیه از طرف یک گروهی با اسم مشابه باشد . آخرش دل به دریا زدم و با سرور عزیزم آقای سید علی صالحی تماس گرفتم . هرچه باشد دبیر کانون نویسندگان می توانست من را از پارادوکس های بوجود آمده نجات دهد . آقای صالحی از انتشار جوابیه به محمد قوچانی اطلاع داشت ولی از متن نوشته شده در جوابیه بی اطلاع بود . او از قیصر امین پور به نیکی یاد کرد و از دوران مشترک جوانی در اهواز و ...
ـ فقط می ماند سوال من از ایشان که چطور به عنوان دبیر کانون از متن جوابیه بی اطلاع بودند ... فقط می ماند ادبیات عجیب این جوابیه ... فقط می ماند ...
ـ آنچه بعد از تمام این ها می ماند ، شعر و ادب ایران است .
_______________
* ـ رجوع کردم به :
- نوشته هژیر پلاسچی در اثر نویسندگان
- مطلبی تحت عنوان <<جهل تاریخی و ... >> در و بلاگ جهان دیگری ممکن است ...
- مطلبی از امیر ساکت تحت عنوان <<رفتن پشت تلسکوپ >> در دسترنج
- مطلبی تحت عنوان << آزاداندیشان استبدادستیز>> در چهاردیواری
- خبر نامه خرمگس
- نوشته های سيدعباس حسيني قائممقامي
- وبلاگ باغ در باغ
- نوشته ای از مانا آقایی <<قیصر امینپور و مصادره اش>> در آلفابت ماکزیما
- نوشته ای از ناشا میرفتاح در وبلاگ زیرتیغ
- نوشته آرش شفاعی در وبلاگش
- نوشته مهرداد حمزه در وبلاگ لبخند ژکوند
- نوشته منوچهر دوستی در اثر
- و ...
برگرفته از وبلاگ نويسنده:
http://www.sinabehmanesh.blogfa.com/post-6.aspx
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |