بهمن 1386 ـ ژانويه 2008 |
درسی در مونيسم، بر اساس اطلاعيهء درگذشت «عاشورپور»
چرا اندیشۀ جمعی (ملی- همگانی) در میهن ما شکل نمی گیرد؟
حمید حمیدی
(بهمن 86- ژانویه 2008)
اعتقاد و يا اعتقادات به باور من مفاهيمی آسمانی هستند وتمامی مفاهيم آسمانی، در محدوده منجی ومصلح، ومنتظران آنها خلاصه ميشوند،اگر چه مدعی علمی بودن،مردمی بودن و مصاديقی از اين دست نيز باشند.
معتقدان برای تبيين اعتقادات خود ناگزيز به "مونيسم" ويکتا گرائی متوسل ميشوند وهمين يکتا گرائی است که فرد معتقد را درحصارعدم تکثير محبوس می کند و کنش به مخالفان در فرم های مختلف آغاز ميگردد.(اين کنش ها عمومأ خشن هستند که توسط مجری ويا مجريان آنها به شيوهای قهرآميز تعبير وتفسير ميشوند وبيش از همه منافع بت اعتقادی را که در قالب نظام،دولت،ايدولوژی و... هستند را تامين و مد نظردارد).
فرد و يا افراد معتقد برای تمامی پرسشها ،بدون لحاظ زمان وساير عوامل، توجيهات مشخص دارند که در قالب فتوا ويا آيه های زمينی به مخاطب عرضه ميکنند، که عدم پذيرش اين توجيهات ازسوی مخاطب ،مخاطب رامستوجب مجازات دنيوی واخروی قرارمی دهد.
عمده ويژه گی اعتقاد که مونيسم ويکتا گرائی اجزاء تشکيل دهنده آن می باشند ،ساماندهی فکری وايدولوژيک و طراحی سيستم ونظام اجتماعی وسياسی حول يک اعتقاد واحد است که دنباله روی وپيروی از آن ،به مفهوم کنار نهادن فکر وتوليد انديشه وغوطه ورشدن در شور ناشی ازتقرب وقهرمان پروری ميباشد.درصورتی که پلوراليزم به دليل کثرت گرائی و چندگانه نگری در تمامی عرصه ها منجر به تحقق بهترينی می شود که از پيش تعين شده نيست.
در مونيسم يک اصل بنيادين حاکم است، وکثرت يا انکار ميشود ويا مجازی قلمداد ميشود وبرپايه اصل ويا اصول واحدو از پيش مشخص شده ،بيشتر مورد تفسيروتوجيه قرار ميگيرد.از اين نگاه است که درمونيسم و يکتا گرائی گفتارهای مونولوگ پديد می آيد وبصورت ايدولوژی واحد بر بستر شور به سلطه واستبداد منتهی ميشود.نفی غير خود آغاز ميشود ودر ادامه به تماميت خواهی وآمريت يک سويه منجرميشود.
به باورمن که تلاش ميکنم با نگاه امروز به "آن سالها وحکايت ما.." نظر بيندازم، با تمامی ارزشهای آن دوران، ما نيز در حوزه يکتا گرائی ومونسيم قابل تعريف بوديم که محصول آن يعنی مونولوگ، ديالوگ،تفاهم،آزادی به مفهوم مدرن آن،عدالت به مفهوم جديد ودر نهايت مفاهيمی چون دمکراسی وملت ـ دولت را برپايه آن اصل واحد تفسير وتحليل ميکرديم. (طبيعی است عامل عمده در چنين رويکردی ديکتاتوری وساير شيوه های خشونت در باز توليد اين خشونت درباور من موضوعی پذيرفته شده ميباشد. )
ابن خلدون در تبين تفکر تعقلی در راستای پی بردن به علل رخدادها مخاطبين خود رابه پرهيز از تک سبب بينی برحذر ميدارد،.به باور من نيز موانع توسعه ی عقلی ما نيز ترکيبی از همه عواملی که "انسان ايرانی" را شامل ميشود بوده و می باشد.اين ترکيب به باور من مجموعه ای است از عوامل: اقتصادی،سياسی،فرهنگی،اجتماعی،دينی و.......که با توجه به نظريه[ تياسن] آن را توسعه پايدار می نامند ومن نيز تلاش ميکنم ازاين نگاه به "آن سالها" بنگرم.
در مسير پيشرفت وبهروزی برای انسانها در مقابل ما چاله چوله های قرارمی گرفتند ويا مييگيرند که بيشتر تجلی چاله وچوله های بود ويا هست که در ذهن ما وجود داشته ويا دارند.ما گريزی نداريم بجز آنکه در مسير اين اهداف چاله چوله های ذهن خود را پر کنيم. اين همان چيزی است که به آن فرايند عينی يا مادی شدن انديشه ميگويند.
«توسعه " نيازمند انديشه جمعی است ودسترسی به انديشه جمعی، نيازمند حضور در قلمرو ديالوگ، و ورود به فرايند ديالوگ نيازمند تفکر انتقادی می باشد،که همهء ويژگيهای فوق در مونسيم غايب ودرپلوراليسم حضوری مادی وعينی دارند.
از ويژگيهای انديشه ميتوان به زمينی بودن و پويندگی و سيال بودن، آن اشاره نمود.
انسانی که برای يافتن پاسخ مناسب در زمان به جستجو و کنکاش می پردازد،از قوه عقل و خرد خود، استفاده ميبرد، يعنی فکر ميکند وعقل وخرد خود را به روز ميرساند.
انسان معتقد،بر اساس تفکر واحد به کنکاش نمی پردازد وعقل وفکر خود را به مجموعه قانونمنديهای از پيش مشخص شده می سپارد وبيشتر بر بستر شور ناشی از دانستن درآسمان پرواز ميکند.
انسان صاحب انديشه ،در فرايند ديالوگ ،انديشه خود را درمحک انتقاد قرارميدهد وبه هيچ مفهمومی، قداست نمی بخشد. به عبارت ديگر، انديشه، همواره در حال شدن است،حال اينکه اعتقاد نقد پذير نيست وبه همين دليل معتقدين بر اعتقاداتی که بر بستر حوادث ومجموعه فرايندی که درگذشته سيرمکنند تعصب بخرج داده وهر فکری بجز خود را در قالبهای از پيش تعين شده مورد پيشداوری قرار می دهند.(بخشی از مردمان ميهن ما به استخاره وتمامی اهل تشيع به ظهور امام زمان معتقدند،بدون اينکه دراين اعتقادات کنکاشی نموده باشند همانگونه که معتقدين به ايدولوژی های مختلف نيزاز ورود به حوزه انتقاد ازايدولوژی ناتوان وهراسناکند).
انديشه توليد ميشود وبه عبارتی دريک فرايند مشخص که تابع مکان وزمان ميباشد شکل ميگيرد وتوسط انسان کسب ميشود.به همين دليل ميتوان گفت:انديشه يک مفهوم اکتسابی است وبدون گذار از مراحل پيش نيازبدست نمی آيد.حال اينکه اعتقادات اکتسابی نيستند وهمواره با مفاهيم غير اثباتی انتقال داده ميشوند. برای معتقدين، تکليف ،تعين کننده است، و بدون گذار ازمراحل خاصی بعنوان اصل غير قابل شک وترديد بدان عمل می نمايند. بطور مثال، در دين اسلام پسران از ۱۵ سالگی و دختران از ۹ سالگی مکلف به اجرای اعمالی می گردندند که بر ايشان تکليف شده است و بديهی است هر گونه پرسش در خصوص چرائی اين اعمال يا توجيح می گردد ويا با رفتارهای خشن مواجه ميشود. به همين دليل می بينيم برای ورود درحوزه مبارزات چريکی نيز هر فردی با پذيرش حداقل هايی ميتوانست در اين عرصه وارد شود وبا پذيرش دنباله روی ازاين روش از او بعنوان قهرمان ومبارزياد می گرديد و به محض شک وترديد ازيک قهرمان به يک خائن وسازشکار و خطا کار تنزل ميافت ويا مييا بد.(بياد بياوريم لنين واستالين و مائو و.......درعرصه خارجی، وسازمانها و احزاب سیاسی درعرصه داخلی با مخالفين نظری ونه آرمانی خود چگونه برخوردهائی نمودند).
انديشه وانتقادی بودن آن از نگاه جامعه شناسی که متعلق به مکتب فرانکفورت ميباشد ،يک پديده کاملأ انسانيست واز اين نگاه ،مفهوم کار دسته جمعی برای ايجاد تعغير درزمان ومکان بر بسترکثرت گرائی برای حصول اهداف ونه آرمان مشخص بکار گرفته ميشود،حال آنکه در اعتقاد وحوزه انتقادی به آن عمومأ به نقش انسان، يا اهمييت داده نميشود ويا با مسدود کردن آن از ورود به اين حوزه ممانعت بعمل ميآيد.به همين دليل ميتوان گفت که يکی از ابزارهای انديشه،کلمات هستند که انسانها درتوسعه آن نقش کليدی داشته اند،حال آنکه کلمات در حوزه اعتقادات ساکن وجزم هستند وعمومأ توسعه نمی يابند.
در حوزه انديشه، مبنای شکل گيری تفکر، ازدرون به بيرون از داخل به خارج واز حوزه ملی به حوزه بين المللی است،حال آنکه در حوزه اعتقادات،تفکری شکل نمی گيرد وهمواره با عناصر ثابت واز پيش تعين شده به انطباق بيرون به درون ،خارج به داخل وبين المللی به ملی تلاش ميشود.
انديشه مجهز به ابزاريست به نام زبان و يا کلام که از طريق آن انسانها ميتوانند خرد ودانش خود را با يکديگر تقسيم نموده وبه يک انديشه جمعی دست يابند که از آن برای بهبود زندگی اجتماعی وبهبود وضعيت انسانها استفاده گردد،حال آنکه اعتقادات به دليل حوزه محدود وگاه مسدود آن بيشتر تکليف ميشود وفقط در صورت پذيرش بی چون وچرای آن اجازه همراهی به فرد ويا افراد معتقد داده ميشود. به همين دليل است که تا به امروزهيچ اعتقادی برپايه يکتا گرائی نتواسته در بهبود زندگی اجتماعی وبهبود وضعيت پايدار انسانها موفق عمل نمايد.
با نگاهی به تاريخ سياسی ميهنمان مبينيم آنچه در حوزه سياست وجود داشته ومتاسفانه هنوز نيزادامه دارد،انسداد فرايند ديالوگ وجايگزينی آن با مونولوگ ميباشد. اين روند خود محصول مجموعه مناسبتی است که درعرصه غالب ومغلوب، بدنبال مشروعيت خود از طريق اعمال انحصار بوده و بر خرد استوار نبوده است. ازاين منظر است که حزب توده درحوزه سياست مجری سياست های اردوگاه سوسياليزم واقعأ موجود ميشود وچريکها با تحليل انفعالی اين سياست متولد ميشوند. بستر همه اين اتفاقات نبود انديشه انتقادی در حوزه حکومتها و در حوزه احزاب و سازمان های شکل گرفته در تاريخ سياسی ميهنمان بوده است.
ديکتاتوری و استبداد در هر لباسی که باشد،سرکوب کننده و تحديدگر "آزادی" است و وقتی "آزادی" نباشد، خلاقيت و پويايی از بين می رود.ازآنجا که خلاقيت و پويايی از طريق کلام ودر فرايند ديالوگ متجلی می شود،رويکرد مونولوگ تلاش ميکند آگاهانه ويا نا آگاهانه در مقابل کلام وديالوگ از خشونت استفاده نموده ومانع بروز خلاقيت وانديشه شود. وخاتمه کلام اينکه خشونت در روشهای مبارزه ازنبود انديشه آغاز وبا عدم تاثير گذاری به کار خود پايان می بخشد.ترجمان اين پايان در عرصه قالب (قدرت در حکومت)تماميت خواهی ودر عرصه مغلوب (مبارزه با قدرت در حکومت)رويکرد ی سکتاريستی وجدا از اجتماعی است که برای بهبود آن تلاش ميگردد.
خشونت محصول توسعه نيافتگی وتوسعه حاصل انديشه جمعی است.
***
حال فرصت آن است که بر اساس آنچه نوشتم به يک نمونهء اخير اين گونه تفکر اشاره کنم.
لابد احمد عاشورپور را می شناسيد؛ نغمهخوان خلاق (نغمهساز و ترانهسرا و خواننده) و نخستين صداي گيلكي پخش شده از راديو تهران در سالهاي 1320، که به عنوان كهنسالترين خواننده ايران در سن 90 سالگي، از میان ما رفت ولی هنری که از خود جا گذاشت جاودانه است.
از صداي زيباي او دهها صفحه گرامافون و نوار كاست پر شده و بين دوستداران موسيقي، دست به دست گشته است.زماني كه عاشورپور جوان وارد صحنه موسيقي شد، با برخورداري از غريزه زبده هنري و نيروي پرشور زندگي، خيلي زود جايگاه خود را به عنوان يكي از پرچمداران جريان نوسازي تثبيت كرد و در نحوه مواجهه با ساختارهاي صوتي، بومي، محلي و منطقهاي، جايگاه نخست را از آن خود نمود.درست از همين روست كه موسيقي عاشورپور رنگينكماني از مواد موسيقايي گوناگون است. عاشورپور جوان، خواه به فراست هنري و خواه به يمن شم هنري و يا آميزه هر دو، صداي زندگي پيرامون خود را شنيد و آن را در ساختاري واحد جمع كرد.
از همين رو عاشور پور همیشه عاشقانه از زندگي مي گفت؛ عاشق كوه و دشت و دريا، عاشق روي زيبا، عاشق دوستي و صفا، عاشق لحظهها و آرمان اقدام براي بهبود زندگي. عاشورپور در اين مسير دشوار، در جامعه هفتاد سال پيش ايران به موفقيتي تحسينبرانگيز دست يافت.
اما اين موفقیت به همان اندازه كه زاييده زيرساخت روحي و انديشگي اوست، معلول يك غريزه زبده و نيز تسلط فني او بر ابزارهاي موسيقايي موردنياز هم بود.
عاشورپور نه فقط نغمات محلي را درست ميشناخت و ميخواند، نه فقط با نحوه اداي سنتي كلام آشنا بود، نه فقط دقيق و «كوك» ميخواند، بلكه علاوه بر همه اينها شايد از اولين نمونه خوانندگاني ابود كه با بهكارگيري نوعي كيفيت دراماتيك و تئاترال در خوانندگي، به قدرت تأثيرگذاري نغمات افزود.
با این معرفی کوتاه به موضوع اصلی این نوشتار می پردازم.
چندی پیش که خبر بستری شدن زنده یاد عاشور پور در بیمارستان جم تهران را از همشهری گیلکم در تهران شنیدم، ضمن تاسف و تاثر از او خواستم با دسته گلی از طرف ما به عیادت ایشان برود و ضمن آرزوی سلامتی برای ایشان، سلام ما را به او برساند.دوست همشهری گفت: ما به بیمارستان رفته ایم ولی حال ایشان آن چنان مساعد برای اینگونه کارها نمی باشد.بیشتر اوقات دختر ایشان در بیمارستان حاضر است و ما نیز ضمن حضور در بیمارستان ،بیشتر با دختر ایشان صحبت کردیم.
خیلی غمگین شدم، همین چند روز پیش بود که اکبر رادی دیگر نویسنده اهل گیلان هم از میان ما رفته بود. چندی پیشتر بانو ژاله از این جهان رخت بر بسته بود. همین روزها سالگشت در گذشت م.آزاد می باشد. در یکی دو سال گذشته آتشی و شاملو هم از میان ما رفته بودند. به همین چیزها فکر می کردم و می دیدم این سالها ، سالهای کم شدن بود. و ای کاش با این کم شدنها چیزی بر ما اضافه می شد.
خبر بستری شدن زنده یاد عاشورپور منتشر شد ولی ظاهرأ مصادره کنندگان سیاست به دلیل مشغله فراوان در عرصه "سیاست ورزی" وقت آن را نداشتند که با صدور اعلامیه و یا نوشته ای آرزوی تندرستی و سلامتی برای او نمایند. شاید هم تمهیدات امنیتی برای جان عاشور پور مانع از آن گردید که برای او آرزوی سلامتی کنند. چون حتما باید می نوشتند که عاشور پور در حوزه سیاست از کجا آغاز کرد و به کجا انجامید و از طرفی شاید احتمال این را می دادند که اگر عاشور پور سلامتی خود را باز یابد و به این آقایان بگوید :
«من را عشق به مردم به هنر کشانید و نه عشق به این یا آن گروه ویا حزب سیاسی، و چرا سعی می کنید هنر را از زیبائی تهی و به زشتی های سیاست برای آبروی خودتان وصله کنید؟»
در آن هنگام این آقایان پاسخی برای این حرف نداشتند. مگر پیش از عاشور پور، اکبر رادی از میان ما نرفته بود؟ چون اکبر رادی در سیاست با شما نبود پس گرامیداشت او هم ممنوع می شود؟
اینها را نوشتم تا به اصل مطلب برسم.
روزی از آقای مهدی خانبابا تهرانی، که برای ایشان احترام ویژه ای قائل می باشم، ایمیلی دریافت کردم با عنوان «عاشور پور، در صورت تمایل امضاء کنید». خیلی خوشحال شدم که، اگر چه با تاخیر، ولی برای گرامیداشت یاد او اقدامی هم از سوی ما صورت می گیرد.
ایمیل را باز کردم . ضمیمه ای داشت و با فارسی – انگلیسی چنین نوشته شده بود: «با سلام، لطفأ در صورت تمایل با یک ایمیل امضاء کنید. محسن»
ضمیمه را باز کردم و متن زیر را در ضمیمه مشاهده نمودم:
به یاد عاشورپور
احمد عاشورپور - پیشکسوت موسیقی فولکلوریک، آهنگساز، ترانهسراى گيلانى و هنرمند ملی ایران در بیمارستان جم تهران، در ۹۰ سالگی روی به نقاب خاک کشید. بسیاری از ترانه های عاشورپور همچون "جوما بازار"، "آی جنگی جنگی جان"،"آی ليلی" و "آفتاب خيزان" که برگرفته از زندگى ، عشق ، اندوه و آرزوهاى مردم گيلان است، به دلیل قریحه سرشار و صدای شورانگیز او و نیزهنر آمیزش موسیقی فولکوریک با موسیقی علمی و پرشور و زنده مدرن، به آوازهای ملی و محبوب همه ایران تبدیل شدند. عاشور پور در سال ۱۳۲۲ به عضويت حزب توده ایران درآمد و به دلیل فعاليت هاى سياسى چند سالى را در زندان بسر برد. او در سال 1363 از حزب توده بیرون آمد و در همین سال در پایه گذاری حزب دموکراتیک مردم ایران نقش پرباری بازی کرد. پیکار سیاسی و عشق و موسیقی برای عاشورپور همچون دريايی بود كه برای گذر از آن هيچ وسيلهای جز"خواست" رسيدن به خشكی نداشت. زندگی عاشورپور سرشار از سرشار از رنجها، چالش ها و امیدهای بزرگ بود. او هرگز در برابر ستيزها و فشارهای گوناگون سر تسليم فرود نياورد و در راه خويش يابی، خلاقیت هنری و امید به ایرانی مردم سالار و شکوفا دشواريهای سهمگين را بجان خريد. فقدان این هنرمند پرشور ملی را به خانواده و بستگان گرامی او و همه اهل هنر، ادب و موسیقی دوستان ایران تسلیت می گوییم. بابک اميرخسروی ، مهدی تهرانی ، اتابک فتح اللهزاده، احمد نقوی، محمد آلابراهيم، محمود دشتی، بهرام عباسی، سهيل کشاورز، فرهاد فرجاد، محسن حیدریان........ (لطفا در صورت تمایل به امضا از طریق یک میل در یک روز آینده اطلاع دهید).
پس از خواندن متن پیشنهادی تازه فهمیدم که چرا پیشنهاد دهنده و یا پیشنهاد دهندگان برای در گذشت اکبر رادی و یا سلامتی عاشور پور سکوت کردند.
با آقای خانبابای تهرانی تماس گرفتم و برای کسب اطلاع بیشتر، موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. اشاره ای به گفتگوی فی مابین خود و آقای خانبابا تهرانی نخواهم کرد و تنها چیزی که به ایشان عرض کردم این بود که «به همین دلیل است که ما ایرانیان به اندیشه جمعی دست نمی یابیم».
با خود نیز خیلی فکر کردم که بطور مثال اگر هنرمندی از میان ما برود و تعلقات حزبی و سیاسی نداشته باشد، نباید از او قدر دانی بعمل اید؟ پاسخ را در تفکرات مونیستی که همه چیز را برای خود مصادره میکند و تفکر کثرت گرا که محک قدر شناسی برای او مجموعه ارزشهای انسانی و کارهای صورت گرفته می باشد ،یافتم.
نکته جالب تر اینکه هما متنن پیشنهادی نيز تا مرحله انتشار تغییر می کند که می توانید در زیر ببینید.
به یاد شورانگیز عاشورپور
احمد عاشورپور - پیشکسوت موسیقی فولکلوریک، آهنگساز، ترانهسراى گيلانى، آزادیخواه و هنرمند ملی ایران در بیمارستان جم تهران، در ۹۰ سالگی روی به نقاب خاک کشید. عاشور پور آفرینشگری بود که توانست موسیقی فولکوریک را با موسیقی علمی، شورانگیز و مدرن در آمیزد و از مسیر این باز آفرینی به هنرمندی ملی تبدیل شود. بسیاری از ترانه های عاشورپور همچون "جوما بازار"، "آی جنگی جنگی جان"،"آی ليلی" و "آفتاب خيزان" که برگرفته از زندگى، عشق، اندوه و آرزوهاى مردم گيلان است، به دلیل قریحه سرشار و صدای شورانگیز او به آوازهای ملی و محبوب همه ایران تبدیل شدند. عاشور پور در سال ۱۳۲۲ به عضويت حزب توده ایران درآمد و به دلیل فعاليت هاى سياسى چند سالى را در زمان رژیم سابق در زندان و تبعید و پس از انقلاب در مهاجرت بسر برد. او در سال ۱۳۶۳ همراه با گروهی، از حزب توده جدا شد و در همان سال در پایه گذاری حزب دموکراتیک مردم ایران نقش پرباری بازی کرد. عاشور پور، شخصیت و سیمایی چند جانبه داشت. او نه تنها هنرمندی خلاق، آزادیخواهی کوشنده، انسانی شریف و فرهیخته، بلکه مدیر و کارشناسی اندیشمند و دل سوز نیز بود. عاشورپور در زمان دولت مهندس بازرگان سمت مدیر عامل کشت و صنعت مغان را عهده دار و به دلیل شایستگی حرفهای، محبوبیت کم نظیری در میان مهندسان و کارگران این موسسه یافت. پیکار برای آزادی، عشق به ایران و ایرانیان و موسیقی برای عاشورپور همچون دريايی بود كه برای گذر از آن ازهيچ فداکاری کوتاه نمیآمد. زندگی عاشورپور سرشار از رنجها، چالش ها، امیدها و کوشش های بزرگ بود. او هرگز در برابر ستيزها و فشارهای گوناگون سر تسليم فرود نياورد و در راه خويش يابی، نوسازی هنری و امید به ایرانی مردم سالار و شکوفا دشواريهای سهمگين را بجان خريد. آوای شورانگیز و ماندگارش، پژواک واقعی شخصیت انسانی اش نیزبود. فقدان این هنرمند پرشور ملی را به خانواده و بستگان گرامی او، همه اهل هنر، موسیقی دوستان وآزادی خواهان ایران تسلیت می گوییم.
بعد از خواندن این اطلاعیه بود که تصمیم گرفتم این سطور را با تو دوستدار عاشور پور و عاشور پورهایی که هنوز در میان ما هستند تقسیم کنم. اگر به دلیل ارتباطی که دوستان گیلانی در ایران که با عاشور پور داشتند و با یکدیگر تا پیش از بستری شدن در بیمارستان روابط داشتند استناد کنم و بگویم : «آقایان ، گیرم پدر شما بود فاضل، از فضل پدر شما را چه حاصل؟» گزافه نگفته ام.
این را برای اطلاع شما مصادره کنندگان میگویم که، علیرغم تلاشهای شما در حوزه سیاست، زنده یاد عاشور پور در هیچ یک از انتخابات فرمایشی که شما پیشنهاد دهندگان این اطلاعیه همواره کاسه داغتر از آش بوده اید، شرکت نکرد، به دنبال این و آن بدلیل استیصال در سیاست نیفتاد و همواره مردم را مخاطب خود قرار داد ، چون باور داشت زیبایی های زندگی نزد مردم است و باید ار آنها آموخت و به آنها منتقل کرد. به همین دلیل شاید نمی دانستید که عاشور پور پس از بازگشت از فرانسه به میهن، هرگز مثل شما نیاندیشید، در آن صورت او هم مشمول غضب شما به دلیل انقلابیگری میشد و نه تنها به او اشاره ای نمی کردید،بلکه از هنر او هم یاد نمی کردید، همانطور که برای رادی نکردید برای م-آزاد نکردید و.......
گفتم که مونیسم چگونه در تار و پود این تفکر جا خوش کرده است. یاد روزی افتادم که در همایش جمهوری خواهان در برلین وقتی یکی از این آقایان در ارتباط با مسائل ملی پیشنهادی دادند و فرخ نگهدار با این پیشنهاد مخالفت کرد، او فرخ نگهدار را به برداشت استالینی متهم کرد و می گفت:
"مرغ ما یک پا بیشتر ندارد و مخالفین با این طرح ( بخوانید مخالفان من) هنوز در تفکرات استالینی غرق می باشند" (نقل به مضمون)
راستی مگر همین چند روز پیش چهلمین سال در گذشت زنده یاد تختی نبود؟ مگر سالگشت زنده یاد م-آزاد نبود؟ مگر سالروز تولد شاملو که به پیشنهاد همسرش آیدا روز گرامیداشت شاملو اعلام شده نبود؟ ایا اینان هیچکدام از شخصیت های ملی میهن ما نبودند؟ یا شما نمی توانستید برای تقویت اعتقاداتان از آنها بهره برداری کنید؟ اگر این مونیسم نیست؟ پس چیست،؟اگر این اعتقاد شما نیست، شما خود چه نامی بر آن می گذارید؟
باری، امیدوارم افرادی که این اطلاعیه را امضاء نموده اند (نه بخاطر عضویت در یک اتحاد مشخص بلکه برای عاشورپور) در صورت تمایل به این پرسش پاسخ دهند : «آیا عاشور پور و یا عاشورپورها در اقلیم کوچک سیاست می گنجند؟ و آیا نه اينکه بايد برای تجلیل از چهره های ملی از حصار های تنگ سیاست خارج شد و شخصیت ملی را برای زحماتی که در حوزه مربوطه کشیده است، گرامی داشت؟»
من آن اطلاعیه را بدلیل مصادره سیاست از چهره ملی امضاء نکردم، چون میدانستم با مضمونی که آن اطلاعیه منتشر گردید، حتما از سوی بخش زیادی از دوستداران عاشور پور و فرهنگ ملی با این پرسش مواجه می شدم:
گیرم که آب رفته، به جوی باز آید،
بــا آبــروی رفــته چه می کنید؟
و بالاخره، در پایان، با مخاطب قرار دادن پیشنهاد دهنده و یا پیشنهاد دهندگان نقل قول می کنم که: «آنچه بيش از همه محرک تفکراست اين است که ما [همه ی انسانها] هنوز فکر نمی کنيم».(مارتين هايديگر)
و با پایه قرار دادن این گفته، خاطرنشان می سازم که مادامی که فکر نکنیم، بر اعتقادات خود پا می فشاریم و به همین دلیل قادر به دستیابی به اندیشه جمعی نمی گردیم.
ارسال شده بوسيلهء نويسنده
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |