17 اسفند 1381 ـ 8 مارچ 2003 |
چیستی و چرایی اسلام سیاسی چارلز هیرش کایند (Charles Hirschkind) ترجمه: سید کاظم سید باقری از انتشارات حوزه علميه (پايگاه حوزه)
در چند دهه گذشته، اسلام منبعی اساسی برای گسترهای وسیع از فعالیتها و مباحثسیاسی و جنبشهای مبارز گردیده است . اصطلاح «اسلام سیاسی» ، مورد توافق بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته و آن را پذیرفتهاند، و این برای آن است تا شبیخون بی سابقه اسلام را به قلمرو سیاسی دنیویگری (سکولاریسم) تبیین و تعریف کنند . این نگرش از انواع عبادتها و باورهای فردی و آیینهای عبادی مرسوم، که در فرهنگ غربی در حیطهای خاص و زیر نام مقوله بر جسته «اسلام» قرار میگیرد، جدا و متمایز است . در توضیحات کوتاهی که در پی میآید، اشاره خواهیم کرد که چرا ما باید درباره این ساختار بنیادی بیندیشیم . دستکم در برخی موارد، این ادعا قابل تصدیق است که فعالیتهای معاصر مسلمانان، اسلام را در محور و مجرای بهرهگیری از اهداف سیاسی، قرار میدهد . احزاب سیاسی مثل حزب امل در مصر یا جبهه آزادیبخش اسلامی در الجزایر، که خواستههایشان را براساس هویت اسلامی، تعریف میکنند، نمونههای بارزی از این روابط سودمند و نگرش راهگشا به مذهب اسلاماند . اما در این نمونههای بهظاهر بیابهام و آشکار نیز یک مشکل باقی میماند و آن این است که امروزه به کدام روش میتوان بین قلمرو سیاسی و غیر سیاسی زندگی اجتماعی فرق نهاد؟ بسیاری از اندیشمندان، بحث و استدلال کردهاند که اسلام سیاسی، در گیر توسعه غیر منطقی اسلام سنتی است که بیرون از قلمرو صحیح مذهبی، قرار دارد و بهطور تاریخی حیطهای وسیع در تصرف و اختیار آن بوده است . با این وصف، برخی، گرایش اسلام سیاسی را در ارتباط با افزایش امروزین قدرت دولت و گستره وسیعی از زندگی اجتماعی میدانند که در گذشته خارج از حوزه آن بوده است . همان گونه که میدانیم، از طریق این فرایند رو به رشد و اساسی در ساختار جدید ملتها، مؤسسات آموزشی، عبادتگاهی و رفاهی در اجتماع و خانواده، در سطوح گوناگونی در هم ادغام شدهاند که در درون دستگاه منظم دولت نوسازی قرار داشته است . لذا در ورود و عدم ورود به قراردادهای تجاری، فروش کالا در خیابان، تادیب فرزندان، اضافه کردن اتاقی به خانهای و در تولدها، ازدواجها، مرگها و خلاصه در همه بزنگاهها، دولتبه عنوان یک مشاهدهگر و ضامن امنیتحضور دارد و محدودیتها، پیششرطها و مراحل کار را مشخص و بیان میکند . در نتیجه، سیاست مدرن و انواع قدرتی که سیاست توصیف میکند، شرط عمل برای بسیاری از فعالیتهای فردی گردیده است . اما مذهب تا آن اندازهای که نهادها، امکان پرورش فضیلت و پاکدامنی مذهبی را فراهم میکنند، در درون ساختارهای قانونی و اجرایی قرار میگیرد که به دولت ملحق میشود . برنامههای سنتی مذهبی که نگهدارنده آن فضیلتها هستند، اگر موفق از آب در آیند، لزوما سیاسی خواهند بود . برای نمونه، در مدرسههای خصوصی و دولتی مصر، دوره تحصیلات، تحت نظارت دولت است; لذا افرادی که میخواهند، تعلیمات اسلامی را رشد و بالندگی دهند و یا حفظ کنند، ضرورتا در بازی قدرت سیاسی وارد میشوند . این به معنای آن نیست که همه جنبشهای اسلامی معاصر، تلاش میکنند تا قدرت را به دست آورند; بلکه بیشتر این جنبشها، در امور موعظه و نصیحت، فعالیتهای تبلیغاتی، صدقه و خیرات، ارایه مراقبتهای پزشکی، ساختن مسجد، نشر و گسترش آنچه در جامعه فضیلت عمومی لحاظ میشود درگیرند . با این همه، این فعالیتها، درگیر در قلمرو و گسترهای میشوند که ما آن را سیاسی مینامیم; هم هنگامی که آنها به وسیله دولت، در محدودیت قرار میگیرند - مثل داشتن جواز و پروانه در فروش اجناس - و هم زمانی که آنها غالبا با دولتیا نهادهای پشتیبان دولت در اموری چون تعلیم و تربیت، عبادتگاهها و مراقبتهای پزشکی در رقابتاند که الگوی غربی خانواده، عبادت، اوقات فراغت، مسئولیت اجتماعی و غیره را گسترش میدهند . حتی موفقیتبرنامه محافظهکارانه برای حفظ شکل سنتی پرستشهای فردی، بستگی دارد به توانایی آن برنامه در درگیر شدن با منابع قانونی، بوروکراتیک، انتظامی و فناوری قدرت مدرن که جوامع معاصر را شکل میبخشد . این نگرش، از آن تفسیر فراگیری که اسلام را مرکب از دین، (religion) و سیاست، (politics) میداند، متمایز میشود که با مقولههای تحلیلی غربی، ناسازگار است . گفتنی است که این ادعای پرطرفدار، این واقعیت را که برخی اندیشمندان مسلمان بین دولت و دین، فرق نهادهاند، نفی نمیکند . آن قلمروهای ویژهای که با این اصطلاحات، معین و محدود میشود و ساختار ارتباطی بین دو واژه دین و دولت، پژواکدهنده و نشانگر موقعیتخاص اروپا در ارتباط با دولتهای اروپایی و کلیسا نیست . توضیح این مطلب آن است که گاه این واقعیت نادیده گرفته میشود که جدا کردن قلمرو مذهب از حوزه سیاست، حتی در جوامع غربی بسیار بیش از آنچه در گذشته پنداشته و تصور میشد، دارای مشکل و چالش بوده است . این نکته در آثار و نوشتههای اخیر اندیشمندان غربی، ثابت و روشن گردیده است . در واقع، آن گونه که سالها پیش، توکوویل، [Tocqueville] دریافت، کلیسای پروتستان، در سیاست آمریکا، برای پدید آوردن محدودیتها و مرزهای اخلاقی، نقشی مهم و اساسی بازی میکند و دارای اهمیت فراوان میباشد . بنابراین مذهب، در برخی فهمها و برداشتها، برای دریافتن نقش نهادهای اساسی و عمده سیاسی، قابل درک و ملاحظه است . در این گونه موارد، منظور من تلاش برای اعمال نفوذ گروههای مذهبی کلیسا و دیگر انجمنهای طرفدار مذهب، نیست; بلکه هدفم آن مسیحیت نافذ و فراگیری است که در سطوح گوناگون، عنصری سازنده برای نهادهای سیاسی غربی بوده است . به هر حال، روشن است که بیشترین تایید و تصدیق مربوط به این امر است که مفاهیم غربی مثل مذهب، سیاست، دنیویگرایی [سکولاریسم [Secularism و امور این جهانی، توسعه تاریخی خاصی را انعکاس میدهند و این تجربه خاص و محدود، نباید به عنوان یک سری مقولههای جهانشمول یا قلمروهای طبیعی کلی، مورد استفاده قرار گیرد و اجرا شود . در نهایت آنکه هر چند انگیزههای سیاسی یا منافع طبقاتی، همچنان باید به عنوان عناصر مهمی در گزارشها و خوانشهای اسلامی معاصر لحاظ شوند، اما این مفاهیم، ضرورتا در شرح و توصیف هر پدیدهای که پژوهشگر و تحلیلگر مسائل با آن رو به رو میشود، مصداق ندارند . گزارههایی مثل آنچه در پی میآید، بهضرورت، مدتها در گزارشها و روایتهای بیداری اسلامی [الصحوة الاسلامیه] وجود داشته است; مثل آن که: «نخبگان به حاشیه رانده شده، با نابرابریهای سیاسی - اقتصادی و چالشهای فرهنگی روبرو هستند و لذا این مردان به شرکت در کادرهای بنیادگرایی، کشانده میشوند تا با ساختارهای ناسیونالیستی که آن را به عنوان مفهومی غیر اسلامی محکوم میکنند، مبارزه کنند; زیرا این مفاهیم، چندان اثربخش نمیباشند .» این گونه تحلیلها و دیدها، جنبشهای اسلامی را به اظهار نظر و اعتراض به شرایط سیاسی - اقتصادی تبدیل میکند و آن شرایط به این حرکتها، پروبال میدهند . اصطلاح «نخبگان منزوی و به حاشیه رانده شده» ، چیز جدیدی به ما نمیگوید; زیرا وقتی که استدلالها و برنامههای آنها به شایستگی به زبان سیاسی - اقتصادی، برگردان میشوند، اموری کاملا آشنا و عادی به نظر میرسند . به عبارت دیگر، امری که نادیده گرفته شده و تباه گردیده، هر نوع فهم و برداشت از محدود کردن حقوق و استدلال دیگر بازیگران است . همان گونه که گفتیم، آنچه ما درباره فرایند جهانی نابرابریهای سیاسی اقتصادی میدانیم، امری نادیده، پنداشته شده است . برای فهم این پیچیدگی، به رویکرد و روشی بسیار ماهرانه نیاز است تا کسی بخواهد بین اهداف سیاسی مدرن و اهداف سیاسی مذهبی، تمایزی ساده و سطحی استوار سازد . اصطلاحاتی چون اسلام سیاسی، (Political Islam) در این موارد، نارسا میباشند; زیرا این گونه اصطلاحات، پرسشها و دغدغههای ما، درباره انحرافی قطعی که از پیش به وجود آمده، با تحریف کامل تجربههای مذهبی، شکل میگیرد . بدینرو که دخالتهای تجزیهآور یا ویرانیهای ناگهانی که منجر به فروپاشی میشوند و در جامعه به وسیله دولتهای نوسازی، تایید و تصویب میشوند، هرگز در تجزیه و تحلیلها مورد ملاحظه قرار نمیگیرند; اما در مقابل، کوششهای گوناگون مذهبیها در پاسخ و واکنش به این چالشها و گسستها، مشکوک تلقی میگردد; بدون این که بین کسانی که نظر نقادانه خیرخواهانه دارند، از کسانی که چنین نیستند، فرقی نهاده شود . بدینرو تعجب برانگیز نیست که خشونت نظامی و عدم تساهل جمعی، در بسیاری از مطالعات بیداری اسلامی، مسئله مرکزی و محوری قرار میگیرد، اما دیگر اجبارها، فشارهای گسترده و شکنجههایی که به وسیله حکومتها اعمال میگردند، نادیده گرفته میشوند . |
برگرفته از سايت «پگاه حوزه»:
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=23756
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |