بهمن 1386 ـ ژانويه 2008 |
رابطهء مفهوم «زمان اسلامی» با «سکولاريته»
منوچهرجمالی
حافظ می گويد:
از لذّت حیات ندارد تمتعی
امروز، هرکه وعده به فرداش میکنند
مراد دنیی و عقبی به من بخشید روزی بخش
بگوشم ، قول چنگ اوّل ، بدستم ، زلف یار آخر
آمرزش نقد است کسی را که در اینجا
یاریست چو حوری و ، سرائی چو بهشتی
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام ، بدنیا و آخرت ندهم اگرچه در پی ام افتند، هر دم انجمنی
این اندیشه که حافظ ، در غزلیاتش ، به ما شادی در زندگی این گیتی را ارزشمند تر از عقبی (آخرت) میکند ،ما را آگاهانه، مفتون خود میسازد، و برغم آمیختگی گهگاه با «مفهوم اسلامی زمان »، مارا به شادی زندگی درگیتی به کردار غایت ، میانگیزد ، تجربه ای زنده و چشمگیر درفرهنگ ایران از « زمان » است، که نطفه « سکولاریته » را درما سده هاست که پرورانده، وامروزه میپروراند ودرآینده خواهد پرورانید . درابیات نامبرده در بالا ، تجربه دیگری از مفهوم زمان ، بیان میشود که در قرآن و سایرمتون اسلامی ، ولو با آوردن یک خروار از آیات قرانی و احادیث ، اندیشه بنیادی حافظ ، پوشیده و تاریک ساخته بشود . ملت ، برغم همه این تفسیرات زورکی ، این را در هرکلمه حافظ، مستقیما بو میبرد و میمزد و میچشد .
« سکولاریته » ، هنگامی درایران ریشه میدواند که « مفهوم اسلامی ما اززمان »، هم در خرد و هم در روان ، تغییر بیابد . آنچه در بحث های سیاسی و حقوقی ، فراموش میشود ، اینست که ، سکولار ، اصلش در لاتینsecularis + seculum است، و دارای معانی « نسل » ، « دوره و عصر » است ( واژه siecle فرانسوی ) . در لاتینی که مسیحیان بکار میبردند ، این واژه ، به « دنیا آنچه دنیائیست » ، اطلاق میشد، که معنائی متضاد با « کلیسا » داشت . علت این بود که سکولار، اشاره به « گذرا و فانی و موقت بودن زمان » میکرد . آنچه متعلق به دنیاست ، فانی است ، و کلیسا و مسیحیت، تنها با بقا و جاودانگی کار دارد . این دادن دو گونه ارزش به دو گونه از زمان بود . آنچه با زمان جاودانه کاردارد ، مقدس و متعالیست ، و آنچه با زمان فانی کاردارد ، بی ارزش و خوار وبی اعتبار است . گذرا بودن در زمان ( temporal)، مُهر کم ارزش یا بی ارزش و پستی، به همه چیزهای گذرا میزد . آنچه تغییر میکند ، فانیست، و نباید « غایت زندگی » باشد . طبعا « زندگی کردن در گیتی » ، و « شادی و خوشی در گیتی » نباید غایت انسان باشد . در گیتی ، جشن نیست . درگیتی ، انسان نمیتواند با کارو کوشش وخردش ، بهشت باقی ، خوشی باقی بسازد . خوشی باقی ، در زمان فانی ، محالست . بخوبی دیده میشود که سکولار، با مفهوم ویژه ای از زمان کار دارد . اسلام نیز همین « ایده زمان » را داشت ، هرچند که با اندکی تفاوت ، آنرا بیان میکرد . این تفاوت درجات در ارزیابی دنیاست ولی ، دست به « برتری فوق العاده آخرت و سعادت ملکوتی » بر خوشی دنیوی فانی نمیزند . « والدار آخرة خیر ( اعراف ). و قرآن کسانیکه دنیا را با گذشتن از آخرت میخرند ، بسختی ملامت میشوند ( الذین اشتروا الحیات الدنیا بالاخره ، بقره ). البته در اسلام « و لاتنس نصیبک من الدنیا – سوره القصص » - بهره ات را از گیتی فراموش مکن ، هست و بکلی « زندگی درگیتی یا زندگی فانی » ، طرد و رد نمیشد . البته درمسیحیت هم کاملا رد نمیشد ، فقط اندکی تفاوت میان هردو دراین زمینه هست. ولی در هردو ، آخرت یا ملکوت آسمانی ، برترین ارزش وغایت میماند . آخرت و ملکوت آسمانی ، که « زمان باقی » هستند ، اساس هردو دین قرار میگیرند . ایمان به الله و آخرت در قرآن ازهم جدا ناپذیرند، و مرتبا باهم تکرار میشوند . آمنا بالله و بالیوم آلاخره ( بقره ) ، من آمن بالله و الیوم الآخر ( بقره ) . متاع دنیا ، کم ارزش ( قلیل ) و فریب و لهوولعب است . دنیا ، ارزش به جد گرفته شدن ندارد . آنچه باقیست و بقا دارد ، نزد الله است ، و الله است که خیر است و بدین علت ، باقی است ( والله خیر وابقی – طه ، و ماعندالله باق النحل ) البته « باق و باقی »، به همان ریشه « بغ » بازمیگردد که سیمرغست( دراصل بقا ، فقط پیآیند بهمبستگی و عشق بود ، وکلمه باغه ، که درکردی به معنای بسته گیاهست ، دارای همین معناست ) . حیات دنیا ، حیات فانی است ، و حیات آخرت ، حیات باقیست . درگوهر دنیا ، زمانیست که « فان » یعنی نیست و نابود میشود ، ناپایدار است، و سپری میشود ، وآنچه که باقیست ، فقط خیر است. البته این « فناء » ، چیزی جز همان درخت « ونه = ونا » نیست که فرازش سیمرغ (= خوشه همه زندگان ) نشسته هست . رد پای آن، در منتهی الارب باقی مانده است که « شجره فناء » ، به معنی درخت بسیار شاخ است . گذشته ازاینکه در اوستا « ونه = ونا » ، به معنای درخت است ، ونه ، به معنای « عشق = بافته» است . تخم های همه جانداران در گیتی ، به این درخت بازمیگشت ، و باز، خوشه فراز این درخت ( که سیمرغ باشد= قوش= خوشه ) همه تخم ها را در همه جهان میافشاند ، و همه جانها ازآن تخمها باز میروئیدند . ازاین رو دیده میشود که وادی هفتم در منطق الطیر، فنا فی الله و بقا بالله ، یا به عبارت دیگر « بقا درفنا » است( پیوستن به بغ درونا = فنا که مجموعه همه جانان است ) . در فرهنگ سیمرغی ، هیچ چیزی نابود، یا فانی نمیشد ، بلکه همه چیزها ، چه جسمانی ، چه روحانی بدون هیچ تفاوتی ، به اصلشان که خدا بودند بازمیگشتند. حتا در غزلیات مولوی رد پای این اندیشه باقی مانده است که اصل حواس جسمانی و حواس باطنی ، همه ازیک چشمه میجوشند که پری ( سیمرغ ) درآن وثاق گرفته است . روح و جسم ( = تن ) همه ، همیشه پایدار ند ، و برای دوام به اصل خدائیشان میپیوندند . دنیوی و روحانی، دراین فرهنگ وجود نداشت که تابع دو مفهوم از زمان باشند . بریدن زمان در دوبخش متفاوت و متضاد ( زمان بیکرانه + زمان درنگ خدای ) مفاهیمی بودند که از میترائیسم آمد، وسپس ، جزو الهیات زرتشتی شد، و به ادیان ابراهیمی به ارث رسید . شق القمر، یکی از شکل گیریهای همین اندیشه بود ، چون قمر، هم ، مجموعه تخم زندگانست، و هم ، معیار سنجش زمان و اصل زمان ( جانان = اصل زمان ) . در فرهنگ زنخدائی ایران ، زمان ، پیوسته بهم بود و هرگز، به دو زمان گوناگون ، ازهم بریده نمیشد که بخشی از جهان هستی، تا بع این زمان کرانه مند ، و بخشی دیگر، تابع آن زمان بیکرانه باشد ( در کردی ، که راندن ، به معنای گسستن و ازهم پاره کردن است ) . ازاین رو نیز فرهنگ اصیل ایران ، نیاز به جنبش سکولاریته ندارد . چون جنبش سکولاریته ، جنبشی است برای نفی و محو امتیار « زمان باقی » بر « زمان فانی » . سکولاریته ، زمانی را که میگذرد و سپری میشود ، به هیچ رو ، فانی ( نیست شونده ) و بی ارزش نمیشمارد ، بلکه ، « شدن در زمان » ، غیر از « فانی شدن زمان است . چنانکه درشاهنامه دیده میشود که « زمان ، درختیست که میروید و هر روزش ، شاخه ای نوین براین درخت افزوده میشود »، و درسایر متون پهلوی دیده میشود که اعصار و ادوار ، به شکل شاخه های یک درخت برتنه درخت افزوده میشوند . سکولاریته ، شدن در زمان را ، فنا نمیداند ، بلکه تحول وافزایش میداند . البته درخت فنا = وَ نا که درخت عشق بود ، و بیان اندیشه « همبستگی ِکل هستی » بود ، طبعا هستی ، یک واحد نابریدنی و بخش ناشدنی ازهم بود ، نه زمان را میشد ازهم برید و دوبخش کرد ( دنیا و آخرت ساخت )، نه جسم و روح را میشد ازهم پاره کرد . عشق را هم نمیشد ، در دوقسمت ازهم پاره کرد ، و یک بخش ، « عشق فانی و جسمانی» یافت ، که شهوت جنسی باشد ، و یک بخش پدید آورد که « محبت الهی یا روحانی » باشد . در مفهوم « مهر » ایرانی ، نمیتوان، ارتباط جنسی را ، از عشق الهی یا آسمانی، ازهم برید . اینها( دوگونه عشق ومحبت ) با کرانه مند کردن زمان ، کار دارد . در مهر ایرانی ، عشق جسمانی و محبت افلاطونی ، که ازهم جدا و متضاد باهم باشند ، وجود ندارد . درفرهنگ ایرانی ، دردسری که برای ابراهیم دربرگزیدن عشق یا ایمان به یهوه ، و عشق به اسحق پدیدار شده بود ، معنا ندارد . اینها همه از همان بریدگی زمان میآیند . درفرهنگ ایران ، همه گونه مهرها ، طیف یا رنگین کمان مهرند . یک مهراست که رنگین کمانی از مهرهای گوناگونست ، که همه به هم چسبیده اند .ولی درمسیحیت ، روح ، باجسم (= تن )، آن جهان با این جهان در تضاد قرار گرفتند ، و طبعا « محبت روحانی » ، درتضاد با « عشق شهوانی و جسمی و جنسی » درآمد . برای نخستین بار، مفهوم « شهوت جنسی » که کاملا جسمی ( از تن و گوشت ) بود ، در اثر بریدگی زمان ، و تضاد دو گونه زمان ، درمسیحیت به وجود آمد ، و منطقا ، محبت روحانی ، پذیرفته و اعتلاء یافت ، و « شهوت جسمانی » ، خوارو پست، و درپایان طرد شد و فقط به کردار ابزار پذیرفته شد . بدینسان ، نام « روحانی » ، نامی بود برای محبتی که درآن شهوت جنسی و جسمی نباشد . شهوت جسمی و جنسی ، برترین نماد ، تعلق به دنیای فانی یا جسمانی بود . دنیائی بودن ، درست از همین شهوت جنسی، معین میشد . از این رو بود که به کشیش های عیسوی ، « روحانی » گفته شد ، و به همین علت آنها حق نداشتند ، زناشوئی کنند ، ولی این اصطلاح را هرگز نمیتوان برای « علمای اسلام » بکاربرد . رابطه جنسی و جسمی ، معیار دنیوی بودن شده بود . آنها تابع منطقی بریدگی دوزمان ازهم ، و طبعا جسم و روح ازهم بودند . اساسا درایران ، به جسم انسان ، « تن » گفته میشود ، و تن ، دراصل ( وهنوز در گویشهای مختلف ) به معنای « زهدان و واژینا » بوده است . در بندهش ، به جسمانیات و دنیای جسمانی ، « تنکردی » گفته میشود . محمد ، ارضاء شهوت جنسی را ( که متعلق به دنیاست ) ، متضاد با آخرت و جهان باقی نگرفت ، ولی رابطه جنسی ، همان مقوله « شهوت » ماند، و هنوزمتعلق به « دنیا و جهان فانی » وارزشی که دنیا دارد ، بود . انسان برغم ارضاء شهوات پست ، میتواند آخرت را ، برترین ارزش و غایت زندگی بداند و همین سبب میشود که ارضاء شهوت جنسی را فقط به کردار، ابزار می پذیرد . نفی و طرد رهبانیت ، و زنبارگی رسول الله و امامها ، دلیل بر سکولاریته بودن اسلام نیست . سکولاریته ، ارزش برتر به «زمان زندگی در گیتی» دادنست . با این ارزش ، رابطه جنسی ، دیگر در مقوله « شهوت جنسی دنیوی » نمیگنجد . این امکان شهوت رانی ، از اسلام ، سکولاریته نمیسازد . مفهوم سکولاریته ، با تضاد، با کرانمند شدن زمان به دوبخش جدا ازهم، پدید آمد . کلیسای مسیحیت ، ارزشها و غایت زندگی را بر پایه « جاودانگی و ابدیت » معین میساخت . چنانکه اسلام نیز برترین ارزش و غایت را ، همان آخرت و رسیدن به قرار و سعادت در جهان باقی میداند . ولی سکولاریته ، درگیتی بودن و درزمان زیستن را گرانیگاه خود میکند . این به معنای آن نیست که انسان ، غرق در کامبریها و شهوت رانیها بشود . غرق شدن درشهوت رانی و کامرانی ، دراثر مفهوم « شهوت در مسیحیت و اسلام » پیدایش می یابد . چنین چیزی ، فقط با پیدایش مفهوم « شهوت جنسی و جسمی » در اسلام و مسیحیت ، آرزوی همه میگردد . در سکولاریته ، ارزش و غایت زیستن ، زیستن ِ به ( بهزیستی ) در همین زمان بهم پیوسته واحد است . در اسلام و مسیحیت ، حقیقت و خیر و سعادت ، در آن چیزهاست که جاودانه اند و باقی اند . اینها غایت زندگی هستند . آنچه که فانی است ( نیست میشود ) باطل و خوار و حقیر و بی ارزش است، و باید به آن پشت کرد . به همان شهوت جنسی نیز که میپردازد ، بدید پستی و بی ارزشی و قلیل و متاع غرور و لهو ولعب مینگرد . بی ارزش ساختن تمتع دراین تمتعات ، همه این تمتعات را بی مزه و پوچ میکند.
چنانچه حافظ بسیار عمیق این نکته را درمی یابد و میگوید :
از لذت حیات ندارد تمتعی امروز ، هرکه وعده به فرداش میکنند
همه خوشیها و شادیها ، تلخ میگردند ، چون در حین تمتع ، اندیشه فنا با آنها میآمیزند . همه تمتع های زندگی در دنیا ، فانی است ، بدینسان ، کام بردن از خوشیها و شادیها ، همه متاعی قلیل و دروغ و فریب و توخالی اند . فقط تمتع جاودانی ، حقیقی است ،و لذت بردن و کام بردن گذرا ، فریب است . سکولاریته ، گذرا بودن و تغییر زمان را ، فنا ( نابودشدن ) نمیداند . سکولاریته درست ، آنچه میگذرد ، فانی و کم ارزش و خوار نمیداند ، و زمان برایش بریده و به دوبخش نمیشود . زندگی در هرلحظه و آنی ، چهره ای دیگر از شادی و خوشی دارد . انسان ، خوشی و شادی را در هرآنی میتواند در چهره های گوناگونش دریابد . نام خدای ایران ، « شــــاد» بود ، و این خدا ، خودش ، گیتی = دنیا میشد ، تا گیتی ( گیتی ، به معنای جانان یا مجموعه همه جانهاست) گسترش شادی و جایگاه بهره ورشدن ازشادی باشد . شادی ، به جشن عروسی گفته میشود. شادی کردن در هرآنی ، همان شادی را دارد که جشن عروسی دارد . ( گیتی ، از واژه – گی – ساخته شده است که نام سیمرغ بوده است ) ، اینهمانی با شادی داشته باشد . خدائی که گوهرش شادی است ، تحول به گیتی می یابد و گیتی ، امتداد و گسترش اوست. به سخنی دیگر، انسان درشادی کردن درگیتی ، لبریز از خدا میشود . سکولاریته ، درست سیخ را وارونه میکند و میگوید که شادیها و خوشیهای گذرا ، خوبند . درست گذر، تازگی و نوی را میآورد، که بنیاد شادی و خوشی است . خوشی ، خوشی است ، وقتی نو و تازه بشود . از اینگذشته ، خوشی و شادی در یک لحظه ، چنان سرشارو لبریز است که روشنی ، به سراسر زندگی میافکند . یک اتفاق خوش ، میتواند همه زندگی را تغییر بدهد . و تمتع جاودانه و یکنواخت ، نه تنها ملالت آور است ، بلکه بدترین جهنم هاست . شادیها ،از این رو با حواس کار دارند ، چون حواس ، اندام درک تازگی و تغییرند . سکولاریته ، حواس را ازنو، با ارزش میسازد ، برای آنکه حواس ، نیاز به تازگی و تغییر دارند، و طبعا شادی در زمان ، با حواس، بهم گره تنگاتنگ خورده اند . به همین علت ، حواس ، از ادیان و مکاتب فلسفی که « باقی» را میستایند وبه آنچه بقا دارد ، برترین ارزش را میدهند ، تحقیر کرده میشوند . اینست حافظ ، زندگی خوش را درگیتی و در زمان حاضر، در همان راستای سکولاریته ، برترین ارزش میداند، و پشت به مفهوم کامیابی در جهان بقا به کردار برترین ارزش و غایت میکند .
آمرزش نقد است کسی را که در اینجا
یاریست چو حوری و سرائی چو بهشتی
همچنین مولوی بلخی ازسر « ایده جشن همیشگی » و ایده همیشه نوشوی را که استوار بر« شدن » و « گذرا» بودنست، از فرهنگ سیمرغی ، زنده میکند . تصوف ، ارزش فوق العاده به « آن » میدهد. همچنین مفهوم « نقد » در رباعیات خیام ، یکی ازگرانیگاه های سکولاریته هست . بدینسان گرانیگاه و غایت زندگی را به فراسوی زمان حاضر، نمیافکند . درحاضر ، در پیشادست ، در دستادست ، نقد ، میتوان شاد بود . همچنین سراسر مفاهیم « عشق جاودانی » ، چیزی جر متعالی ساختن « وصال عشقی گذرای زن ومرد » ، نیست . انسان ، چنان ازآن ، خوشی و شادی می یابد که آرمان خودرا ، دوام و گسترش آن ، فراسوی زمان و مکان ، فراسوی رابطه جنسی هم میخواهد . انسان میخواهد هر شادیش ، یک جشن عروسی باشد ، ازاین رو، کام بردن که به هرکامی گفته میشود ، دراصل به عشق ورزی گفته میشده است و کام در ویس و رامین نام آلت آمیزشی است. این تجربه جنسی ، کل تجربیات و مفاهیم انسان را میانگیزد . این تجربه کوتاه و گذرا ، مثل حریقیست که به کل خرمن وجود بیفتد . شادی و خوشی ، شکوفائی و رویش زندگی درهمین گیتی است . این تجربه مهرو آمیزش میان زن ومرد ، فقط در روند مفهومی از « زمان » صورت میگیرد ، نه دربریدگی زمان باقی آخرتی ، از زمان فانی دنیوی . دردامنه چنین مفهومی ، مهر آمیزشی ، بلافاصله تبدیل به « شهوت جنسی و نفس اماره » میگردد ، و فقط مسیحیت و اسلام ، دو گونه واکنش، نسبت به « شهوت جسمانی دنیوی » دارند . شهوت جنسی ، دنیوی و جسمانی میماند، و از روح ، پاره و بریده میشود . درست در هردو ، این پیوند ، نماد دنیائی بودنست . در اسلام ، رهبانیت ( ترک شهوات جسمانی ، بویژه شهوت جنسی ) نیست ، ولی سکولاریته ، به معنای آنست که « دنیای شونده و متغیر» ، یا زیستن در زمان گذرا ، برترین ارزش را دارد ، و درست با این گرانیگاه است ، که ارزش رابطه جنسی میان زن ومرد ، فرق میکند . درست ، نخست باید همین رابطه آمیزشی را ، از چنگال مفهوم شهوت در مسیحیت و اسلام رهائی بخشید . پدیده « شهوت جنسی » که استوار بر پاره کردن زمان ازهمست ( زمان کرانه مند در بندهش )، همیشه نماد تحقیردنیا و تحقیر زن است ، که البته ریشه در زمین دارد. زن ، زمینی است و دنیائیست، و انسان را پای بند جسم و مادیات و دنیا میکند . سکولاریته ، برضد کاهش دادن رابطه آمیزشی ، بنام شهوت پست و فانی و دنیائی و جسمانی است ، که دربرابر ارزش روح و آخرت ، هیچ و پوچ است . رد پای این بی ارزشی رابطه جنسی ، درهمان خود واژه « پوچ » مانده است ، چون « پوچ » همان واژه « بوچ و بوشیا » است که دراصل به معنای زهدان و واژیناست. آمیزش با زن، کردن یک کار « پوچ » است. اینها همه پیآیند بریدن و کرانمند کردن زمان، به دو بخش باقی و فانی است. «باقی» از آن روحانیان در مسیحیت است، و «سکولار= فانی» از آن حکومتگران و شاهان و سیاست است. در اسلام ،« باقی» که کامل و خیر و غایت است، باید بر ناقص و فانی، حکومت کند. همین بریدن زمان به دو بخش جدا از هم ِ روح و جسم، آخرت و دنیا، به پوچ ساختن زن، و پوچ ساختن همهء کام بری ها در دنیا می کشد؛ چرا که این کامبری «رد» و یا «برترین نماد» همهء کامبری ها در گیتی است. سکولاریته، کامبری های در هر آنی را، در زیر مقولهء «دنیا و فانی»، که مقوله ایست که در این ادیان با پارگی زمان پیدایش یافته، جا نمی دهد.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |