25 بهمن 1386 ـ 14 فوريه 2008 |
رابطهء سکولاريته با مفهوم زمان در فرهنگ ايرانی
منوچهرجمالی
در اروپا و از نظر فلسفی، سکولاریته (يا سکولاريسم و گيتی مداری)، واکنشی بود نسبت به تحقیر «زمان فانی» یا «زمان گذرا» از طرف کلیسا، که اعلام می داشت زندگی در «اين دنیا» (= گيتی) کم ارزش و بی معناست، چرا که گذرا و «فانی» ست، و آنچه «باقی» و جاودانست ارزش دار و خیر اعلی است و، در نتيجه، زندگی در دنیا باید تابع ارزش جهان باقی ديگر و پديده های ناديدنی همچون روح و ملکوت و آخرت باشد.
به عبارت ديگر، زندگی در دنیای فانی باید از این «فناپذيری» نجات داده شود تا زندگان رستگار شوند و به بقاء برسند. خوشی و شادی جهان فانی در واقعيت خود جز تلخی نيست و انسان را تشنهء سعادتی می کند که پايدار نمی ماند. سعادت دلخواه انسان در بازگشت به جائی نهفته است که «باقی» است.
کليسا همچنين اعلام می داشت که کار دین و سازمان دینی آنست که «سعادت در ملکوت و آخرت» را غایت زندگی دنیا دانسته و این «سعادت اخروی» را برای آدميان تأمین کند و انسان را از فنا و لهو و لعب و بی ارزشی برهاند.
باری، سکولاريته قيام فلسفی انسان در برابر اين «نگاه» بود ـ برای بازگشت به ارج گزاری زندگی گيتيانه و خوشی ها و لذت های آن.
اندیشهء حاکم بر مسیحیت همانی است که در اسلام نيز حاکميت دارد، هرچند که برخی از برداشت های اين دو دين اندکی با هم متفاوتند. اما این تفاوت در برداشت ها تغییری در اعتقاد برتری «زمان باقی و ارزش هایش» بر «زمان فانی و خواری هایش» نمی دهد. در اسلام نيز خوشی ها و لذت های دنیوی انسان را گرفتار فنا می کنند و بیشتر پای بند دنیايش می سازند. در واقع، الله در قرآن، توضيح می دهد که با دادن نعمت های دنیوی و لذت های دنیوی به کفار، آنها را غریق همین دنیای فانی می سازد و، سپس، در جهان باقی آنها را به همين خاطر کیفر داده و گرفتار دوزخ می کند. او، امکانات شادی را بدان خاطر به نامؤمنان می دهد که می خواهد آنها را به عذاب بیشتری گرفتار سازد و، در زمان و جهان باقی، که جشنگاه مؤمنان خواهد بود، بیشتر شکنجه کند.
بر اين زمينه است که مسيحيت و اسلام هر دو نتيجه می گيرند که برای نجات زندگی از چنگال «زمان فانی»، دخالت در امور دنیوی ـ از طريق ذخالت در کار حکومت ـ ضروری است. يعنی، این اندیشه سبب پیوند بين حکومت و دین در شکل هائی گوناگون می شود. اصل اما آن است که حکومت نیز سازمانی دنیوی ست و گوهری دنیائی دارد و، لذا، باید تابع این «سلسله مراتب ارزشی» باشد و خود را تابع این غایت سازد.
سکولاريته، در برابر اين «خرافهء بزرگ» ايستاد، بی آنکه امر تازه ای را با خود آورده باشد؛ چرا که، از لحاظ مضمون، مردمان هميشه ناچار بوده اند ـ چه در عمل و چه در تفکر ـ بر ضد این اندیشه اعتراض کنند. «سکولاریته» بیان هميشگی این اعتراض و سرکشی است و درست هر آنچه را این ادیان فانی و خوار و ناچیز می بینند، همچون گرانیگاه زندگی بر می شمارد، به آن معنائی بسیار مثبت می دهد، و تصویر دو پاره از «زمان» را که بکلی طرد می کند.
شايد فرهنگ «زن ـ خدائی» ایران کهن ترين نمونهء همين ارزش گذاری نسبت به «زمان در گيتی» باشد که، عليرغم تسلط ادیان مسیحی و اسلامی، و حتی الهیات زرتشتی، هنوز و همچمان در رگ و ریشهء ایرانیان باقی مانده است. در ادبیات پس از اسلام ما، اعتراض به پدیدهء «بی ارزش بودن زندگانی زمانمند» بصورت پشت کردن به «جنت» و «متاع نسیه» و «وعدهء فردا»، همه ریشه در نگاه باستانی ایرانی به «زمان» دارد.
عبید زاکان، بطور آشکار، اندیشهء دوزخ و بهشت را بی ارزش می داند:
نه می اندیشم از دوزخ، به یک جو
نه بر فردوس و رضوان می برم رشک!
یا شاعر معاصرش، حافظ شیرازی، می گوید:
به خلدم دعوت ـ ای زاهد ـ مفرما
که این سیب زنخ، زان بوستان به!
و يا:
قــصهء جنـــت و آوازهء «بیــت المــعمــور»
شرحی از جلوهء خمخانهء «بیت العنب» است!
خیام نيز جنت را بکلی «نسیه» ای بیش نمی داند و مدار زندگی را بر «خوشی نقد» می گذارد و می گوید که ایمان به آخرت همان «آواز دهل شنیدن از دور» است. در انديشهء او احساس فنای ِ زمان با شادی در آمیخته است.
محتوای این آثار ادبی، همه، بیان ترجیح دادن خوشی نقد بر بهشت نسیه ای ست که الله و واعظانش وعده می دهند. و اين «ارزش نقد» (که همان cash value ی فرنگی باشد)، در دوران جديد بنیاد فلسفهء پراگماتیسم آمریکائی شده است.
اگر این گفته ها را تنها «نکته ها و لطیفه ها و طیبت های شاعرانه» نگیریم، خواهيم ديد که این شعرا، با صراحتی بی نظیر، نگاه فلسفی «سکولاریته» را در صدها عبارت، نه تنها بیان کرده که فریاد زده اند و این گناه ماست که این ایده ها را در برآیند های فلسفی و اجتماعی و سیاسی ـ و در شکل ناب شان ـ نگسترانيده ایم. و اگر نيک بنگريم می بينيم که اين «سکولاریته» ـ که بر پایهء اندیشهء «خوشی نقد» نهاده شده ـ موجب می شود که زیستن در گیتی با کوشش برای خوش بودن در آن همراه باشد.
این «يکی بودن مفهومی» از فرهنگ اصیل ایران سرچشمه می گیرد که ـ در تضاد با تجربهء فانی بودن زمان ـ جهان بينی کاملا متضادی را شکل می دهد که بسیج آن، بُنمایه ای برای استوار ساختن سیاست و حکومت بر شالودهء سکولاریته می شود. در واقع، فرهنگ ایران، با اصالت دادن به زندگی ِ اين جهانی، هم دين و هم سیاست را با «کوشش برای آراستن زندگی در زمان» معادل می سازد.
حال با اين مقدمه، فرصتی فراهم می شود تا نگاهی زبان شناختی به پيوند زندگی گيتيانه و خوش باشی در زمان، در فرهنگ ايرانی، داشته باشيم:
1. در فرهنگ ايرانی، واژه و مفهوم زمان، و نيز معادل آن، «زروان» (zrvan)، به معنای «خانهء پایکوبی و موسیقی» نيز هست. هنوز «زما» در«کردی» به معنای پایکوبی ست. در «خرده اوستا» آمده است که پیشوند «زم» نام روز بیست و هشتم هر ماه است که، به استناد « آثارالباقیه»، اهل فارس آن روز را «رام جید» می خوانده اند، به معنای «رام نی نواز»، که خدای موسیقی و شعر و رقص بوده است. همچنين «رام» فرزند «نای» است که همان «سیمرغ» باشد. زرتشتیان هم این روز را «زامیاد» می خواندند و او را با خدای زمین يکی می گرفتند. علت آن بود که زمین همواره بصورت گاوی نشسته نموده می شده که شکل هلال ماه را داشته و، به اين ترتيب، رام (= هلال ماه) و زمین، با هم يکی می شدند و با خدای موسیقی و رقص، که در زمان هستی می يابد، پيوند می خوردند. در واقع، این همان روند «جسم یابی» خدای رقص و موسیقی است.
2. بخش دوم واژهء « زمان»، که «آن» یا «یان» باشد، به معنای «خانه یا اجتماع و آشتی اضداد» هم هست که در فرهنگ ايران سرچشمهء آفرینندگی انگاشته میشدند.
3. از نام دیگر زمان، «زرون»، نيز رد پاهائی باقی است. ازجمله در «تحفهء حکیم مؤمن» اين واژه نام «گل خیری» است (= ورد الزروانی) و از این گل، در «بندهش، بخش نهم» ، با نام «گل رام» ياد شده است.
4. در فرهنگ ايرانی، اندیشهء زمان، در عين حال، با روند «زادن» و «روياندن» پيوند دارد. در لهجه های افغانی و فرارودی، واژهء «زروانه» را در مورد «ویار» یا «هوس شدید زن باردار نسبت به خوردنی هائی خاص» بکار می برند. پس «زروانه» با «آبستنی» پيوند داشته است. در «هزوراش» ها (= واژه های گرفته شده از زبان های ديگر)، دیده می شود که «زرهونتن» (zarhuntan و zarhonitan) به معنای «زادن» است، و «زریتونتن» (zaritonitan) به معنای کاشتن و کِشتن. ازاین داده ها روشن می شود که «روند زمان» با تجربهء دو پدیدهء «کاشتن و روئیدن» و «زائیدن» همريشه است. «زمان» همان روند روئیدن بذر است و همان روند زادنِ پی در پی.
5. زمان برابر است با اندیشهء «افزایش و رشد و گسترش یابی و نوآفرینی و ُپرشدگی و لبریزی». رد پای این اندیشه در شاهنامه باقی مانده است؛ در پرسشی که موبدان از زال می کنند:
بپــرسید از زال زر، مــوبــدی
ازین تیزهش راه بین بخردی
که دیدم ده و دو، درختی سهی
که رُستست شاداب و با فرّهی
از آن بر زند، هریکی شاخ، سی
نگردد کم و بیش در پارسی
و زال سپس پاسخ میدهد که این درخت همان «ماه سی روزه» است.
6. بدينسان، این فرهنگ آفرينندهء تجربهء دیگری از زمان است که بکلی با اندیشهء «فانی بودن زمان» در تضاد قرار می گیرد. از نگاه اين فرهنگ، شب روز را می زایدو روز شب را. نه تاریکی با بدی «اين ـ همانی» می یابد و نه روشنائی با نیکی. در عين حال، زمان تنها روند روئیدن یک روز در روز دیگر نيست، بلکه همين پويش در تک تک لحظات نیز جاری است . هر «آن» آنی دیگر را می زاید؛ و هر آن در آنی دیگر می روید. «آنه» در کردی هنوز به معنای مادر است. «کنون»، که همان «اکنون» باشد، خم غله ،یا مجموعه تخم هاست. یک «کنون» می روید و به خوشه ای از تخم ها می انجامد، که خود «کنون دیگر» ی است. در این تجربه، هیچگونه احساس از بین رفتن و نابود شدن نیست. هر آنی می روید و گیاه می شود و باز خوشه ای دیگر می گردد. همهء «آنات» درهم و از هم روئیده اند.
7. هنوز می گوئيم: «پیمانهء عمر فلانی پر شد». يعنی، افزایش عمر، به کردار پر و لبریز شدن یک ظرف احساس می شود. عمرخیام می گوید :
عمرت چو بسر رسد، چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پرشود ، چه شیرین و چه تلخ
مولوی هم در شعری این احساس زندگی و رابطهء آن با مرگ را بسیار گویا بیان می کند:
می مرد یکی عاشق ، می گفت یکی او را
«درحالت جان کندن ، چونست که خندانی؟»
گفتا: «چو بپردازم، من جمله دهان گردم
صد مرده همی خندم، بی خندهء دندانی
زیرا که یکی نیمم «نی» بود، «شکر» گشتم
نیم دگرم دارد، عزم شکر افشانی...
بدينسان عاشق، در مرگ، لبریزشدگی را تجربه می کند و نه احساس از دست دادن و فناء را.
8. در این فرهنگ، مفهوم «زمان»، يا «پيمانه»، در تصویر «پنگ و پنگان»، که همان واژهء «فنجان» امروزی ست، نيز بازتابیده شده است. این واژه را برای آبیاری و تقسیم آب میان کشاورزان بکار می برده اند. هر شبانروزی معادل ده هزار پنگ یا پنگان بود. در اين «اندازه زنی»، پنگ یا پنگان طاسی مسی بود که سوراخی در ته خود داشت و وقتی از آب پرمی شد، یک واحد زمان، به کمال می رسيد. يعنی زمان با پر شدن فنجان از آب، شمرده می شد.
9. درست همین واژهء «پنگ» به معنای «خوشهء خرما» نیز هست و بخوبی می توان ديد که زمان، با تجربهء افزايش در روئیدن و زائیدن و پرشدن و روند «پیدایش امکان تازه آفرینندگی» سر و کار داشته و روند روئیدن با روند زمان يکی بوده است.
10. در زمينهء اداراکات حسی نيز می توان شواهدی پيدا کرد و دريافت که مردمان کهن نسبت به گذر زمان چه احساساتی داشته اند. به چگونگی این «احساسات» می توان از راه واژه هائی که از «روئیدن» ساخته شده اند، پی برد. «روئیدن» بصورت واژه های «واکس» wax، «وَخش» vakhsh، و «اور واز» urvaaz آمده است. واخشیدن (waxshidan) به معنای رویش و رشد کردن است اما، در ين حال، به معانی «افروختن»، « زبانه کشیدن» و «آتش گرفتن» نيز آمده است. و بالاخره «واخشیگ» (waxshig) به معنای «روحانی» است و به پیامبر «وخش ور» (waxshwar) و به «روح»، وخش waxsh می گفتند.
11. در اين نگاه، روح چیزی ست که از تن می روید. زمان، که در روند روئیدن جلوه گر است، از يکسو روند پیدایش روح و، از سوی ديگر، روند پیدایش «گفته» نيز تلقی می شده؛ چرا که «گفته» هم از درخت وجود انسان می روئیده. از همين روی، به «سود» و «ربح» نيز «وخش» می گفتند .
12. روئیدن، که در پایان خود به «تخم» می رسد، بیان امکان تازهءِ «نو آفرینی» بود؛ و آتش فروزی (کار بهمن و سیمرغ / عنقا ) به معنای ابداع و نوآوری نيز بکار می آمد.
13. حال به آن واژهء دیگر معادل روئیدن، يعنی «اور واز» (urvaaz)، بنگريم که معنای «شادی کردن» را هم دارد و، در نتيجه، اين نکته را می رساند که زمان، سرگرم کار رویاندن همه چيز، با خود شادی می آورد.
14. همچنین واژهء «اور وازم» (urvaazemme) به معنای دوست داشته شدن و «اوروازه» (urvaaza) به معنای «دوستانه» بوده است. «اور وا سيستا» (urvasista) به آتشی گفته می شد که از گياهان می نوشيد و هیچگاه نمی سوزاند. در آن فرهنگ، گیتی خود درختی و گیاهی بود که در آن هر چیزی از چیز دیگر می روئید.
15. و بالاخره به واژهء «اور واخش» (urvaakhsh) می رسيم که به معنای شادی و دوستی آمده است. همچنين، در تاريخ استوره ای ما، نخستین ایرانی قانونگذار بر پایه داوری «اور واخشیه» نام دارد که برادر گرشاسپ است. به سخنی دیگر، قانونگزاری کردن در صورتی بر پایه داوری است که ریشه در شادی و دوستی داشته باشد .
نتيجه بگيريم: زمان، روند روئیدن است ، و در عين حال، روند پیدایش شادی و خوشی و جشن. در فرهنگ ایران نمی شود این دو تجربه را از هم برید. در مفهوم زمان ايرانی، حرکت با شادی و دوستی و آفرینندگی يکی است. يعنی، این تجربه از زمان، با پیوند آن با شادی و دوستی (یا مهر) همراه بوده است و جشن و زمان، از هم جدائی ناپذیر انگاشته می شدند.
می بينيم که این «جدائی ناپذیری زمان و شادی برآمده از زادن و روئيدن همآره» درست بر ضد مفهوم «زمان فانی» است که اديان مختلف الهی آن را مطرح می کنند و «جشن» و «شادمانی» را از زندگی در گیتی می زدايند و آن را به جهانی فراسوی هستی زمانمند حواله می دهند.
در عين حال، در فرهنگ اصیل ایران، «شادی گیتیانه» برای همگان بوده است و، در نتيجه، کارکرد و وظيفهء همه نهادهای اجتماعی ـ همچون دين و حکومت ـ چيزی نبوده است جز «جهان آرائی».
و مگر سکولاريته جز اين را برای نهادهای حاکم بر اجتماع مقرر می دارد؟
نظر:
گویا این درست است که ریشهشناسی و زبانشناسیِ تاریخی، صرفِنظر از لزومِ روشمندبودنِ اینگونه استنادها، راهی ست بهسویِ شناختِ فرهنگِ قدیمِ هر ملت. مقالهیِ منوچهر جمال با عنوان رابطهء سکولاريته با مفهوم زمان در فرهنگ ايرانی، بدون آنکه بخواهم در باب درستی يا نادرستی استناداتِ اتیمولوژیکِ آن داوری کنم، نمونهیِ درکی عمیق از سکولاریزم و نیز ربط و نسبتِ آن با مفهومِ زمان است. ذکرِ ارزشِ دنیا در تفکرِ سکولار در برابرِ ارزشِ آخرت در جهانبینیِ ابراهیمی، سخنی نو نیست. اما چهبسا نوآوریِ جمالی در طرحِ مفهومِ «زمانِ منفی» و «زمانِ مثبت» باشد. بداعتِ کارِ او در بازنمودنِ ارزشِ منفیِ زمانمندی در تفکرِ سامی در برابرِ ارزشِ مثبتِ آن در جهانبینیِ سکولار و شباهتِ آن به درکِ ایرانیانِ باستان از زمان و زمانمندی است. درستیِ برخی شواهدِ او از تاریخِ ادبِ پارسی واضح و پذیرفتنی ست. من با تمامِ بیتعلقیام به ایرانِ باستان، اما برایِ اندیشهورزانی که تلاش میکنند فهمِ نوینی از تاریخِ یک ملت عرضه کنند و با جسارت از مفهومی چون «زمانِ ایرانی» دم میزنند، به نشانهیِ احترام کلاه از سر بر میدارم. (مخلوق)
http://makhlough.vox.com/library/post/jamali-on-secularism-and-ancient-persian-culture.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |