16 بهمن 1386 ـ 5 فوريه 2008 |
||||||
|
یکی از برنامه های جدی در وزارت اطلاعات و امنیت و ارشاد جمهوری اسلامی انتشار کتاب ها و سند های جعلی است تا در بی اعتبار کردن شخصیت ها، ارزش ها و باورهای گذشته کارساز باشد. این برنامه ها از نخستین روزهای اسقرار آخوند در ایران با صرف هزینه های سنگین آغاز گشت. انتشار کتاب هایی چون «پری غفاری»، که در آن گفته می شود مردی جوان، خوش سیما، خوش قد و بالا و ثروتمند که در عین حال فرد اول مملکت هم هست ـ بنام محمد رضا شاه پهلوی ـ عاشق دختر فقیری بنام پری غفاری می شود و برای رسیدن به وصال او نیم شب ها از دیوار خانه دختر بالا رفته به درون حیاط می جهد و از آنجا وارد اتاق خواب پری می شود و سپیده دم ترسان و پاورچین آن بستر و آن خانه را ترک می کند. یا کتاب خاطرات «فریده دیبا» که در آن مادر، چهره محبوب دخترش را ـ که ملکهء کشور است ـ به زشتی توصیف می نماید. و سپس کتاب خاطرات مادر محمد رضا شاه که حکایتی است از همهء اعمال زشت پسری که پادشاه است از جانب مادری کم سواد و ساکت که تا آخر عمر فقط یک بار، آنهم با واسطهء پیشکارش (آقای مشیری) با این نویسنده (هما احسان) دربارهء خاطرهء روز 17 دی 1314 مطالبی گفت که در مجله تماشا منتشر شد. والسلام. بعد هم می رسیم به کتاب خاطرات علم، چاپ تهران، که بلافاصله پس از انتشار این کتاب در انگلستان عیناً با همان جلد و ظاهر، ولی با تفاوت های فاحش متن، منتشر شد و هر جا تفاوتی بین متن های این دو کتاب هست نشانه هایی از تحقیر خانواده سلطنتی و دولت های آن پادشاهی است و بس.
اینک کتاب «خانم وزیر»، تالیف منصوره پیرنیا، آخرین شاهکار در بدنام کردن یکی از خوش نامترین زنان آزادی خواه، روشنفکر، دانشمند و مبارز ایرانی است که نامش در تاریخ اجتماعی نه تنها زن ایرانی، بلکه در جهان نیز می درخشد.
شیوهء محاکمه و اعدام این زن لکه ننگی است جاویدان بر پیشانی حکومت اسلامی. خانم فرخ رو پارسای را تنها به این دلیل که هرگز حاضر نشد در جلسات دادگاه یا حتی به هنگام اعدام چادر بسر کند در یک گونی بزرگ نهاده، سر گونی را محکم گره زدند و او را به دار آویختند. این واقعهء ننگین البته در پروندهء عدالت اسلامی ابدی است. آیندگان اگر هیچ چیز از کمالات و مبارزات آزادی خواهانه بانو فرخ رو پارسای ـ که من و ما شاهد آن بوده ایم ـ نخوانند و ندانند، فاجعهء اعدام او یادشان نمی رود و چه بسا زیر تاثیر این رویداد به دنبال شناخت حقایق تاریخی که او و، پشت سر او ما، ساختیم برود.
بنابراین شورای انتشارات وزارت اطلاعات و ارشاد جمهوری اسلامی البته می بایست طرحی را به اجرا می گذاشت که بانو فرخ رو پارسای زنی متحجر، زمینه ساز و طرفدار جمهوری اسلامی، مؤمنه به امام خمینی و، در عین حال، متهم به زنا و دزدی و، در نتیجه، چوب هر دو سر آلوده ای بشود که کسی حتی دلش برای او نسوزد. و چه بهتر که ـ در این روند ـ زنی که همواره به خبرنگار دربار بودنش افتخار کرده مولف کتابی چنین باشد. بهتر از همه اینکه به گونه ای مزورانه در برابر دوربین با شهبانوی ایران گفتگویی بشود که از آن بصورت آگهی تجارتی برای فروش کتاب به حتی طرفداران رژیم پیشین استفاده شود.
برای من، که پای خود را در کوشش های حق طلبانهء زنان در کشورم جای پای بانو پارسای نهاده ام و او را نماد راستین زن آزادهء ایرانی می دانم، وظیفه ای است تاریخی تا کتاب «خانم وزیر» را بررسی کرده و برداشت و نتیجهء پژوهش خود دربارهء یک توطئه تاریخی را به آگاهی هم میهنانم برسانم.
کتاب، با جلد سخت، رویهء برقی، چهار رنگ اعلا، در سیصد و هشت صفحه کاغذ سفید اعلا و کلفت (نود پوندی) چاپ شده. وقتی شخصاً، قبل از مطالعه کتاب، از خانم منصوره پیرنیا پرسیدم کتاب را در چند نسخه و به چه قیمت و کجا چاپ کرده گفت «تیراژ کتاب چهار یا پنج هزار نسحه است (ناشر تعداد دقیق را نمی دانست!)، چهل و پنج هزار دلار فقط برای صفحه آرایی داده(!) و یکصد و بیست هزار دلار برای چاپ. چاپحانه امریکایی است و فقط برای او کتاب فارسی چاپ می کند» (البته در هیچ جای کتاب نام چاپخانه نیست).
من این اطلاعات را در آنزمان از این لحاظ میخواستم که خود در صدد انتشار کتابی هستم. در ضمن میدانم که خانم پیرنیا بیشتر از ده هزار دلار هزینهء آگهی داده است. اگر فقط همین هزینه ها را جمع کنیم می شود یکصد و هفتاد و پنج هزار دلار که حتی اگر تقسیم بر پنج هزار نسخه کنیم، هزينهء چاپ هر نسخه سی و پنح دلار می شود. کتاب نسخه ای چهل دلار بفروش می رسد که بین 25 تا 50 درصد آنرا فروشنده بر می دارد. بنابراین، ناشر برای فروش هر کتاب بین 15 تا 25 دلار زیان می کند!
من علت این سرمایه گذاری هنگفت را هنگامی دریافتم که کتاب را خواندم واز شدت ناراحتی بیمار شدم؛ چرا؟:
روی جلد کتاب، کنار تصویری از خانم فرخ رو پارسای در لباس وزارت، چنین نوشته شده است: «خانم وزیر ـ خاطرات و دست نوشته های فرخ رو پارسای، دختر آزادی». در متن، اولاً تنها دو نمونه بعنوان خط خانم وزیر چاپ شده که یکی از آنها، بقول مولف، وصیت نامهء اوست که در زندان و پیش از اعدام نوشته و دیگری ورقه ای از یادداشت های او در سال 1358 است که در آن یادداشتی است بتاریخ 2 تیر 1358، بر روی سر کاغذ پیش نویس سازمان برنامه و بودجه! در این یادداشت مطلب مهمی نیست جز اینکه او می نویسد: «در خانهء خود نیستم و هر شبی را در گوشه ای به صبح می رسانم. دحترم نوید در آمریکا عروسی کرده و فعلاً از جانب فرزندانم خیالم راحت است. شوهرم با من است و متأسفم که زندگی پیری و دوران استراحت او را که بایستی با راحتی و آرامش توام باشد خراب کرده ام». و باقی چند خط در وصف اخلاق و شرافت و فداکاری آن شوهر است. در همین کتاب، از قول خانم وزیر، آمده است که او، قبل از ازدواج، عاشق مرد دیگری بوده و بدون عشق با افسری که بعد به مقام سپهبدی رسید(سپهبد شیرین سخن) عروسی می کند.
این دو نمونه و یک کپی مشکوک از یک بخشنامهء وزارت آموزش و پرورش، که در آن ظاهراً خانم پارسای در مقام وزیر می نویسد: «از آنجا که وزارت آموزش و پروش لازم می داند نو باوگان این کشور اسلامی!! با کتاب مقدس آسمانی خود قرآن آشنایی پیدا کنند و از عهدهء صحیح خواندن آن برآیند و بفهم معارف و عمل کردن به دستورهای آن همت گمارند مقتضی است مقرر دارید: در سال تحصیلی 51/50 برای تدریس قرآن در سال های سوم، چهارم و پنجم ابتدایی (!!) منحصراً (!!) از سه جزوه درس هایی از قرآن مجید که از طرف شرکت نسبی اقبال و با همکاری آقایان سید رضا ... و محمد جواد باهنر، مولفان کتاب های درسی جدید تعلیمات دینی که با روشی جالب و نفیس تهیه شده است استفاده نمایند». تاریخ این بخشنامه 15 شهريور 1350 و شماره آن «11620/دو» است.
این دو سند، و ورقه ای از بازجویی خانم پارسای و چند عکس، بعلاوهء کپی گذزنامهء سیاسی ایشان، تنها باصطلاح اسنادیست که عیناً در کتاب چاپ می شود و بقیهء آنچه که بعنوان دست نوشته ها و خاطرات خانم پارسای ذکر شده عینا دراختیار خواننده قرار نمی گیرد.
دو نمونه خط یکی وصیت نامهء خانم پارسای است که در صفحهء 267 عیناً به چاپ رسیده و اصیل بنظر می رسد، دیگری یک نامه در بارهء حسن خلق و فداکاری شوهر که در صفحه 223 بروی سر کاغذ سازمان برنامه و بودجه نوشته شده است. این دو خط کاملاً به هم متفاوت هستند. این موضوع را هر خواننده با اندکی دقت در می یابد اما من برای اینکه خانم منصوره پیرنیا و همسر او داریوش پیرنیا، همچنین همسر و فرزندان خانم پارسای را بی دلیل و مدرک به جعل سند متهم نکرده باشم، دو نمونه خط، یعنی وصیت نامه و یادداشت روزانه را نزد کارشناس با سابقه و معتبری در خط شناسی فارسی بردم. ایشان آقای استاد هوشنگ پیمان، نقاش، خطاط و هنرمند برجسته ایرانی است که پیش از جمهوری اسلامی خط شناس رسمی دادگستری ایران بوده و حتی خط جاعلین حرفه ای را تشخیص می داده و نظر او مبداء و دلیل قضاوت قانونی بوده است. ایشان، پس از مشاهدهء دو نمونه خط، با خنده گفت: «این تفاوت را که هر گربه ای هم تشخیص می دهد». سپس تاکید کرد که دو خط هیچگونه شباهتی با یکدیگر ندارند. خط و صیت نامه زنانه و خط یادداشت مردانه است.
استاد پیمان داوری خود را در ورقه ای با سر کاغذ خودش نوشت که عیناً در اختیار همگان قرار می گیرد. ایشان در مصاحبه ای که در روز چهارشنبه 6 فوریه ساعت 1.5 بعد از ظهر به وقت لوس آنجلس از تلویزیون پارس پخش شد انجام این جعل را عملی کثیف و خیانتی بزرگ خواند.
بنا بر این، مولف (منصوره پیرنیا) ویراستار (داریوش پیرنیا) و همچنین همسر و فرزندان خانم پارسای که مؤلف ادعا می کند مدارک را با تأکید بر صحت آنها در اختیارش گذاشته اند متهم به جعل تاریخی عظیمی هستند.
جالب توجه اینکه در یک برنامه تلویزیونی («یاران» با علیرضا میبدی) منصوره پیرنیا، ضمن تأکید بر اصالت دست نوشته ها، گفت او اینک آنها را به بخش حفظ اسناد کنگره آمریکا می فرستد تا در اختیار پژوهشگران آینده قرار گیرد.
این از لحاظ سندیت. و اما از نظر اینکه روی جلد وعده معرفی « دختر آزادی» را می دهد، متأسفانه، در متن چهره یک زن متحجر، متقلب، دروغگو، و متعصب، بنیانگزار و طرفدار انقلاب اسلامی، مؤمن به خمینی بعنوان مظهر اسلام ناب محمدی معرفی می شود. همهء کسانی که کتاب را خریده اند قانوناً می توانند کتاب هایشان را بدلیل تبلیغ دروغ پس بدهند و پولشان را پس بگیرند.
در این رابطه، تنها به چند صفحهء کتاب اشاره می کنم، و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»:
در صفحهء 122 – مولف می نویسد: « اتهام بهایی بودن خانم پارسای از معاونت وزارت چون سایه قدم به قدم به دنبال او می آمد، در حالیکه "فرخ رو" عروس سید محمد حسن صدرالعلمای شیرازی، معلم و نایب التولیه مسجد سپهسالار، بود. همسر او، سپهبد شیرین سخن، یک بار به مکه مشرف شده و پشت پانزدهم او به حضرت علی (ع) می رسد. با اینهمه خانم پارسای بد جوری گرفتار تهمت و افترا شده بود. خانم وزیر در اولین فرصت دستور می دهد که برنامه های درسی تعلیم قرآن و فقه اسلامی و تعلیمات دینی در برنامه آموزشی دانش آموزان گنجانیده شود و کسانی چون آیت الله محمد بهشتی و آیت الله محمد باهنر و شیخ مفتح و تنی چند از علمای اسلام شناس را به مشاورت می گیرد. و رابط او با نسل جوان با تمایلات نسبتاً ملی مذهبی دو برادر زادهء او هستند».
در صفحهء 222، بخش سوم، از قول خانم پارسای ـ بعنوان یادداشت روز 3 تیرماه 1358 ـ عینا چنین آمده: «... آیا این جمهوری که هنوز در جنین است و می خواهد پا بگیرد خفه می شود و دوباره حکومت زور و قلدری جانشین آن می شود؟ آیا ما لیاقت یک زندگی آزاد را نداریم؟.. دولت بسیار ضعیف است. قاطعیت رهبری انقلاب از همه اینها بیشتر است. اسلامی که او بیان می کند بنظر من اسلام حقیقی است، یعنی اسلام ناب محمدی».
در یادداشت 15 تیر، در همان صفحه، عیناً چنين آمده: «هر روز وقایع تازه ای در کشور رخ می دهد. شبی نیست که از پاسداران جوان کسی کشته نشود. دسته ای بخاطر محمدرضا سعادتی، که بقول خودشان مجاهد بود و بقول دادستان با روس ها ارتباط داشته، هر روز متحصن می شوند و راهپیمایی راه می اندازند. فردی بنام محمد منتظری، معروف به محمد رینگو، فرزند آیت الله حسینعلی منتظری، همراه با عده ای تفنگچی، بزور از فرودگاه به لیبی می رود و خود را نمایندهء دولت ایران معرفی می کند. در اهواز و آبادان فرودگاه را به مسلسل می بندند و در قم محل آموزش پاسداران را منفجر می کنند. همه اینها نشان می دهد که دستگاه و سازمانی وجود دارد که نمی خواهد انقلاب اسلامی ما بثمر برسد. بخوبی می دانم که شاید بسیاری باور نمی کنند که من از طرفداران این انقلاب باشم. زیرا با کسی صحبت نمی کنم و اگر بخواهم حرفی بزنم فکر می کنند چون در گذشته صاحب شغلی بوده ام حتماً مرا باور نخواهند کرد. اما من معتقدم که هیچ چیز جز مذهب اسلام نمی تواند ما را از گردابی که سیستم گذشته برای همهء ما تهیه دیده بود و خود نیز در آن غرق شد نجات دهد. اما عیب بزرگ ما این است که هیچ چیز را بمعنای اصیل آن قبول نمی کنیم. امروز هم که انقلاب اسلامی است واقعاً بایستی همه چیز اسلام را قبول داشت».
بگمان من، برای اینکه تنها همین چند جمله از زبان بانویی چون فرخ رو پارسای در کتابی بقلم و تالیف یک زن مدعی آزادیخواهی، و با همکاری همسر و فرزندان آن بانو، بعنوان یک اثر تاریخی ثبت بشود، اگر جمهوری اسلامی چندین میلیون دلار هزینه کرده باشد کم است؛ زیرا آنهایی که از حسین بن علی سیدالشهدا ساخته و بقول خودشان بوسیله آن پایدار مانده اند بهتر از ما می دانند که ساختن یا فرو ریختن یک نماد چه اهمیتی دارد و اگر آنها بتوانند یکایک افراد نامدار و آبرومند و والا مقام ما را بگونه ای مزورانه به کثافت بکشانند چه خدمت بزرگی به آن اسلام ناب محمدی خمینی کرده اند.
منصورهء پیرنیا می گوید قصد دارد داستان زندگی هزار چهره معروف ایران را با نام «مجموعه هزاردستان» به همین روش برشتهء تحریر در آورد و در مقدمه این کتاب می نویسد: «تکیهء اصلی و اساسی کارهای تحقیقی خود را در زمینهء شکوفایی سال های قبل از بهمن ماه 1357 و دستآوردهای زنان ایرانی گذاشته ام»، اما در متن کتاب از قول خانم وزیر، آن نماد اوج پرواز زن به بلندای شکوفایی، و بعنوان یادداشت های مستند سال 1355 ـ که عليرقم رسم آن زمان با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شود ـ چنین سندی بجای می گذارد.
در یکشنبه اول فروردین ..... خانم به انگلستان رفته و چنین می نویسد: «خدایا چرا نعمت های دنیا را، چه مادی و چه معنوی، به اروپائیان دادی؟ راحتی، راستی و درستی، وفور نعمت و خدمت دولت به ملت را به آنان (یعنی انگلیسی ها) دادی و دروغ و تملق و خشک سالی و بی لیاقتی را، که حتا اگر هم داریم باید آنها بخواهند، به ما ارزانی داشتی؟ همه نوع راحتی و وسایل زندگی برای مردم اینجا فراهم است و همه خدمتگزار مردم هستند اما در آنجا همه نوکر یک نفرند... شنیده ام در شروع سال نو گوشت و ماهی و سیب زمینی و تخم مرغ هم گیر مردم نیامده است».
این یادداشت ها را، بقول کتاب «خانم وزیر»، در کتابچهء یادداشت روزانهء شرکت ملی نفت ایران نوشته و تاریخ آن سال 1355 است که اوج رونق اقتصادی و آبادانی و ثروت ایران بود و ایران در ایجاد پالایشگاه نفت دریای شمال میلیون ها دلار به انگلستان کمک کرد زیرا انگلستان در آستانه ور شکستگی و سقوط اقتصادی بود.
همین کتاب، در صفحهء 194، از قول بانو پارسای می نویسد: «هیچ چیز برای رفاه مردم نیست و آزار مردم سر لوحهء همه برنامه هاست».
چگونه ممکن است بانویی که خود در دوران تبعید مادری که بخاطر نگارش فقط 5 مقالهء نه چندان انقلابی، از کشور خود دربدر شده، بدنیا آمده و شاهد آنهمه بدبختی، بیماری،فقر و واپسگرایی کل جامعه، بویژه زنان، بوده و در زمانی کمتر از سی سال از حضیض ذلت به اوج قدرت و اعتبار و حرمت رسیده، چنان سطحی، نادرست، احمقانه و با انشای غلط یادداشت نویسی کرده باشد؟
مولف می نویسد که یادداشت ها را همسر و فرزندان بانو فرخ رو پارسای در اختیار او گذارده اند. پرسش این است که چرا؟ آیا بنظر آنها بیان اینکه خانم طرفدار و زمینه ساز انقلاب اسلامی بوده هتک حیثیت او نیست؟ به چه قیمتی فرزندان بانو پارسای حاضر شدند نام مادر و مادر بزرگ و پدر بزرگ خود را از صفحات زرین کتاب تاریخ پاک کرده و در صفحات ننگین آن جای بدهند؟ سکوت و عدم حضور آنان در پاسخگویی چه چیز را می گوید؟
کتاب «خانم وزیر» اشکالات بسیار دیگری هم دارد. از آن جمله است دروغ ها و جعلیاتی مانند نسبت دادن پرونده سازی ساواک برای بانو پارسای و بیان این مطلب از قول او که «ساواک مرا محاکمه می کند» و اشتباهات دیگر که در حوصلهء این مقاله نمی گنجد.
منصورهء پیرنیا در یک برنامهء تلویزیونی گفته است که اين یادداشت های خانم پارسای را در مرکز اسناد کنگره آمریکا بعنوان اسناد تاریخی ثبت می کند و از طرف دانشگاه «بردو» هم چند نفر سرگرم وارد کردن این اسناد به کامپیوتر (اسکن) برای مصرف تحقیقی هستند و همچنین گروه دیگری برای حفظ کاغذ این یادداشت ها کار می کنند. در تماس با دانشگاه بردو واقع در آدرس زير:
351 Cours de la Liberation, Talence, France
چنین اقدامی از هیچ بخش یا دانشکدهء آن تایید نشد.
من، در حالیکه به همهء این ادعاها و بسلامت فکر بانوی مولف شک می کنم، اما بر این باورم که حتی اگر یک در سد گفته های من درست باشد وظیفهء همه زنان و دخترانی که بگونه ای خود را بدهکار مبارزات آزادیخواهانهء بانو پارسای می دانند و نمی خواهند نام پاک یک نماد زن آزادهء ایرانی به کثافت طرفداری از خمینی و انقلاب اسلامی آلوده و پلید گردد، و همچنین وظیفهء انسانی همهء مردانی که می دانند جعل تاریخ چه آسیب های گرانی به نسل های آینده وارد می سازد، ایجاب می کند که در برابر این فاجعهء بزرگ بر خیزند و اجازه ندهند بانویی که، بدلیل آزادگی و فرزانگی و احتراز از ننگ پذیرش چادر، یک بار در گونی تحجر بدار آویخته شد اینک، در کتاب معاملاتی کثیف، یار دیگر اعدام گردد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |