بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

 5 بهمن 1386 ـ 25 ژانويه 2008

 

آقايان، من يک سکولار خدا باورم! (*)

فرهاد جعفری

تا امروز، و بنا به «فهم سکولار از دین»، کوشیده بودم که هرگز اعتقاد دینی ام را آشکار نکنم.

نه به خاطر ترس و شماتت شنیدن از این و آن. چه؛ موضوع و مسئله ای که کاملاً مربوط به حوزه ی خصوصی زندگی من است، کمترین ارتباطی به هیچ شخصی پیدا نمی کند که بخواهد درباره ی آن از من توضیح بخواهد (یک دلیل من برای مقاومت در برابر طرح پرسش های عقیدتی در هنگام مصاحبه ی آزمون وکالت دادگستری هم همین بود(.

بلکه به خاطر آنکه فهم سکولار می گوید:
اعتقادات مذهبی شخص، نمی باید کمترین بازتابی در رفتارها و مواضع اجتماعی آن کسی داشته باشد که حوزه ی سیاست را برای بازی انتخاب کرده است. از این رو؛ با جدیت کوشیده ام که میان آنچه مربوط به «حوزه ی خصوصی اعتقادی ام» و آنچه مربوط به «حوزه ی عمومی»ست فاصله ای ایجاد کنم و هیچیک، کمترین تداخلی با دیگری پیدا نکند. (نمونه ی روشن و آموزنده ی چنین رفتاری را همین اواخر، «تونی بلر» مرتکب شد. که نه هیچگاه در دوران بازیگری سیاسی اش؛ بلکه فقط به محض بازنشستگی سیاسی خود، اعتقاد دینی اش را بر همگان آشکار کرد(.
 
اما این دو سه روزه، میان این امر مردد بودم که در برابر دیندارانی که دین را وسیله ی حذف و طرد رقبای خود قرار داده اند و به زشت ترین و نادرست ترین ابزارها متوسل می شوند تا رقیب را از صحنه بیرون کنند؛ می باید چه واکنشی نشان بدهم؟

اگر در خصوص داستان رد صلاحیتم، صرفا با استناداتی چون عدم اعتقاد به قانون اساسی و مانند آن روبرو بودم (و در حقیقت با سکولارهایی روبرو بودم که به چنان وسایلی برای حذف من از صحنه ی رقابت متوسل می شدند) همچنان ترجیح ام این بود که درباره ی اعتقاداتم سکوت کنم و اگر مایل به اعتراض بودم، تنها دفاعی حقوقی عرضه کنم. اما حالا که با «داعیه داران دین» روبرو هستم؛ به نظرم رسید که هیچ راهی جز آن نیست که آنان را با بخش هایی از همان متنی مواجه سازم که مدعی اند به آن اعتقاد دارند. و به یادشان بیاورم که خداوندی که می گویند پرستش می کنند؛ چه وعده ای درباره ی ستمکاری و ستمکاران داده است.

اما آن را در گفتمگفت هم منتشر می کنم (و شاید در چند جای دیگر) برای آنکه در سطحی فراگیرتر، وفاداری آقایان به آموزه های اخلاقی و دینی، مورد پرسش قرار گیرد. و از شما هم می خواهم از من همان تصویری را در ذهن داشته باشید که خود به دست داده ام: «سکولار خداباور».
مگر آن که در جایی، اثری از اعتقاد مذهبی ام را در یک موضعگیری اجتماعی ام را آنچنان آشکار و مخل بیابید که نتوان آن را نادیده گرفت. در این صورت، تذکر دهید تا چنانچه تذکرتان را وارد دیدم، آن را اصلاح کنم.

ضمن آنکه این دو سه روزه، در کشاکش این بودم که آیا بالاخره اعتراض بکنم یا نه؟! گاهی به این نتیجه رسیدم که «نه». گاهی به این نتیجه رسیدم که «بله».
وقتی از راهنمایم کمک گرفتم، به این نتیجه رسیدم که: «حتما«!

به نام خدا
اعضای محترم هیأت‌نظارت بر انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی
با سلام و تحیت

چیزی که مایل به پنهان‌کردن آن نیستم؛ این است که از شمار آن دیندارانی محسوب می‌شوم که معتقد است: دین ‌امری شخصی، خصوصی و صرفآ «تنظیم کننده‌ی رابطه‌ی بنده و پروردگار» اوست.

اما بگذارید حالا که به حکم هیأت‌اجرایی شهرستان مشهد رد صلاحیت شده‌ام و همه‌ی دلایل و قراین و شواهد و ‌امارات نیز از هم‌رائی و هم‌نظری مجریان و نظار حکایت می‌کند؛ برای نخستین‌بار در طول عمرم، اعتقاد دینی خود را در صحنه‌ای عمومی (از سر اجبار و به جهت انذار و هشدار، و از جمله بر شما) ‌آشکار کرده و اعضای محترم را به شنیدن و اندیشیدن در آیاتی از کتاب آسمانی‌ که بدان اعتقاد دارم فرا بخوانم.

و بگذارید اضافه کنم که:
تقریبآ هیچ تصمیم مهمی ‌در زندگی شخصی و اجتماعی‌‌ام در دو دهه‌ی اخیر نبوده است که مبتنی بر مشورت با آن نبوده باشد. هم از این‌رو ست که وقتی تصمیم به شرکت در «انتخابات پنجمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی» گرفتم، آن را که گشودم،‌ آمد: «در ‌امر خیر پیش‌تاز و پیش‌قدم و به یاری خداوند مطمئن باش» (نقل به مضمون).
وقتی با رد صلاحیت از سوی هیأت‌اجرایی آن دوره روبرو گردیده و میان اعتراض و عدم اعتراض به هیأت‌نظارت مردد شدم، آمد که: «وای بر آنان که _بر جای خدا می‌نشیننند_ و بندگان‌اش را به نیک و بد تقسیم می‌کنند» (نقل به مضمون). و هنگامی‌که در اقدامی‌ غیرقانونی، ناچار به انصراف شدم، آمد که: «پیروزی واقعی با صابرین است» (نقل به مضمون).

اعضای محترم!
دوم بهمن ماه 86، و پس از 12 سال سکوت و صبر و خویشتنداری؛ مجددآ دریافت‌کننده‌ی نامه‌ای از هیأت‌اجرایی شهرستان مشهد بودم که به من اعلام می‌کرد صلاحیتم برای نامزدی نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی‌ رد شده است.

از پیش برایم روشن بود که به اغلبِ احتمال، صلاحیت‌ام از سوی کسانی که از برگزاری یک رقابت آزاد و منصفانه هراس دارند و به پیروزی در رقابتی انحصاری دلخوش‌اند و عادت دارند تائید نخواهد شد.
اما از آن‌رو که مطابق با «موازین رقابت سیاسی مسالمت‌آمیز و قانونی» خود را مکلف می‌دانستم که تصمیم حاکمان به گشایش یا عدم‌گشایش فضای سیاسی برای مشارکت آزادنه‌ی ایرانیان در تعیین سرنوشت‌شان را بیازمایم؛ به‌رغم چنان پیش‌بینی‌ای، ثبت‌نام نمودم.

همچنان که پیشتر هم گفتم؛ کاملآ قابل تصور بود که صلاحیت‌ام به بهانه‌هایی (چون عدم اعتقاد به قانون اساسی و مانند آن) مورد تردید قرار گیرد. ‌اما چیزی که هرگز پیش‌بینی نمی‌کردم آن بود که به خاطر «اشتهار به فساد و تجاهر به فسق» مورد رد صلاحیت توسط کسانی واقع شوم که لابد ایمان و تدین‌شان آنچنان خالصانه و مومنانه است که حق اظهارنظر در خصوص شخصیت و شرافت شهروندان را نیز دارند!

 باز هم میان اعتراض و عدم اعتراض مردد بودم. پس باز هم به راهنمای شخصی‌ام مراجعه کردم تا ببینم چه باید بکنم. آیا باید سکوت اختیار کنم و اظهارنظرکنندگان را به خدا وانهم که «حسابرسی و حساب‌کشی» وعده‌ی اوست، یا باید به بندگانی از او نیز شکایت برم که خود را «خداباور و خداترس» می‌خوانند و می‌دانند؟!

آنچه ‌این بار آمد این بود که: «روز حساب مردم، بسیار نزدیک شد. و مردم سخت غافلند از یاد قیامت و مهیای روز حساب شدن» (سوره انبیاء / آیه نخست).
که کمی بعد و در دنباله‌ی خود بیان می‌کرد: «چه بسیار مردم مقتدری در شهرها و دیارها بودند که ما به جرم ظلم و ستمکاری، آنها را در هم شکسته و هلاک ساختیم. و قومی‌دیگر را به جای آنها قرار دادیم».
اما به همان نوبت اکتفاء نکردم. این‌بار «آیه‌ی نهم از سوره‌ی محمد» ‌آمد: «آیا در زمین به سیر و سفر نمی‌روند تا به چشم خود، عاقبت پیشینیان را به چشم خود ببینند؟!».
همان سوره‌ای که چنین آغاز می‌شود: «آنان که راهِ دین خدا را بر خلق بستند، اعمال‌شان باطل و تباه خواهد شد».
که باز هم کمی‌بعدتر و در «آیه سیزدهم» چنین مقرر می‌دارد: «آیا آن کس که از خدای خود، حجت و برهانی چون قرآن در دست دارد؛ مانند کسانی‌ست که عمل زشت‌شان، در نظر زیبا جلوه کرده و پیرو هوای نفسانی خود شدند؟!»

اعضای محترم!
اگر ذیل برخی مطامع سیاسی، بنا بر رد صلاحیت من بود؛ به گمانم همان استناد به «بند 1 و بند 4 از ماده‌ی 82» (عدم اعتقاد و التزام عملی به نظام و قانون اساسی) بارها و بارها کافی بود تا کسی چون من، از فرصت رقابت با «دوستان و ‌آشنایان و همفکران هیأت‌اجرایی» محروم شود!

گرچه که حتی همان بهانه‌ها نیز «فاقد مبنایی عقلانی و حقوقی و اخلاقی»ست. چرا که:
الف) تقریبا هیچ ملاکی، جز «اظهار و اعلام خود شخص برای اعتقاد وی به ‌امری» وجود ندارد و از این رو استناد به بند 1 از ماده 28 فاقد هرگونه برهانیت و پسندیدگی حقوقی‌ست (حقیقتآ تاسف‌بار و مستوجب پرسش نیست که «اعتقاد به دین خدا» فقط با «اظهار و ادای شهادت» ثبوت می‌یابد؛ اما در نظر برخی «اعتقاد به قانون اساسی ایران» محتاج متر و خط‌کشی‌ست که گویا در انحصار ایشان قرار دارد!)

ب) استناد به «بند 4 از ماده‌ی 28» نیز دچار همان ضایعه و همان سطح از بی‌پایه‌گی‌ست. چون اگر ارائه‌ی «6 سال سابقه‌ی مدیرمسئولی و صاحب‌امتیازی هفته‌نامه‌ای سیاسی» (که به تائید بالاترین مرجع قانونی در آن حوزه‌، یعنی اداره‌ی کل ارشاد خراسان نیز رسیده و گواهی مربوطه در اختیار هیأت‌اجرایی قرار گرفته است) نتواند سابقه‌ی مدیریتی فرض شود؛ پس آنگاه به‌درستی چه چیز در نظر آقایان و خانم‌های هیأت‌اجرایی سابقه‌ی مدیریتی محسوب می‌شود؟!

از این‌رو ست که شما را خطاب قرار می‌دهم و می‌پرسم که به‌رغم چنان بهانه‌ای و ابزاری (که هر چند «فاقد مبنای حقوقی و قانونی»‌ست، اما برای راندن و تاراندن رقیبی چون اینجانب از صحنه‌ی رقابت کافی بود):
دیگر چه نیازی بود کسی که تاکنون در عمر 42 ساله‌اش، حتی «یک صفحه و یک‌روز» سابقه‌ی سوء (اعم از جنحه و خلاف و اعم از مدنی و کیفری) در هیچ محکمه‌ای ندارد؛ حتی یک‌بار پایش به کلانتری نرسیده است؛ حتی یک‌بار طرف شکایت هیچ شخص حقیقی یا حقوقی (اعم از دولتی و خصوصی) نبوده است؛ و در تمام مدت 6 سال انتشار نشریه‌اش، حتی یک اخطار شفاهی یا کتبی در کارنامه‌ی مطبوعاتی خود ندارد؛ «مشهور به فساد و متجاهر به فسق» خوانده و شمرده شود؟!

بر این گمان‌ام که استناد به بند 6 از ماده 03 در ابلاغیه‌ی هیأت‌اجرایی؛ فقط به آن منظور صورت گرفته باشد که خاطر اظهارنظر‌کنندگان را آسوده کرده باشد. وگرنه؛ چه کسی باور می‌کند که شخصی «مشهور به فساد و متجاهر به فسق» باشد و این امر، کمترین بازتابی در پیشینه‌ی اجتماعی و کیفری‌اش نداشته باشد؟ آن هم در جایی و کشوری که در نتیجه‌ی قوانین ناکارآمد یا بدبینانه یا جرم‌زا، کمترکسی از شهروندان‌اش باقی مانده باشند که یه هر دلیل واقعی یا موهومی؛ روزگاری سروکارشان به مراجع حقوقی و انتظامی نیفتاده باشد!آن‌هم کسی که در میان‌سالگی و چهارمین دهه از عمرش باشد!آن‌هم کسی که لابد بوده‌اند کسانی که بدشان نمی‌آمده است در جهت اثبات نامسلمانی‌اش یا فساد اخلاقی‌اش؛ خطایی از او را کشف و بهانه‌ی تنبیه و تنبه‌اش قرار دهند!

امان از این همه بی‌پروائی!
و امان از این وجدان‌های به خواب رفته و این قلب‌های کدر و ناصاف!
که برخی را واداشته است تا بی‌کمترین هراسی از پیامدهای اخلاقی رفتاری چنین ناروا؛ و به نیابت از او، به خود حق دهند تا درباره‌ی «دین و شرف و حیثیت بندگان»اش نیز قضاوت کنند! (تا درحقیقت؛ بهانه‌ای برای راندن غیرمنصفانه‌ی ایشان، از صحنه‌ی مسابقه‌ای دنیوی را فراهم کرده باشند).

اعضای محترم!
آنچنان ایمان من به «عدالت خداوند»، «وعده‌ی او در کیفر خطاکاران» و «توکل به او» عمیق است که پیشاپیش و به سهم اندک خود، چنین خطاکارانی را می‌بخشم(اما به راستی «او» درباره‌ی ایشان چگونه داوری خواهد کرد؟!)

پس اگر هیچ نمی‌کنید؛ دستِ‌کم ابلاغیه‌ی هیأت‌اجرایی را چنان اصلاح کنید که از بار خطاهای اخلاقی همکاران خود کاسته باشید.

معترض به تصمیم هیأت‌اجرایی

فرهاد جعفری/ پنجم بهمن ماه

-------------------

(*) اين مطلب از وبلاک نويسنده برگرفته شده اما عنوان آن را سکولاريسم نو از ميان خود مطلب انتخاب کرده است.

 بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630