تاریخچه پیدایش و تکامل حقوق بشر در دوران معاصر(*)
محمد پروين
mparvin@mehr.org
نگاه ما به حقوق بشر بعنوان یک نظریه و ایده سیاسی- حقوقی راهنمای عصر جدید است. ایده حقوق بشر از قرنها پیش تحت عنوان های مختلف در اروپا و سایر نقاط جهان منجمله ایران وجود داشته است. در اروپا این امر حداقل به دوران پادشاه انگلیس جرج و در ایران به دوران کوروش بر میگردد.
نوشته ای به زبان اَرین، روی استوانه گلی در سالهای اَخر قرن نوزدهم ۱۸۷۸ کشف شد که متضمن فرمان کوروش هخامنشی هنگام تسخیر شهر بابل است. این کهن ترین سند کتبی در ایران است که اشاراتی به مراعات حقوق بشر دارد. سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ ترجمه این سند را به زبانهای مختلف منتشر کرد. در این سند اَمده است که:
"وقتیکه تعداد کثیر سربازان من وارد بابل شدند، اجازه ندادم که هیچ کس اَن سرزمین را به وحشت بکشد. من نیاز اهالی بابل را به بهبود وضعیت زندگیشان در نظر گرفتم و به وضعیت بد اَنها پایان دادم."
در اروپا هم همانطور که گفتم توجه به پاره ای از مسائل مربوط به حقوق بشر در زمان سلطنت جرج اَغاز شد. بعد از اَنکه پادشاه انگلیس یک سلسله از قوانین قدیمی و سنتی حاکم بر انگلیس را نقض نمود، پیروانش او را مجبور کردند که پیمانی بنام پیمان بزرگ را امضا کند. این پیمان حاوی نکاتی بود که بعدا حقوق بشر نامیده شد. در میان اَنها حق اَزاد بودن کلیسا از دخالت دولت، حق شهر وندان برای مالکیت و وراثت بدون پرداخت مالیات اضافی را میتوان نام برد. این پیمان این حق را برای زنان بیوه ای که صاحب ملک بودند تشخیص داد که بتوانند مجددا ازدواج نمایند. بند هائی نیز در مورد ممنوعیت رشوه خواری و سو رفتار ماموران دولت نیز در اَن وجود داشت.
در سایر نقاط جهان نیز حرکتهائی صورت گرفت که طی اَن از حاکمان خوسته میشد که رعایت عدالت را بکنند و حدی بر قدرت لایزال خود بر جان و مال و فعالیت شهر وندان بگذارند.
در قرون ۱۸ و ۱۹ در اروپا فلاسفه ایده "حقوق طبیعی" را پیشنهاد کردند. حقوقی که از جانب طبیعت و بخاطر انسان بودن به یک شخص تعلق میگیرد و نه بعلت تابعیت یک کشور خاص یا عضویت در گروه قومی یا مذهبی بخصوص. این ایده توسط عده دیگری از فلاسفه شدیدا بی اساس خوانده شد و رد شد. برخی دیگر اَنرا بعنوان فرمول بندی زیر بنائی اصولی دانستند که بر اَن تمامی ایده های حقوق و آزادیهای سیاسی و مذهبی شهر وندان بنا نهاده شده بودند.
بنا برهاینر بیلفلد "طرح اولیه حقوق بشر از همان ابتدا حامل نوعی گرایش جهان میهنی بود. امانوئل کانت در سال ۱۷۹۵ حقوق بشر را در رابطه مستقیم با حقوق جهان شمول قرار میداد. اما تا اواسط قرن بیستم نظریه حاکم برعرصه سیاست عملی ایچنین بود که حقوق بشر فقط در چارچوب حکومتهای جداگانه و مستقل میتوانند تحقق یابند و حقوق و قوانین بین المللی صرفا روابط مابین دولتها را در بر میگیرند. طرف مذاکره در مناسبات بین المللی دولتهای مستقل بودند که روابط خارجی خود را بر اساس عرف بین المللی و یا در قراردادهای فیمابین تنظیم میکردند. تنها در اواسط قرن بیستم بود که راه برای پذیرش این نظریه هموار شد که انسانها میتوانند بصورت جداگانه یا بصورت گروهی از حمایت قوانین بین المللی برخوردار گردند.
این موفقیت که میتوان اَن را انقلابی خزنده در حقوق بین الملل نامید، ابتدا در زمینه کمک به فراریان جنگی بود که صورت تحقق بخود گرفت. جنگ اول جهانی صدها هزار انسان رانده شده از وطن را بدون هیچ گونه تضمین و حمایت حقوقی و قانونی از خود بجا گذاشت. چامعه ملل با توجه به این وضعیت تاثر انگیز خود را مجبور می دید این فراریان را حداقل بطور موقت در پوشش حمایت قانونی خویش قرار دهد، که این امر توسط اداره فراریان اتحادیه ملل انجام شد، که البته بهیچوجه تحت عنوان "حقوق بشر" انجام نمی شد. اما تکوین قوانین بین المللی مربوط به فراریان در دهه بیستم این قرن عملا کوشش اولیه ناقصی بود در جهت ارزش و اعتبار بخشیدن به حقوق فردی در چارچوب قوانین بین المللی."
در اواخر قرن ۱۸ دو انقلاب اتفاق افتاد که به میزان زیادی بر این ایده استوار بود. در ۱۷۷۶ اغلب مستعمرات در امریکای شمالی استقلال خود را از امپراتوری انگلیس مطابق مندرجات بیانیه استقلال پس گرفتند. در سال ۱۷۸۹ مردم فرانسه سلطنت را ملغی کرده و اولین جمهوری فرانسه را بر پا نهادند. از این انقلاب بیانیه حقوق انسانها منتج شد. جنگ استقلال امریکا و انقلاب کبیر فرانسه پیروزی ایده تاریخی حقوق بشر را رقم زدند. در اعلامیه سال ۱۷۷۶ استقلال امریکا که یکی از اولین اسناد حقوق بشر است اَمده است:
"... همه انسانها برابر خلق شده اند، اَنان به زیور حقوق جدائی ناپذیر اَراسته شده اند و حق اَزادی و تلاش برای خوشبختی از زمره این حقوق اساسی بشمار میروند."
البته توجه کنید که سخن از پیروزی تاریخی ایده حقوق بشر است و نه حقوق بشر در کلیت خود. اَزادی و برابری همه انسانها که با چنان جلال و جبروتی اعلام شده بود، از همان ابتدا از نظر سیاسی محدود و در موارد نه چندان نادر به سطح دروغهای ایدئولوژیک نیز تنزل داده شد.
در این رابطه کافیست که به چند مورد بعنوان مثال اشاره کنم. برده داری در امریکا کماکان ادامه داشت. شهر وندان فاقد زمین از شرکت در انتخابات محروم بودند. زنان همچنان از داشتن صلاحیت حقوقی محروم ماندند و دیگر اینکه استعمار اروپائی و سلطه امپریالیسم بسیاری از مبانی حقوق بشر را به سئوال میکشید.
از طرف دیگر متاسفانه واژه حقوق طبیعی با گسترش سرمایه داری جذابیت خود را از دست داد. من بعدا این مقوله طبیعی بودن حقوق را بیشتر با شما در میان خواهم گذاشت. در واقع سئوالیست که اگر بدان بیاندیشیم و تبلیغ و ترویجش دهیم، شاید انسانها را بیشتر در کنار هم قرار دهد و بیشتر پی ببرند که این جدائی های ناشی از قومیت و ملیت و رنگ و نژاد و مذهب را بیشتر منافع قدرت مداران حاکم بر دنیا ایجاد کرده است. چکیده این مقوله بسیار مهم اینست که ما در انتخاب رنگ و شکل و نژاد و جایگاه تولد و حتی مذهب خود که معمولا از خانواده به ما میرسد هیچ نقشی نداریم. پس این بالیدن به اَب و خاک، نژاد و مذهب، ثروت و هوش و استعداد و غیره از سر چیست و چگونه دنیا را به جنگ و نابرابری و بی عدالتی کشانده است؟
بهر حال اگر چه ایده حقوق طبیعی دنبال نشد، ولی ایده حقوق جهان شمول ریشه گرفت. فلاسفه ای چون تامس پین، جان ستوارت میل، و هنری دیوید تورو این ایده را گسترش دادند.
تورو [۳] اولین فیلسوفی است که تا اَنجا که من میدانم واژه حقوق بشر را در اثر خود بنام "عدم اطاعت شخصی" بکار برده است. این کار با ارزش اثرات زیادی بر افرادی از طیفهای فکری مختلف نظیر تولستوی، مهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ داشته است. بخصوص گاندی و کینگ ایده های خود را در زمینه مقاومت بدون خشونت و رفتار غیر اخلاقی دولت از این اثر گرفته اند.
از دیگر پایه گذاران حقوق بشر میتوان از جان میل انگلیسی صاحب اثری بنام "مقاله ای در باب اَزادی" [۴] و تئوریسین امریکائی تامس پین صاحب اثر "مقاله حقوق بشر" [۵] نام برد.
حق همگانی بودن آزادی و برابری مندرج در اولین اعلامیه های حقوق بشر در سالهای پایانی قرن هجدهم، به نقطه شروعی برای جنبش های اَزادی بخش گوناگونی در سالهای اَتی تبدیل شد که از جمله میتوان از اتحادیه های مخالف برده داری در امریکا، جنبش زنان و سندیکاها و احزاب ضد استعماری و گروه های جهان سومی نام برد. همه این جنبش ها در مبارزه خود علیه اختناق و تبعیض، به حقوق بشر استناد میکردند و هر کدام بنا بر درک و استنباط خود، ادعای همگانی بودن و جهان شمول بودن حقوق بشر را در نظر داشتند.
و به این ترتیب بود که سمت و سوی اصلی و محتوای حقوق بشر نیز تغییر کرد و بسط و گسترش یافت. در دوره اواخر قرن هجدهم برای اولین بار حقوقی مانند اَزادی عقیده، اَزادی مطبوعات، برابری در مقابل قانون حق مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی کشور و مصونیت در مقابل دستگیری غیر مجاز و رفتار های خود سرانه و نظایر اَن تنظیم شدند. در اواخر قرن نوزدهم مطالبات جدیدی در زمینه حقوق اجتماعی به این ها اضافه شد که از جمله حق اشتغال و سازماندهی سندیکائی را میتوان نام برد. حق شرکت در انتخابات برای زنان نیز تنها پس از جنگ جهانی اول بود که در بعضی از کشورهای اروپائی، ولی نه همه اَنها، پذیرفته و به مرحله اجرا گذاشته شد.
از مجموعه این تحولات میتوان دریافت که هنوز در این دوران مجموعه کامل، دائمی و معتبر و فراگیری از حقوق بشر وجود نداشت. اَنچه بعنوان حقوق بشر گرد اَوری شده بود در واقع پاسخی بود به تجارب جدید در زمینه فشار و بی عدالتی و تبعیض.
پذیرش رسمی حقوق بشر در قوانین بین المللی در واقع با تاسیس سازمان ملل متحد تحقق یافت. تجربه فجایع و جنایات و بی عدالتیهای قرن بیستم و در درجه اول جنایات نازی ها در اَلمان بدین بینش انجامید که از این پس دیگر نمی توان حفظ و رعایت حقوق بشر را به دولتهای جداگانه واگذار کرد بلکه این امر باید از وظایف جامعه ملل محسوب شود. و بر همین اساس نیز هست که ماده اول منشور جامعه ملل، رعایت و احترام به حقوق بشربعنوان یکی از اهداف محوری این سازمان جهانی تعیین شده است. در اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۹۴۸ این پریشانی و حزن ناشی از دو جنگ جهانی توتالیتاریسم طنین انداز است. در مقدمه اعلامیه اَمده است که:
" عدم شناسائی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است که وجدان بشری را عمیقا جریحه دار نموده است."
به اعلامیه جهانی حقوق بشر در بحث مستقلی برخورد خواهم کرد. این اعلامیه در سی ماده، هم حقوق سیاسی –مدنی و هم حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی را در بر میگیرد و بدین ترتیب تفکیک ناپذیری حقوق بشر را به ثبت میرساند. این اعلامیه در این میان از طرف اکثریت قاطع دولتهائی که در سال ۱۹۴۸ هنوز تحت سیطره قدرتهای استعماری بودند پذیرفته شده است.
بنا بر نوشته هاینر بیلفلد "اعلامیه جهانی حقوق بشر با وجود اهمیت تاریخی فوق العاده اش، هنوز از نظر رسمی و قانونی چیزی جز اعلام قصد و نیتی سیاسی نیست. و از همین رو بود که سازمان ملل متحد به منظور تبدیل اصول و معیارهای اعلام شده در این اعلامیه به قانون معتبر و لازم الاجرا، در سال ۱۹۶۶ دو میثاق بین المللی جدید خلق نمود. این دو میثاق، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بودند. هر دو این میثاقها از سال ۱۹۷۶ قوت یافتند. بیش از دو سوم دولتهای جهان این دو میثاق را پذیرفته اند. این دولتها متعهد شده اند که بطور منظم از وضع حقوق بشر در کشورشان گزراش کتبی ارائه دهند. این گزارشها در کمسیون حقوق بشر سازمان ملل با نظر انتقادی بررسی میشوند و سپس در اختیار عموم قرار میگیرند. در این میان علاوه بر این دو میثاق جامع و گسترده، یک سلسله توافقنامه های ویژه در زمینه حقوق بشر، از جمله در زمینه لغو تبعیض نژادی، تساوی حقوق زن و مرد و الغای شکنجه و رفتارهای غیر انسانی به تصویب رسیده اند. سر انجام باید از مقاوله نامه های منطقه ای حقوق بشر که در چارچوب شورای اروپا در سال ۱۹۵۰، سازمان کشورهای اَمریکا در ۱۹۶۹ و سازمان وحدت اَفریقا در سال ۱۹۸۱ منعقد شده اند نام برد که از اهمیت بسیاری برخوردارند. بعدا به جزئیات این میثاقها خواهم پرداخت. دیوان اروپائی استراسبورگ غالبا بعنوان نمونه موفق حراست واقعی از حقوق بشر برای سایر نقاط جهان توصیه میشود.
تا چند دهد پیش کمتر کسی میتوانست تصور کند که حقوق بشر در قوانین بین المللی از چنین اهمیت محوری که امروز برای اَنها قائلند برخوردار شوند. میثاقهای حقوق بشری فراوانی که بدنبال اعلامیه جهانی حقوق بشر تصویب شده اند، در رفع تصور سنتی حاکمیت مطلق و بسته دولتها در زمینه حقوق بشر سهم بسزائی داشته اند. امروزه دیگر پذیرفته شده است که مسائل مربوط به رعایت یا نقض حقوق بشر را نمی توان صرفا از زمره امور داخلی دولتها دانست، بلکه باید به آنها به مثابه اموری که به کل بشریت مربوط است نگریست.
با وجود این پیشرفتهای غیر قابل انکار یک امر مسلم است و اَن اینکه حقوق بشر در سراسرجهان همچنان از وضعیتی نامطلوب برخوردار است. با پایان یافتن جنگ سرد و مناقشات میان شرق و غرب این امید که دوران تاریخی جدیدی در زمینه احترام و تحقق حقوق بشر اَغاز شده است در دلهای بسیاری جوانه زد. این امید، اکنون یکبار دیگر از دلها ناپدید شده است."
بهمین علت هم هست که از مدتها پیش بحث و تبادل نظر در این زمینه جریان دارد که با چه ابزارهائی میتوان حقوق بشر را در عرصه بین ا لمللی تحقق بخشید. تجربه کمسیون حقوق بشر سازمان ملل نمایش بسیار غم انگیزی بود از اینکه چگونه بررسی نقض حقوق بشر در دنیا کماکان دستخوش کارهای بوراکراتیک و ملاحظات سیاسی است. کمیته جدید هم که قرار بود با منع شرکت پاره ای از دولتهای ضد حقوق بشر قدمی به جلو باشد، نشان داد که هنوز هم بازیچه دست دولتهاست تا جائی که تحت ملاحظات سیاسی به جنایتکاری چون سعید مرتضوی اجازه حضور در جلسات شورای حقوق بشر را میدهد. به این کاستیها و اینکه چگونه میتوان در رفع اَنها تلاش کرد در نوشته دیگری برخورد خواهم کرد. منتها بطور گذرا بگویم که تشکیل دادگاه جزائی، دادگاهی که بتواند به جرایم سران کشور ها رسیدگی کند، علیرغم همه محدودیت هائی که مفصل توضیح خواهم داد، قدم بسیار مثبتی بود برای ایجاد نهادهائی که بعنوان بازوی اجرائی حقوق بشر عمل کنند و اَن را از صورت یک تعهد خشک و خالی در اَورند.
با توجه به جنگهای داخلی، تصفیه های قومی، اوج بنیاد گرائی دینی، تلاش های ایدئولوژیک برای بسط مذهب و سرانجام بکار گیری ترور و وحشت برای اعمال این ایدئولوژی باید هر چه بیشتر به این واقعیت رسید که دستیابی به حقوق بشر و مبانی اَن حاصل جلسات و نشست و تصمیم گیریهای دولتها نبوده ونیست. اَنچه امروز موجود است، حاصل مبارزات انسانها در طول قرنها برای گرفتن این حقوق بوده است. مبارزاتی که هنوز هم ادامه دارد و اگر نداشت دست اَورد هائی که در زمینه های مختلف منجمله جدائی دین از دولت، حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی و نژادی بدست اَمده نیز دستخوش منافع مادی صاحبان قدرت میشد و پایمال میشد.
____________________________________
(*) در ماه جولای ۲۰۰۷ در نوشته ای تحت عنوان "چگونه میتوان حقوق بشر را در ایران نهادینه کرد؟" بحث مقدماتی ارائه داده شد
http://mehr.org/How_to_institutionalize_Human_Rights_in_Iran.htm
و قرار بود که این مطلب درسلسله نوشته هائی در اَینده دنبال شود. متاسفانه فرصت ادامه این بحث ها بعلت اشتغالات بسیار دست نداد. در پنجاه و نهمین سال تصویب بیانیه جهانی حقوق بشر، دومین بخش از بحث های مربوط به حقوق بشر را به شکل گیری مبانی حقوق بشر در دوران معاصر اختصاص داده ام. منتها در اَغاز نیم نگاهی هم به دوران های قبل میاندازم. در ارائه بخش هائی از این بحث، از نوشته هاینر بیل فلد (Heiner Bielefeldt دبیر موسسه حقوق بشر اَلمان) استفاده کرده ام: "حقوق بشر" نوشته هاینر بیلفلد، ترجمه م-ک- هاشمی در نشریه حقوق بشر شماره ۳۹
1. Civil Disobedience, by Henry David Thoreau (1849(
http://thoreau.eserver.org/civil.html
2 On liberty, by John Stuart Mill. London: Longman, Roberts & Green, 1869
http://www.bartleby.com/130/index.html
3 The Rights of Man, by Thomas Paine
http://12.164.69.10/paine/rights/singlehtml.htm
برگرفته از سايت «ايران گلوبال»:
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=44624&nid=haupt
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) |