12 بهمن 1386 ـ 1 فوريه 2008 |
توقع انتخابات آزاد داشتید؟
دکتر محمدعلی مهرآسا
مراسم تعیین و استخدام اعضای هشتمین دوره ی مجلس شورای اسلامی ایران زیر هیاهوی انتخابات مجلس در راه است و اواخر زمستان برگزار میشود. به این خاطر چند ماهیست روزنامه های دو جناح حاکمیت - اصولگرا و اصلاح طلب - بخشی از همت خود را به این اتفاق یعنی استخدام ۲۵۶ نفر از شیفته ترین و مطیعترین مهره های اندک سواد و بی ریشه در موزائیک قدرت حکومتی - همانند 28 سال گذشته - برای مجلس جدید اختصاص داده اند. در جراید تحت سانسور فقیهان و میان محافل دو طرف، بحث سرد و بی رمقی درمورد این گزینش درگرفته است و چنان وانمود میکنند که گویا هر یک به نحوی چشم به تصمیم مردم دوخته اند. دستگاه و مهره های موجود در صحنه، و از صحنه رانده شده، نیک میدانند که سرانجام چیست و حاصل چه خواهد بود. اما مذبوحانه در تلاشند تا مردم دلزده از بنیاد و اسلام، و رمیده ازاین نمایشها را همانند سال ۷۶ خورشیدی به صحنه ی رأیگیری بکشند و آن رنسانس «زایش خاتمی» را دوباره زنده کنند.
افراد گروه اصلاح طلب که در هشت سال میدانداری در صحنه ی حکومت بسیاری از فرصتها را از دست دادند، ازیک سو با تن دادن به مدارای بیجا و حکم حکومتی، منفور مردمی شدند که فریبشان را خوردند و به پای صندوق های رأی رفتند، و از سوی دیگر با نمود عقده های کهنه ی خودمحوری و خودخواهی و حتا ایستادن دربرابر هماندیشان خود، دچار درهم ریختگی گشتند که الزاماً به خروجشان از صحنه انجامید. زیرا هم غَضَبِ مقام رهبریت شامل حالشان شد و هم نفرت اکثریـّت ملت را به جان خریدند.
اکنون پس از ۲۹ سال حکومت ولایت فقیه درحالی که زیر و روی هر نوع گزینشی معلوم و هویداست و رژیم فاشیستی مدتهاست ننگ و رسوائی اش علنی شده است، اصلاح طلبانی که حتا توانا به نگهداشت انجمن شهر تهران تا به آخر نبودند و با عدم قبول یکدیگر ازهم پاشیدند و انجمن منحل شد، دوباره درذهنشان روزنه ای از امید گشوده شده است، و با دلبستن به ضعف حافظه ی تاریخی مردم و یا تغییر نظر ملت، خود را برای ورود دوباره به میدان مبارزه آماده میکنند.
اصلاحطلب کیست؟
تمام کسانی که در سال 1376 خورشیدی با نام و عنوان «دگراندیش» برای تصاحب قدرت روی در محراب اصلاحات نهادند، هیچ یک در ردیف اپوزیسیون «حکومت» قرار نمی گرفتند؛ و همه از شیفتگان دستگاه و هواداران رژیم ولایت فقیه بودند. اینها در مجموع همان مخالفان دولت موقت، همان لیچارگویان به مصدق و هواداران مصدق، همان مخالفان و دشمنان بنی صدر- که به مصدقی مشهور بود- و همان دسته های ضد ملیگرائی و دشمنان دگراندیشی را تشکیل میدادند که پس از سالها کشیدن بار تحجر مذهبی و شور ناحق انقلابی، زمانه تلنگری در ذهنیتشان زده بود.
فضای ترور و خفقانی که در سال ۶۰ بر ایران خیمه زد و با حذف بنی صدر حکومت را یکپارچه تحویل آخوند داد، گرچه آمرانش خمینی و فقیهان اصحاب او بودند، اما عاملان و کارگزاران را همان افرادی تشکیل میدادند که بعدها عنوان اصلاحطلب برخود نهادند و با ترکتازی و لجبازی و جوّسازی، دگر اندیشان باحیا و مودب را یا به زندان و اعدام سپردند و یا خانه نشین و مقهور کردند. این بی آزرمها هرچند از نظر تعداد رقمی نبودند، ولی به پشتوانه ی حمایت خمینی و فقیهان دستگاه، و به نیروی چماق و زور و هیاهوی عوام متعصب درصحنه و ایجاد وحشت، و با شعارهای «ما اسلام را به لیبرالیسم نمی فروشیم... تعهد اسلامی بالاتر از دانش و معرفت است... و اسلام برتر ازهمه و هیچ چیز برتر از اسلام نیست...» فقیهان را به هدف رساندند و حکومت و کشور را قبضه کردند. با عربده جوئی و تهمت زنی و ترور شخصیت، دهنها را بستند، نفسها را بریدند، تمام نشریات و جراید دگراندیش را تعطیل کردند، و سرانجام، با ارعاب، زمام امور را به دست فقیهان سپردند.
روزی که انبوهی از مردمان سکولار و آزادیخواه تهران به دعوت جبهه ملی ایران علیه قانون قصاص بیرون آمدند و از میدان فردوسی تا توپخانه سراسر خیابان فردوسی را پرکرده بودند، به اشاره ی فقیهان و دستور همین اصلاحطلبان، پنجاه موتور سوار چماق و زنجیر به دست، عربده کشان با فریادهای «ما همه سرباز توئیم خمینی- سوسولها مصدقتان مرد - ملیگرائی ضد اسلام است و...» همه را پراکنده و پریشان کردند. شب هنگام خمینی که از مخالفت جبهه ملی با قانون قصاص و اجتماع چشمگیر مردم آگاه شده بود، فتوای ارتداد جبهه ملی ایران را صادر کرد و حضرات اصلاحطلبان بعدی، نفسی به راحتی کشیدند که دورنما به کام ماست.
دانشجویان پیرو خط امام، فرماندهان سپاه پاسدار و پاسداران نخستین که با پایان جنگ رخت سربازی از تن درآورده و آماده ی تصاحب قدرت سیاسی می شدند؛ قشری ترین جوانان مسلمان که پیراهن چرکین می پوشیدند و کفشهای پشت خوابیده را مانند نعلین آخوندی برزمین میکشیدند و در مبارزه با امریکا و غرب و فرهنگ غربی کم از رقبا نمی آوردند؛ فرزندان راستین امام و انقلاب که به جای هر ویژگی و خصلت انسانی، به تعصب شیعیگری و تحجر آراسته بودند، همه درآن زمان سربازان امام زمان و مخالف هر نوع آزادی و دموکراسی بودند و بیشترشان پس از پایان جنگ، با هزینه ی دولت برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپائی اعزام شدند. سپس با اخذ مدارک- قلابی یا جدی- و آشنائی با زبان انگلیسی، تشنه ی قدرت، آماده ی تصاحب پستهای دولتی شدند...
افراد این مجموعه، هم نسبت به امام و ولایت فقیه متعهد و متعبد بودند، و هم با دیدن اوضاع اروپا و کشورهائی که درآن تحصیل کرده بودند جوانه آزدیخواهی - البته از نوع اسلامی - درمغزشان روئیده بود. لذا برآن بودند تا منبعد در رده ی آزادیخواهان ارزیابی شوند. البته وسوسه ی کسب قدرت، موتور محرکه ی این تصمیمها و تلاشها بود.
با مرگ خمینی و جانشین شدن خامنه ای که در آن هنگام وزنه ای به حساب نمی آمد، و ریاست جمهوری رفسنجانی، همان مخالفان آزادی و دشمنان دگراندیشی، اندک اندک پوست انداختند، جامه ی قشریگری را از تن برون کرده و زمزمه ی آزادیخواهی سردادند و در قالب اصلاحطلب فرو رفتند. ولی دیدیم محاسبه شان غلط بود زیرا معضل بزرگ نظامهای ساخته بر ایدئولوژی را نادیده گرفته بودند. نظامی که خود در استحکامش مرتکب هرگونه بی آزرمی شده بودند و دربیشتر جنایاتی که بین سالهای ۵۹ تا ۶۹ به وقوع پیوسته بود، انباز بودند، اصلاح پذیر نبود. در حکومتهائی که بر پایه ی آرمانگرائی بنا میشود، تخطی از آرمان ممکن نیست و استبداد آرمانی اجازه ی آزادی نمیدهد. در نتیجه دلبستن به آزادی و دموکراسی در این حکومتها، خودفریبی است. چنین شد که مستبدان پیشین «نواصلاحطلب» با اعمال قدرت ولایت فقیه که قدرت فائقه بود، هم فضا و قافیه را باختند و هم آبرو را برباد دادند...
من به شهادت نوشته هایم، حکومت فقیهان را جمهوری نمیدانم و هیچگاه نام جمهوری برآن ننهاده و همواره با نام حکومت اسلامی از آن یادکرده ام؛ همچنان که حکومت مصر و لیبی و سوریه و پاکستان و مانند آنها جمهوری نیستند. رژیم جمهوری باید مفهوم و معنای لغت را درمحتوای خود داشته باشد؛ وگرنه تنها باید با واژه ی «حکومت» با آن برخورد کرد- حکومت مصر، حکومت سوریه، حکومت لیبی و پاکستان و کوبا و... بنابراین کسانی که چشم به گزینش درست و آزادی انتخابات در ایران دوخته اند، اگر درزمره ی وابستگان حاکمیت اند- ازهرنوع اصلاحطلب و اصولگرا- برآنها ایرادی نیست؛ زیرا در طلب سهم و رعایت منافع خویش، با دید فرصت طلبی می توان بعضی مشکلات را نادیده گرفت و تحمل کرد. اما چنین خواسته و آرزوئی درمیان دسته های اپوزیسیون بیرون از آن دوجناح، از خوش خیالی و چشم بستن بر واقعیت خبر میدهد.
گمان نمیکنم نیاز به تکرار باشد که در تمام این سالهای عمر حکومت اسلامی، انتخابات اصلی را اعضای شورای نگهبان انجام داده و میدهند؛ و اعضای شورا را نیز، رهبر برگزیده است که همه مطیع و مقید رهبرند. روشن است در گزینشهای تعیین خواص توسط شورای نگهبان، تمام کسانی که گمان کوچکترین بارقه ی آزادیخواهی و دگراندیشی درآنان برود و برای شورای نگهبان شناخته شده باشند، از حدیده و غربال ایستگاه تفتیش عقاید این مأموران معذور نمیگذرند.
اتفاقاً این بار، هیئتهای اجرائی وابسته به وزارت کشور اسلامی، به کمک شورای نگهبان آمدند و از بار شورا کاستند و در همان «خان نخست» یک قلم شماری فراوان از خوش خیالهای ساده لوح را الک کردند.
اما خنده دارتر و یا گریه برانگیزتر از شعبده بازیهای درون ایران، نظریات و تحلیل های قلم به دستان اپوزیسیون برون مرز نسبت به این گونه معرکه هاست که گویا توقع انتخابات آزاد داشته اند و چون نشده است، گریبان میدرند و راه های جدیدی نشان میدهند.
یکی نوشته است: «رد صلاحیتهای گسترده، گامی دیگر برای مخدوش ساختن انتخابات آزاد، سالم و عادلانه است!» انگار برای نخستین بار است که چنین واقعه ای بروز میکند و تاکنون انتخابات در حکومت ولایت فقیه، آزادانه، سالم و عادلانه بوده است...
دیگری نوشته است: «به موازات انتخابات نمایشی مجلس، کاندیدا معرفی کنیم!» که چه بشود...؟ کاندیدا برای کی و چی؟ تصورتان این است که اگر کاندیدا معرفی کنید، مردم به پای صندوقهای رأی می روند و نام نامزدهای معرفی شده ی شما را بر ورقه های رأی می نویسند؟ عجب خوش خیالهائی هستیم! گیرم با احتمال یک درسد اسم نامزدهایتان را نوشتند، آیا توقع دارید از سوی هیئت نظارت نامشان اعلام شود؟
گمان نمی رود ساختار حکومت اسلامی و روشهای اعمال قدرت هیئت حاکمه بر کسی نهان باشد. قانونی که حق الک کردن کاندیداهای هر گونه انتخاباتی را به شورای نگهبان داده است، سالها پیش توسط همین مجلس شورای اسلامی تدوین و تصویب شد و نظارت استصوابی را نمایندگان آن زمان به فقیهان شورای نگهبان اعطا کردند. آنچه شورای نگهبان و دیگر فیلترهای دستگاه اعمال میکنند، مخالف قانون نیست و مغایرتی با مصوبات مجلس ندارد. موضوع این است، هنگامی که مجلس از مهره های خودی پر شده است، هر ناحق و ستم و مظلمه را می توان قانونی کرد.
بدیهی است هرگونه گزینش در جوامع و کشورهای استبدادی، با صلاح و مصلحت نظام و زیر نظر مباشران حاکم مستبد به انجام میرسد و نظام ولایت فقیه نیز یک استبداد دینی است؛ و لاجرم مهره ها را خود می چیند. این مائیم که واقعیتها را انکار میکنیم و از چنین نظام و حکومتی توقع بیجا داریم. مائیم که توقع داریم و یا دستکم آرزو میکنیم که مستبد زمام امور را به دست مخالفان بسپارد. حکومتی که در نوک قله اش فقیهی متعصب و خشک اندیش نشسته است که هدفی جز اعتلای دین و نمایش عزاداری برای آل عبا ندارد، البته باید تمام مهره هایش دستچین کارگزاران رهبر و ثناگوی آن حضرت باشند. تردید نکنیم تا درایران بساط ولایت فقیه است، استبداد باقی است و تا استبداد باقی است، هرنوع انتخاباتی نمایشی و دستوری خواهد بود. مگر گزینش خاتمی به ریاست جمهوری و انتخابات مجلس ششم آزاد بود؟ خیر... هم خاتمی و هم نمایندگان معروف به اصلاحطلب، نخست از فیلتر شورای نگهبان گذشتند و پس از آن به متاع سر بازار انتخابات تبدیل شدند.
نظام حکومت ایران، نظامی تک نفره، دینی و استبدادی است؛ و در حکومت استبدادی آزادی در هر زمینه، از محالات است. زیرا آزادی با استبداد در تضاد است و وجود آزادی به فنای استبداد خواهد انجامید. تا ولایت فقیه یعنی استبداد دین حاکم است، چشمداشت آزادی در هیچ زمینه را نباید داشت.
برگرفته از سايت «اخبار روز»
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13492
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |