بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

25 بهمن 1386 ـ   14 فوريه 2008

 

چه کسی حق من ِ «نوهء یک مرد روستائی بیسواد خراسانی»

را اعاده می کند؟

فرهاد جعفری

[مقدمه: روشن است که در این نوشته هر جا سخن از «من» است، سخن از «هر ایرانی»‌ست که حیثیت و حقوق قانونی و انسانی اش پایمال می شود اما احساسات هیچیک از حاکمان را بر نمی‌انگیزد؛ چون در نگره‌ی فکری آنان، «شهروندی درجه دو» محسوب می شود].


این روزها، دو واقعه ‌ی زشت و ناخوشایند که برای «دو تن از بستگان نسبی آیت‌الله خمینی» رخ داد؛ سرمنشاء بحث‌های گوناگونی در خصوص رعایت پاره‌ای ملاحظات اخلاقی و حقوقی در مورد ایشان شد که به ویژه، احساسات برخی از اصلاح‌طلبان حکومتی را که به رهبر فقید انقلاب احساس نزدیکی و دین بیشتری می کنند برانگيخت.

1. نخست درباره‌ی «نوه‌ی پسری آیت‌الله» که به دلیل یادآوری توصیه‌ی آیت‌الله فقید در خصوص منع ورود نظامیان به عرصه‌ی منازعات سیاسی؛ متحمل برخی اتهامات ناپسند شد که توسط بعضی از رقبای اصولگرای جریان اصلاح‌طلب حکومتی (وب سایت نوسازی) ساخته و پرداخته و در سطح پایگاه‌های مجازی منتشر گردید.

به برخی از این واکنش ها دقت کنيد:

دکتر علی منتظری:
«...
اکنون چگونه است که مشتی خیره‌سر با هتاکی می‌خواهند این سرمایه را از رهبری، مدیران ارشد کشور و ملت ایران بربایند؟ /... چگونه است عده‌ای بی‌هویت در پی هویت‌زدایی از این انقلابند / سید‌حسن اکنون بخشی از هویت انقلاب ما تلقی می‌شود / به‌جاست آنها که چنین حرمتی را شکستند، از رهبر انقلاب و ملت ایران عذرخواهی کنند. مبادا که خشم توده‌ها، دامن آنها را فراگیرد و در آتش قهر ملت بسوزند«.

حجت‌الاسلام ‌و المسلمين مجيد انصاري:
ح«حرمت يك انسان به اندازه‌ حرمت كعبه است. اگر امروز كسي به كعبه اهانت و آن مكان مقدس را آلوده كند، با او چه برخوردي مي‌كنند؟ امروز قلب‌هاي مؤمناني؛ به دليل اظهار نظر و داوري‌هاي جفاكارانه شكسته مي‌شود كه با هيچ مرهمي قابل ترميم نيست / چه ‌طور مي‌شود انسان از اين نوع اقدامات فرياد و از غصه آن، آرزوي مرگ نكند؟ كه در يك جامعه‌ي انقلابي كه در پرتو هدايت‌هاي حضرت امام خميني (ره) رشد كرده، چنين اقداماتي صورت مي‌گيرد / نمي‌شود در زندگي اجتماعي و فردي، مخصوصا آن‌جا كه به حق‌الناس برمي‌گردد حرفي زد و يا عملي انجام داد و بعد با يك عذرخواهي آن را تمام كر».د

آنچه خواندید؛ فقط گزیده‌ای از تنها دو واکنش صورت گرفته به این رخداد از سوی اصلاح‌طلبان حکومتی بود. اما داستان چنان زشت بود که نویسنده‌ی روزنامه‌ی کیهان نیز به قول خودش اصول و موازین حرفه‌ای‌گری (چاپ دو مطلب از یک نویسنده در یک روز) را به کناری نهاد و نوشت:
[ديروز، سايت اينترنتي «نوسازي» كه يك سايت وابسته و يا نزديك به دولت نهم....در يك اقدام غيرمنتظره كه فقط می‌توان آن را «شرم آور» دانست..../ آنچه در يادداشت سايت نوسازي عليه نوه امام راحل(ره) آمده است به اندازه اي زشت و مشمئزكننده است كه واگويه آن نيز دور از ادب و بي‌حرمتي به بيت معظم امام راحلمان رضوان الله تعالي عليه تلقي می‌شود و معلوم نيست گردانندگان سايت ياد شده، با چه انگيزه و در پي كدام مقصود به اين اقدام ناروا دست زده اند؟!]

2. و سپس درباره‌ی «نوه دختری آیت‌الله» که او نیز همچون شهروندان دیگری برای نامزدی نمایندگی مجلس هشتم ثبت نام کرده بود نوسط هيأت اجرائی رد صلاحيت شده بود.‌نام

واقعه‌ی اخیر نیز بسیاری از نخبگان حاکم (به ویژه اصلاح‌طلبان حکومتی) را واداشت تا برای «حاکمیت» و نیز «وضعیت و سرنوشت جامعه»ای ابراز تاسف کنند که در آن به خاطر مطامع حقیر سیاسی، حتی صلاحیت نوه‌ی امام نیز رد و حیثیت او قربانی کشمکش‌ها و اختلافات سیاسی می‌شود.

پیداست که کمترین مخالفتی با ابراز چنین واکنش‌هایی از سوی نخبگان حاکم با برخی کسانی که مایلند رقبای سیاسی خود را با توسل به «مکانیزم سرکوب» و «تخریب شخصیت» منکوب و ناچار به سکوت یا کناره‌گیری کنند نداشته و ندارم. حتی از اینکه سرانجام احساسات کسانی، از «تخریب حیثیت و حرمت انسانی» در نتیجه‌ی چنین وقایعی به‌جوش می‌آید و بازتابی علنی و اجتماعی پیدا می‌کند؛ خوشحالم و با چنین گویندگانی همنوایم که خدشه به «آبرو و حیثیت نوادگان آیت‌الله» را برنتابیدند.

اما پرسش اینجاست:
در «نگره‌ای که حاکمان _به زعم خود_ با اتکا به آن حکم می‌رانند» (آنچنان که ریزترین و جزئی‌ترین امور را نیز با کمک چنان آن دستگاه فکری‌ می‌سنجند؛ یعنی همان اسلام ناب محمدی) چه تفاوتی‌ست میان «حق و حرمت و کرامت انسانی» من (نوه‌ی پیرمردی روستائی و بیسواد خراسانی) با حق و حرمت و کرامت انسانی ایشان (نوادگان پسری و دختری آیت‌الله فقید)؟!

آنچنان که اگر «حیثیت آنان» به هر ترتیب و به هر وسیله مورد دستبرد و آسیب قرار گیرد؛ از چپ و راست (و البته به درستی) به خروش می‌آیند و اتهام زنندگان را به «خشم توده‌ها» و «قهر ملت» اشارت می‌دهند؛ اما اگر درست به همان وسیله «حیثیت من» (شهروندی ساده و بی‌پناه) مورد خدشه قرار گیرد نه خشم و نه قهری، در کار نیست؟! (من البته به عدالت خداوند معتقدترم).

چگونه است که در دستگاه فکری حاکمان «حیثیت نوادگان آیت‌الله» به درستی و به حق، ارزشی همپای «کعبه» و «خانه‌ی خدا» پیدا می‌کند؛ اما «حیثیت من» (شهروندی ساده و بی‌پناه) گوئی «حجرالاسود»ی‌ست که اگر به «ریگِ تهمت و افترا» بسته نشود «حج برخی حاجیان، ناتمام است»؟!

چگونه است که برخی نخبگان حاکم در مواجهه با چنین رخدادی درباره‌ی «نوادگان آیت‌الله» از غصه آرزوی مرگ می‌کنند اما نوبت به «حیثیت من» (شهروندی ساده و بی‌پناه) که می‌رسد؛ لام از کام کسی باز نشد و نمی‌شود و دلی از غصه نمی‌ترکد؟!

چگونه است که اگر «حیثیت نوادگان آیت‌الله» مورد تهدید قرار گیرد «موازین جامعه‌ اي انقلابي كه در پرتو هدايت‌هاي حضرت امام خميني (ره) رشد كرده» به کنایه مورد پرسش قرار می‌گیرد؛ اما چون نوبت به «حیثیت من» (شهروندی ساده و بی‌پناه) می‌رسد گوئی چنان موازینی همچنان معتبر است و جامعه را به پیش می‌برد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیری می‌کند؟!

چگونه است که وقتی «حیثیت نوادگان آیت‌الله» وسیله‌ی تصفیه‌حساب‌های جناحی قرار می‌گیرد، برخی ناگهان به یاد «حق‌الناس» می‌افتند اما وقتی «حیثیت من» (شهروندی ساده و بی‌پناه) در معرض زشت‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین اتهامات و افتراها قرار گرفت (در هنگام انتخابات مجلس پنجم/ و به نحوی که حتی به آبروی همسر نوزده ساله‌ی من نیز رحم نشد) صدای یک کدام از آقایان در دفاع از «حق‌الناس» به هوا برنخواست؟! (نه تنها برنخواست، که در برابر «غصب صندلی نمایندگی نخست مردم مشهد توسط یکی از نامزدان همفکر» سکوت اختیار کردند؟! / مگر یک تن از نمایندگان آن هنگام مشهد _دکتر فتاحی_که دفاع ایشان از رای مردم مشهد به اینجانب را در مجلس چهارم از خاطر نخواهم بر)د یا اکنون که از طرف هیات اجرائی «مشهور به فساد و متجاهر به فسق» خوانده و به چنین بهانه‌ای رد صلاحیت شده ام (درحالی‌که در هیچ محکمه‌ای صاحب هیچ سوء‌سابقه‌ای حتی برای یک روز و یک مورد نیستم) چرا صدای «وا اخلاقا» ی کسی از »خودی‌ها» بلند نیست؟!

چرا؟!
چون من «نوه‌ی مردی روستائی و بیسواد و خراسانی»ام؛ اما آنان «نوادگان آیت‌الله فقید»اند؟!

آیا این همه‌ی دلیل «خروشیدن شما در وقتی» و «سکوت شما در اوقاتی دیگر» است؟!
آیا این همه‌ی «منطق شما در وقت پاسخ دادن به پرسش ساده‌ی من» است که «بر اساس چه ملاکی گاه می‌خروشید و گاه سکوت می‌کنید؟!». این‌که: بسته به آن است که نوه‌ی «کدام بنده‌ی خدا» باشی!

آیا پشتگرم به چنین «نگره‌ی تبعیض‌آمیز» و «فهمی‌چنین ناروا از دین» می‌خواهید که همچنان بر من و بر فرزندم حکومت کنید؟! ... آیا حقیقتآ منتظرید که ما و فرزندان‌مان، فریادهای «وا اسلاما و وا اخلاقا»ی تان را باور کنیم؟! ... آیا حقیقتآ انتظار می‌برید که با این خروشیدن تان، در کسری از ثانیه، همه‌ی امور در جهت «عدالت و انصاف» تنظیم شود؟!

هیچ از خود نمی‌پرسید که: «چگونه شد که نوبت به نوادگان آیت‌الله رسید»؟!
یعنی: ذیل «سکوت» و چشم بستن‌های شما، هیچ «مقدمه‌ی طولانی و ممتد»ی در کار نبوده است که چنین «مؤخره‌ی وخیم»ی را توضیح دهد؟! یعنی همه چیز «ناگهان اتفاق افتاد»؟!

بگذارید بهتان بگویم که: «نه! در واپسین دامنه‌هایش؛ اکنون نوبت به ایشان هم رسیده است».ا
وگرنه؛ موج «حذف و طرد ناروا» بسیار پیش از اینها به راه افتاده بود. وقتی که خود بر موج داوری ا(ناداوری!) درباره‌ی حیثیت و کرامتِ «شهروندان درجه دو»یی چون «ما و فرزندان‌مان» سوار بودید و غافلانه پیش می‌تاختید و یا دستِ‌کم، در برابر چنان بی‌انصافی‌هایی سکوت اختیار کردید و بر چنان ستم‌هایی چشم بستید...(1)د

اما این‌که بنويسم «بازی 24 اسفند هم می‌آید و می‌گذرد»؛ هرگز به این معنا نیست که (حتی برای یک لحظه) ممکن است بپذیرم میان من که «نوه‌ی پیرمرد روستایی بیسوادی خراسانی» هستم با «نوادگان آیت‌الله خمینی» کمترین «نابرابری حقوقی» وجود دارد و ایشان واجد حیثیتی و حقوقی هستند که لازم است رعایت شود اما من واجد چنان حیثیت و حقوقی نیستم.

این‌که رفتاری ناروا در خصوص ایشان عده‌ای را برانگیخته و احساسات‌شان را جریحه دار کرده است اما همان رفتار در خصوص من، هیچکس جز خودم را بر نمی‌انگیزاند و احساس هیچکسی جز خودم را جریحه دار نمی‌کند؛ از دید من فقط به این معناست که: عده‌ای؛ از رفتاری ناروا درباره‌ی کسی به خشم می‌آیند اما درباره شخصی یا اشخاصی «دیگر» سکوت می‌کنند (که این انتخاب و اشتباه آنان، تنها به خودشان مربوط است و برابری حقوقی و حیثیتی مرا با هر دیگری، نفی نمی‌کند).د

اما آنانی که در بررسی خود درباره‌ی «نوه‌ی دختری آیت‌الله فقید» تجدیدنظر کرده و حکم به صلاحیت او داده اند؛ باید بنشیند و در خصوص صلاحیت من نیز (چنانچه «فاقد هرگونه سابقه در محاکم صالحه»ی کشورم هستم/ که هستم و با اطمینان هم می‌گویم که «حتی برای یک روز و حتی در یک مورد» دارای سابقه‌ی کیفری و سابقه‌ی حقوقی نیستم) تجدیدنظر کنند.

روشن است و بدیهی‌ست که من نیز همچون دیگر آدمیان؛ لاجرم خطاها و گناهانی مرتکب شده ام. اما اگر چنان خطاها و گناهانی فقط بر خدا پیداست؛ همو هم در این باره داوری خواهد کرد.

و از این رو معتقدم و (تا هر وقت که شهروند این سرزمین باشم) بر آن پای می‌فشارم که:
تنها رفتارهایی از من مُناطِ اعتبار برای «برخورداری یا عدم برخورداری از حقوق اجتماعی»ام خواهد بود که «قانون» آن را جرم دانسته، کشف کرده و به آن خاطر مرا به کیفری «محکوم» کرده و سابقه‌ی «مستند» آن نیز قابل ارائه باشد.

آقای پورمحمدی وزیر محترم کشور گفته اند: «هنوز افراد واجدصلاحیت برای حضور در انتخابات مجلس هشتم وجود دارند که شورای محترم نگهبان بتواند صلاحیت آنان را تائید کند تا امکان برگزاری انتخاباتی خوب و رقابتی فراهم شود«.

ضمن اعلام موفقت با این اظهارنظر وزیر محترم کشور باید بگویم: از جمله‌ی چنین کسانی، «یکی» هم منم!
»ا«شهروندی ساده» و «نوه‌ی یک پیرمرد روستایی بیسواد کشاورز خراسانی» که اگر چه «با«بیت» اش خانه‌ای محقر و کاهگلی در روستایی خشک و تَف‌زده در جنوب خراسان بود (که من نیز زیر یک طاق ضربی همان خانه به دنیا آمده ام) اما در «ایستادگی و پافشاری بر حقوق اش»، هیچ کم از آیت‌الله نداشت.

همچنان که از حیث «حقوق شهروندی» و «برابری‌مان در برابر قانون»، من نیز که نواده ی او باشم؛ هیچ کم از «نوادگان آیت‌الله» ندارم. دستِ‌کم «قانون اساسی کشور» م که اینطور می‌گوید.ا

*****

توضيح سکولاريسم نو: برای دور نيفتادن ذهن خواننده از «موضوع مورد نظر ما»، يک تکهء نسبتاً بلند از مقالهء آقای جعفری حذف شده که آن را می توانيد در وبلاگ خودشان مطالعه کنيد:

http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=109&c=2

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630